loading...
مبین سایت جامع مدیریت
Mohammad Foroughi بازدید : 121 دوشنبه 23 بهمن 1391 نظرات (0)

معيار‌هاي شايسته سالاري در اسلام

 

معيار‌هاي شايسته سالاري در اسلام

واژه‌هاي كليدي: انتخاب - شايستگي - شايسته سالاري – روايت - قرآن- مديريت- معيار
مقدمه
زيبايي نظام آفرينش در اين است كه هر چيزي در جاي مناسب خودش قرار گرفته است؛ مثلا، يكي از آفريده‌هاي خداوند چشم انسان است كه بحق در جايگاه بسيار مناسب و شايسته‌اش قرار داده شده است به صورتي كه اگر در اين موقعيت قرار نمي‌داشت، قطعا اين كارآيي را نداشت. بديهي است که اگر چشم در قسمت فوقاني صورت انسان قرار نمي‌داشت؛ بلكه در تنه‌ي آدمي بود، ديگر نمي‌توانست نقاط دور دست را بيببند يا اگر در كف پا قرار داشت، دراين صورت هيچ چيزي را نمي‌ديد و هيچ گونه كارآيي نداشت يا اگر در فرق سر قرار داشت، جز قسمت فوقاني، هيچ‌چيزي ديگر را نمي‌ديد. بنابراين، با قرار گرفتن چشم در جاي مناسب خودش كارآيي بسيار خوبي دارد، هم دور را مي‌تواند بيبند و هم نزديك را و با چرخش مناسب، مي‌تواند، سمت چپ و راست و جهات‌هاي ديگر خود را نيز مشاهده كند.
افراد در سازمان نيز همين موقعيت چشم را دارد كه اگر در جاي مناسب خودشان قرار گرفتند، آن كارآيي و اثربخشي لازم را خواهند داشت وگرنه در سازمان به عنوان عضو تأثير گزار به حساب نيامده و هيچ گاه مفيد، اثربخش و كارآ نخواهند بود. به بيان ديگر، درسازمان بايد شايسته سالاري حاكم باشد و افرادر در پست‌هاي كه شايسته و لايق شان هستند قرار گيرند وگرنه اميد چنداني به موفقيت آنها و به تبع موفقيت سازمان نمي‌رود؛ لذا مي‌توان گفت شايسته سالاري در سازمان‌ها از اهميت و جايگاه مهم و رفيعي برخوردار است كه در اين جا مورد بررسي قرار مي‌گيرد. در اين نوشتار ابتدا معناي لغوي و اصطلاحي، ضرورت و اهميت شايسته سالاري ذكر شده وانگهي معيار‌هاي شايسته سالاري از ديدگاه اسلام مورد بررسي قرار خواهند گرفت. اميد است كه اين نوشتار روزنه‌اي باشد در راستاي حاكميت شايسته سالاري در حكومت اسلامي.
روش تحقيق
روشي که در تحقيق اين نوشتار به کار رفته، توصيفي – تحليلي است که به صورت خلاصه فرايند آن ذکر مي‌شود. پس از آن که طرح تحيح تدين شده و کليد واژه‌هاي آن استخراج شد، با استفاده از نرم افزار جامع التفاسير که حاوي بيش صد نوع تفسير است، اين کليدها واژه مورد جستجو قرار گرفته و اطلاعات حاصل از آن جمع آوري و از آن‌ها فيش برداري شده است. پس از فيش‌برداري، مجموع اطلاعات آن تدوين و مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته اند.
معناي شايسته سالاري
معناي لغوي شايسته سالاري
شايسته سالاري از دو كلمه شايسته و سالاري تركيب يافته است. شايسته صفت است و به معناي لايق و سزاوار آمده است.1 سالاري به معناي سردار، رئيس، بزرگ، پيشرو و قافله و لشكر آمده است.2 بنابراين شايسته سالاري در لغت به معناي پيشرو بودن در لياقت و شايستگي‌ها است. به بيان ديگر، اسم « شايسته »، « شايستگي » بوده و شايستگي در لغت به معناي «داشتن توانايي، مهارت، دانش، لياقت و صلاحيت است».3 اين صلاحيت‌ها تحت عنوان « معيارها »، از ديدگاه اسلام مورد بررسي قرار مي‌گرند.
معناي اصطلاحي شايسته سالاري
شايسته سالاري در اصطلاح عبارت است از انتخاب مديران شايسته بر اساس توان مندي‌هاي معنوي، علمي، اجرايي و تجربه‌ي كاري.4 به عبارت ديگر، شايسته سالاري عبارت است از استخدام افرادي كه از نظر« آگاهي و توانايي» شايستگي لازم را دارند.5 به عبارت دقيق‌تر، شايسته سالاري مجموعه‌اي است از توانايي‌ها، دانش، مهارت، خصوصيات شخصي و شخصيتي و علايق فرد يا هوشمندي و استعداد كه بعضي بيش‌تر قابل يادگيري و برخي ديگر نيز كم‌تر قابل يادگيري هستند.6 در نهايت شايسته سالاري به خصوص از ديدگاه اسلام عبارت است از مجموعه معيارها، شايستگي‌ها و صلاحيت‌هايي که اگر کسي واجد آن‌ها باشد، شايستگي بيش‌تري براي تصدي پست‌هاي سازماني و حکومتي دارد نسبت به افرادي که فاقد آن‌ها هستند.
اهميت و ضرورت شايسته سالاري
بين عملكرد فرد در سازمان وعوامل دروني و بيروني او رابطة مستقيمي وجود دارد. به هر اندازه كه اين رابطه واقع بينانه‌ترباشد، به همان اندازه عملكرد افراد بهبود خواهد يافت؛ مثلا، به هر اندازه كه پاداش دروني فرد رضايت بخش‌تر باشد، مانند اين که در جايگاه واقعي و شايسته‌ي خودش قرار دشته و داراي قدر و منزلت بالاتر باشد، عملكرد او نيز بهبود پيدا خواهد كرد.7 بنا بر اين، رعايت شايسته سالاري در بهبود عملكرد افراد سازماني از اهميت بسياري برخوردار است. همچنين با توجه به گستردگي علوم و عدم امكان آشنايي به همه‌ي آنان، آموزش در مورد يكي از علوم و تخصص آن‌ها و به كارگيري افراد شايسته‌تر از ميان ساير افراد، در شرايط فعلي از ضروريات بحساب مي‌آيد.8
جايگاه شايسته سالاري در اسلام
از نظر دين مقدس اسلام نيز « شايستگي » و « شايسته سالاري »‌ يک مقام رفيعي است که دستيابي به آن کاري بسيار شاق و طاقترفرسا مي‌باشد، به طوري که اگر کسي به آن دست پيدا کند، به بالاترين مقام و جايگاه دست يافته و بزرگترين افتخار را کسب کرده است؛ لذا بسيارى از پيامبران از خدا تقاضا مى‏كردند كه آن‌ها را در زمرة شايستگان قرار دهد.9 مثلا حضرت" يوسف" بعد از رسيدن به برترين پيروزي‌هاى ظاهرى به پيشگاه خدا عرض مى‏كند: « تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ؛ مرا مسلمان بميران و به شايستگان ملحق كن.»10 يا حضرت سليمان نيز با تمام حشمت و جاه و جلالش عرض مى‏كند: « أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبادِكَ الصَّالِحِينَ؛ خداوندا مرا به رحمتت در بندگان شايسته‌ات داخل كن ».11 يا حضرت شعيب آن پيامبر بزرگ هنگامى كه قراردادش با موسى تمام مى‏شود مى‏گويد: « سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ؛ به خواست خدا مرا از شايستگان خواهى يافت ».12 يا حضرت " ابراهيم" نيز هم براى خودش تقاضا مى‏كند كه در زمره شايستگان باشد: رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ13 .و همچنين تقاضا مى‏كند كه فرزندان شايستة داشته باشد: رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ.14 در آيات بسيارى نيز هنگامى كه خداوند مى‏خواهد پيامبران بزرگى را مدح كند آن‌ها را به قرار گرفتن در زمره شايستگان توصيف مى‏نمايد. اهميت شايستگي در اسلام به حدي است که به همة مؤمنين دستور داده شده است که در قنوت نمازهاي عيد فطر وعيد قربان به صورت دستجمعي از خداوند آن چيزي را بخواهند که بندگان شايسته آن را مي‌خوهند و از چيزي پنا ببرند که بندگان شايسته خدا پنا مي‌برند. « الهم اني اسئلک خير ماسئلک عبادک الصالحون، و اعوذ بک مما استعاذ منه عبادک الصالحون ».15 از مجموع اين آيات و دعاها به خوبى استفاده مى‏شود كه صالح بودن، عالي‌ترين مرحله تكامل يك انسان است. اما اين که منظور از اين صالح بودن که تمامي اوليايي الهي علاقه مند به دستيابي به آن است، چيست؟ آيت الله مکار شيرازي در تفسير نمونه پاسخ اين پرسش را داده است. ايشان مي‌فرمايد: منظور از « صالح بود »؛ يعنى، شايستگى از نظر اعتقاد و ايمان، شايستگى از نظر عمل، و شايستگى از نظر گفتار و اخلاق و غير آن‌ها است.16 لازم به ياد آوري است که در قرآن کريم صالح؛ يعني، شايستگي گاهي در مقابل« فاسد » به کار مي‌رود. شايسته است؛ يعني، فاسد نيست. البته اين فساد شامل شامل تمامي انواع ظلم‌ها و ستم‌ها و زشتکاري‌ها، ‌مي‌شود و گاهي صالح در برابر« سيئه »استفاده مي‌شود. شايسته است؛ يعني، گناه کار نيست.17 بنا براين، از نظر قرآن کريم و سيرة عملي انبياء و اولياء، شايستگي و شايسته سالاري از اهميت و جايگاه بسيار بالاي برخوردار است.
معيار‌هاي شايسته سالاري از نظر اسلام:
دين اسلام نسبت به ساير اديان اعم از الهي و يا غير الهي از كمال، تماميت و شايستگي بيش‌تري برخوردار است تا جايي كه مي‌فرمايد: «ديني غير از اسلام پذيرفته نمي‌شود ».18 همچنين رهبران اين اديان نسبت به رهبران ساير اديان شايستگي بيش‌تري دارند. امام صادق مي‌فرمايد: شخص يهودي از پيغمبر پرسيد: آيا شما افضل هستيد يا موسي بن عمران كه با خداوند صحبت كرد و دريا را برايش شكافت و ابر‌ها بر او سايه افكند و عصا در دستش اژدها شد؟ پيغمبر اكرم فرمود: تعريف از خود درست نيست ولي همين مقدار بدان كه اگر توبه‌ي آدم قبول شد، و كشتي نوح در دريا غرق نشد، حضرت ابراهيم در آتش نسوخت، حضرت موسي از اژدها شدن عصايش نترسيد بخاطر توسل به من و خاندان من بود. اي يهودي اگر موسي در زمان من بود و ايمان به نبوت من نمي‌آورد، ايمان او به خدا سودي نداشت و پيغمبر بودنش نفعي نمي‌رسانيد.19 و همچنين پيروان اين دين نسبت به پيروان ساير اديان شايستگي بيشتري دارد«كنتم خير امة»20 شما بهترين امتي هستيد. بنابراين اگر اسلام از تمام اين جهات شايسته است، قطعاً در باب حكومت و اداره جامعه‌ نيز نسبت به ساير نظام‌ها برترين است. اسلام در مورد حکومت داراي معيار‌هاي دارد كه بر اساس آن‌ها مي‌توان افراد شايسته را از ناشايسته بازشناخت و با حاکميت و مديريت افراد شايسته، ضريب موفقيت سازمان و کارآيي و اثربخشي آن را به شدت افزايش داد. اينک اين معيارها از ديدگاه اسلام و بخصوص قرآن کريم مورد بررسي قرار مي‌گيرند.
1-
ايمان
يكي از معيارهاي شايستگي از نظر اسلام ايمان است. منظور از ايمان همانگونه که حضرت علي ( ع ) در پاسخ به سؤالي در بارة تعريف آن، مي‌فرمايد، عبارت است از شناخت با قلب، اقرار با زبان، و عمل با اعضا و جوارح «وَ سُئِلَ عَنِ الْإِيمَانِ فَقَالَ الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ ».21 از نظر آن حضرت نشانه‌هاي ايمان اين است که راست بگويي، آنگاه که تو را زيان رساند، و دروغ نگوئي آنگاه که تو را سود رساند آن که بيش از مقدار عمل سخن نگويي، و چون از ديگران سخن گويي از خدا بترسي: « وَ قَالَ ( ع ) الْإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ وَ أَلَّا يَكُونَ فِي حَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِكَ وَ أَنْ تَتَّقِيَ اللَّهَ فِي حَدِيثِ غَيْرِكَ »22 همانگونه که ملاحظه مي‌شود ايمان با ماهيتي که دارد؛ يعني، شناخت و عمل براساس آن، و ويژگي‌هاي که دارد؛ يعني، رفتار صادقانه و متعادل با ديگران، زمينه را براي يک تعامل و ارتباط دوستانه ميان افراد و بخصوص اعضاي سازما‌ن‌ها فراهم کرده و يک جو آکنده از اعتماد را بر سازمان حاکم مي‌کند. بديهي است که کساني که واجد چنين معياري باشند، نسبت به کساني که فاقد آن هستند از شايستگي بيشتري بر خوردارند. خداوند بزرگ نيز در مورد شايستگي افراد مؤمن نسبت به ساير افراد مي‌فرمايد: « لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَـكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ؛ نيكوكارى ( و شايستگي در ) آن نيست كه روى خود را به سوى مشرق و [يا] مغرب بگردانيد بلكه نيكى و ( شايستگي در ) آن است كه كسى به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب [آسمانى] و پيامبران ايمان آورده باشد.»23 اين آيه در واقع اضافه بر بيان ارزش اصل ايمان، مصادق ايمان ( خدا، معاد، ملائکه، قرآن و انبياء ) را نيز بيان نموده و اظهار مي‌دارد که افراد با اعتقاد به آن‌ها شايستگي پيدا مي‌کنند. دليل اين که ايمان موجب شايستگي افراد مي‌شود اين است که افراد مؤمن هدفش روشن بوده و راهي که او را به آن هدف مي‌رساند نيز روشن است و او هيچگاه راه مستقيم را رها کرده و به بي راهه نمي رود و طبيعتا چنين کسي، با افراد سازمان و جامعه روراست و صادق بوده و هيچگاه تلاش نمي‌کند که آن‌ها را با هر نيرنگ و حيله‌اي که شده در راستاي منافع خود، هدايت کند. در مقابل، افراد غير مؤمن رک و روراست نيست و تلاش مي‌کند که افراد را در جهت منافع خود جهت بدهد. چنانکه خداوند در اين باره مي‌فرمايد: « أَفَمَن يَمْشِي مُكِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن يَمْشِي سَوِيًّا عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ؛ آيا كسي كه به رو افتاده حركت مي كند، به هدايت نزديكتر است، يا كسي كه راست قامت در صراط مستقيم گام بر مي‌دارد و پيش مي‌رود.»24 به اين ترتيب مي‌توان گفت ايمان، يگانه و بهترين شاخصي است که سياست‌هاي اسلامي را از غير آن متمايز مي‌کند؛‌ زيرا انسان مؤمن شاخص‌ها و معيارهاي را در تصميم‌گيري‌ها، سياست‌ها و خط‌مشي‌ها انتخاب مي‌کند که کاملا متفاوت از خط‌مشي‌هاي است که افراد غير مؤمن انتخاب مي‌کند؛ زيرا يک سياستمدار مؤمن نمي‌تواند آن باورها و اعتقادات اصولي خود را در سياستگزاري‌ها ناديده بگيرد.
همانگونه که ملاحظه مي‌شود، آيه اول ( بقره، 177 ) صراحت در اين مطلب دارد که افراد مؤمن شايسته‌ترند نسبت به افراد غير مؤمن. اما آية دوم افراد مؤمن و كافر را با هم مقايسه مي‌كند كه بعضي مظهر آن دو را پيامبر(ص) و ابوجهل مي‌دانند.25 در اين‌ايه افراد بي ايمان به كسي تشبيه شده‌اند كه از جاده‌اي ناهموار و پر پيچ و خم مي‌گذرد، در حالي كه به رو افتاده، و بادست و پا، يا به سينه حركت مي‌كند، نه راه را به درستي مي‌بيند، و نه قادر بر كنترل خويشتن است، نه از موانع با خبر است و نه سرعتي دارد؟ كمي راه مي‌رود و درمانده مي‌شود. ولي مؤمنان را به افراد راست قامتي تشيبه مي‌كند كه از جاده‌اي هموار و صاف با سرعت و قدرت و آگاهي تمام، به راحتي پيش مي‌رود.26 بديهي است افرادي که هدف و راه رسيدن به آن را بهتر مي‌شناسند و در يک مسير هموار، با سرعت بالا و با قدرت کامل درحرکت است، شايستگي بيشتري دارد نسبت به کساني که هدف را درست نمي‌شناسند و موانع آن را درست درک نمي‌کنند و راه رسيدن به آن را درست نمي‌بينند و سرعت و دقت لازم را ندارند.
همانگونه كه ملاحظه مي‌شود در اين آيه، كفر در واقع ناداني و بي راهه راه رفتن است و به هر اندازه به سرعت خود بيافزايد، از مقصد دورتر مي‌شود ولي مؤمن با آگاهي کامل به راه راست که همان راه خداوند بزرگ و قرب به آن باشد، در حركت است؛ لذا شايستگي بيش‌تري داشته و بايد امور سازمان و بخصوص مأموريت‌هاي سازمان به او واگذار شود تا آن را از ابعاد مادي و معنوي در سطح کمال برساند، نه به كافر كه خود گمراه است و نمي تواند راه را از چاه تشخيص دهد تا چه رسد به اين كه ديگران را هدايت كند. آيت الله خامنه‌ي درباره‌ي لزوم اين ويژگي شايسته سالاري در سلسله مراتب نظامي مي‌فرمايد: « فرماندهان بايد در نيرو‌هاي مسلح خصوصيات لازم را براي فرماندهي داشته باشند يا دارا شوند… اين خصوصيات در درجه اول ايمان است. فرمانده بي ايمان، به درد فرماندهي نمي‌خورد، ظرفيت ايماني به قدر شغل كاري كه به او محول مي‌كنيد، بايد داشته باشد، اگر نداشت، فايده‌اي ندارد، بار‌ها اين را تكرار كرديم، ضربه‌اش را خورديم، خورديد، ديديد هر چه سطح كار‌ايي بالاتر مي‌آيد، بايستي ايمان بيش‌تر باشد. »27 بنابراين يکي از معيارهاي شايستگي ايمان است. کساني که اين ويژگي و خصوصيت را داشته باشد، نسبت به کساني که فاقد آن هستند شايستگي بيش‌تري دارند. حتي اين معيار مي‌تواند يک شاخصي ارزشيابي براي ساير معيارهايي شايسته سالاري نيز تلقي شود؛ يعني، اگر ايمان بود ساير معيارها نيز ارزش دارد و اگر اين معيار نبود برخي از معيارهاي شايستگي ديگر مانند « علم » در عين وجودشان، نه تنها مفيد نيستند؛ بلکه مضر نيز مي‌باشند. شهيد مطهري در اين باره مي‌گويد: علم بدون ايمان تيغي است در کف زنگي مست؛ چراغي است در نيمة شب در دست دزد براي گزيده‌تر بردن کالا »28

2-
تقوا
يکي از معيارهاي شايستگي تقوا است. افرادي که از اين ويژگي بر خوردارند، نسبت به کساني که فاقد آن مي‌باشند، شايسته‌ترند. چنانچه خداوند مي‌فرمايد: « يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ؛ اي مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره‌ها و قبيله‌ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد(اين‌ها ملاك شايستگي نيست) گرامي‌ترين ( شايسته‌ترين ) شما نزد خداوند با تقوا‌ترين شما نزد خداوند دانا و آگاه است.»29
همانگونه ‌كه ملاحظه مي‌شود اين آيه شايستگي را در اصل و نسب و قبيله نمي‌داند؛ بلكه معيار شايستگي را تقواي الهي مي‌داند. بنابراين از نظر قرآن معيار شايستگي انسان امتيازات ظاهري و مادي چون انتساب به قبيله‌ي معروف و معتبر يا داشتن مال و منال، كاخ و قصر و خدم و حشم، و يا مقامات بلند اجتماعي و سياسي نيست؛ زيرا همه‌ي اين‌ها امور متزلزل و برون ذاتي و مادي زود‌گذر هستند و يك آيين آسماني همچون اسلام هرگز نمي‌تواند اين‌ها را معيار شايستگي قرار دهد؛ بلكه از نظر اسلام، معيار شايستگي انسان را صفات ذاتي او مخصوصا تقوا و پرهيزگاري و تعهد و پاكي قرار داده و حتي همانگونه که در مورد ايمان گفته شد، اسلام براي موضوعات مهمي چون علم و دانش، ( معيارهاي ديگر شايسته سالاري ) اگر در مسير ايمان و تقوا و ارزش‌هاي اخلاقي، قرار نگيرد، اهميت قائل نيستند.30 تقوا نه تنها قبل از علم و دانش و ساير معيارهاي شايسته سالاري، قرار دارد؛ بلکه قبل و حتي در رأس همة ارزش‌هاي اخلاقي که امروز در سازمان‌ها، بسيار مورد توجه هستند، قرار دارد. حضرت علي ( ع ) در بارة اهميت تقوا مي‌فرمايد: التُّقَى رَئِيسُ الْأَخْلَاق؛ تقوا در رأس همة ارزش‌هاي اخلاقي قرار دارد.31 حضرت علي ( ع) ميان تقوا و موفقيت و دستيابي به اهداف رابطه قايل است و معتقد است که تقوا پيشگان بهتر و زودتر مي‌توانند به مقصود نايل آيند: « فَمَنْ أَشْعَرَ التَّقْوَى قَلْبَهُ بَرَّزَ مَهَلُهُ وَ فَازَ عَمَلُهُ فَاهْتَبِلُوا هَبَلَهَا؛‌ کسي که جامة تقوا بر قلبش بپوشاند، کارهاي نيکوي او آشکار شود، و در کارش پيروز گردد. پس در به دست آوردن بهره‌هاي تقوا فرصت را غنيمت شماريد»32 حضرت علي ( ع ) در خطبة 193 صراحتا ياد آور مي‌شود که اهل تقوا نسبت به ديگران شايسته‌ترند؛ زيرا آنان رفتاري از خود نشان مي‌دهند که ديگران از آن عاجزند. چنانچه مي‌فرمايد: « فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ ... قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِيفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَة؛ٌ اما پرهيزگاران در دنيا داراي شايستگي و فضيلت‌هاي برترند، سخنانشان راست، پوشش آنان ميانه‌روي، و راه رفتن‌شان با تواضع و فروتني است ... دلهاي پرهيزگاران اندوهگين، و مردم از آزارشان در آمان، تنهايشان لاغر، و در خواست‌هايشان اندک، و نفسشان عفيف و دامنشان پاک است. » حضرت علي ( ع ) تقوا را دواي هرنوع درد فردي، سازماني و اجتماعي دانسته و افراد مي‌توانند تمامي اين دردهاي خودشان را با آن درمان کند چنانچه مي‌فرمايد: « فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِكُمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِكُمْ وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِكُمْ وَ طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِكُمْ وَ جِلَاءُ عَشَا أَبْصَارِكُمْ وَ أَمْنُ فَزَعِ جَأْشِكُمْ وَ ضِيَاءُ سَوَادِ ظُلْمَتِكُمْ؛ همانا تقوا و ترس از خدا، داروي بيماري‌هاي دل‌ها، روشني‌هايي قلب‌ها، و درمان دردهاي بدن‌ها، مرهم زخم جان‌ها، ياک کننده پليدي‌هاي ارواح، و روشنايي بخش تاريکي چشم‌ها، و امنيت در نا آرامي‌ها، و روشن کنندة تاريکي‌هاي شماست. »33 براساس فرمايشات حضرت علي ( ع ) انسان متقي دکتر و درمانگري است که مي‌تواند تمامي دردهاي سازماني، سياسي، اقتصادر، فرهنگي، رواني و اجتماعي را شناسايي کرده و آن‌ها را درمان کند. به اين ترتيب مي‌توان گفت که انسان متقي به مراتب شايسته‌تر است نسبت به انسان غير متقي. همانگونه که انسان پزشک نسبت به افراد غير پزشک شايسته‌تر است. بنابراين مهم‌ترين معيارها ‌براي تشخيص شايستگي كه بايد در سازمان‌ها مورد توجه قرار گيرد، تقوا است.
3-
علم
يکي از معيارهاي شايستگي علم و آگهي است؛ يعني، کسي علم و آگاهي دارد نسبت به کسي که فاقد آن است، از شايستگي بيش‌تري برخوردار است؛ به دليل وجود همين معيار است که خداوند حضرت آدم را به عنوان خليفه‌اي خود انتخاب کرده و او را نسبت به فرشته‌ها برتري داده و مسجود آن‌‌ها گردانيد. چنانچه خداوند مي‌فرمايد « وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ؛ وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَـؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ؛ قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ؛ قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ؛ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ ».34 همانگونه که در اين آيات ملاحظه مي‌شود، يگانه دليلي که بر اساس آن خداوند ادعاهاي فرشتگان مبني بر سفاک بودن آدم را تکذيب و غير واقع‌بينانه، تلقي مي‌کند، و شايستگي حضرت آدم نسبت به فرشتگان را اثبات مي‌کند، علم حضرت آدم است. از آيات اين نتيجه گرفته مي‌شود که اگر علم موجب برتري آدم بر فرشتگان مي‌شود، قطعا باعث شايستگي افراد نسبت به همديگر نيز خواهد شد. همچنين به موجب همين معيار است که خداوند طالوت را در ميان بني اسرايل به عنوان حاکم انتخاب مي‌کند « وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا؛ و پيامبرشان به آن‌ها گفت‏: «خداوند طالوت را براى زمامدارى شما مبعوث و انتخاب كرده است. »35 وقتي مردم سؤال و انتقاد مي‌کند که طالوت امکانات ندارد پس چگونه ‏به عنوان حاکم برگزيده شده است: « قَالُوَاْ أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ؛ « گفتند: چگونه او بر ما حكومت كند، با اينكه ما از او شايسته‏تريم‏، و او ثروت زيادى ندارد؟! » لازم به ياد آوري است که انتقاد بني اسرائيل بر انتخاب طالوت به عنوان حاکم و فرمانده به دليلي انحصاري بودن نبوت در ميان فرزندان لاوي و سلطنت در ميان فرزندان يوسف بود. اما از انجايي که طالوت از هيج يکي از اين دو خاندان منتسب نبود، حاکميت و شايستگي او را به عنوان زمامدار، زير سؤال بردند. در جواب مي‌گويد: خداوند به جاى اين عناوين انتسابى و ثروت، دانش و تدبير كشور دارى و نيروى جسمانى فوق العاده‏اى به طالوت بخشيده است36 که شما فاقد آن‌ها هستيد؛ لذا او نسبت به شما شايشته‌تر است « قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ؛ گفت‏: «خدا او را بر شما برگزيده‏، و او را در علم و ( قدرت ‏) جسم‏، وسعت بخشيده است‏.»37 به عبارت ديگر، از نظر قوم بني اسرائل معيار شايستگي تمکن مالي بود که طالوت فاقد آن به حساب مي‌آمد، ولي از نظر قرآن کريم معيار شايستگي دانايي و توانايي است که طالوت واجد آن‌ها بود؛38 يعني، قرآن کريم خطاب به آن‌ها مي‌فرمايد: اين‌ كه مى‏بينيد خداوند طالوت را برگزيده و زمامدار شما قرار داده به خاطر اين است كه از نظر هوش و فرزانگى و علم، پر مايه است و از نظر نيروى جسمانى، قوى و پر قدرت. در واقع قرآن کريم به آن‌ها مي‌گويد: اولا اين گزينش خداوند حكيم است و ثانيا شما سخت در انتخاب معيار شايستگي رهبري در اشتباهيد؛ زيرا معيارهاي اساسى رهبرى، نسبت عالى و ثروت نيستتند چون هر دو امر اعتبارى و بيرون ذاتى است؛ بلکه معيارهاي شايستگي رهبري علم و دانش و نيروى جسمانى هستند که طالوت واجد آن‌ها هستند. درحقيقت اين دو امتياز واقعى و درون ذاتى هستند كه تاثير عميقى در مساله رهبرى دارند؛39 زيرا رهبر بايد با علم و دانش خود، مصلحت جامعه‏اى را كه در رأس آن است تشخيص دهد و با قدرت خود آن را به موقع به اجرا در آورد، با علم و تدبير خود نقشه صحيح براى پيكار با دشمن بكشد و با نيروى جسمانى آن را پياده كند.
در بارة اين که عالم نسبت به غير عالم شايستگي بيش‌تري دارد، آياتي بسياري وجود دارند که در اين جا به برخي از آن‌ها اشاره مي‌شود:« أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ر؛ آيا كسى كه به سوى حق رهبرى مى‏كند سزاوارتر است مورد پيروى قرار گيرد يا كسى كه راه نمى‏نمايد مگر آنكه [خود] هدايت‏شود، شما را چه شده ؟ چگونه داورى مى‏كنيد؟»40 در آية ديگر مي‌فرمايد « قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ؛ آيا كسانى كه مى‏دانند و كسانى كه نمى‏دانند يكسانند؟ »41 همانگونه که ملاحظه مي‌شود استفهامي که در اين دو آيه شريف وجود دار، استفهام انکاري است؛‌ يعني، هدايت کنندگان و عالمان را با هدايت شوندگان و جاهلان يکي ندانيد؛ بلکه آنان نسبت به اين ها به مراتب شايشت ترند.
بادقت در سلسله مراتبي سازماني اسلامي که از خدوند شروع شده و به زير مجموعة ولي فقيه خاتمه پيدا،‌ مي‌کند، مي‌توان اين مطلب را دريافت که هريک از آن‌ها به قلمروي مديريتي خودش بايد آگاهي داشته باشد؛ مثلا، قلمرو مديريتي خداوند تمام عالم هستي است،‌ او از تمام هستي آگاهي دارد. چنانچه مي‌فرمايد: « وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا؛ و كليدهاى غيب تنها نزد اوست جز او [كسى] آن را نمى‏داند و آنچه در خشكى و درياست مى‏داند.»42 يا در آية ديگر مي‌فرمايد: « يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّمَاء وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا؛ آنچه در زمين فرو مى‏رود و آنچه از آن بر مى‏آيد و آنچه از آسمان فرو مى‏شود و آنچه در آن بالا مى‏رود [همه را] مى‏داند.»43 همين علم جامع و کامل خداوند از قلمروي مديريت شان باعث شده است که افراد خاصي ( پيامبران ( ص ) را که مي‌تواند از پس کارها بدرستي بر بيآيد، به عنوان مدير، به انجام کارها مسؤليت دهد « اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ )44 و هر چيز را در جايگاه اصلي خودش قرار دهد. چنانچه حضرت صادق ( ع ) مي‌فرمايد: و وضع كلّ شى‏ء منه موضعه بعلمه؛ و با علم خويش هر چيزى را در جاى خود قرار داده است.45
لازم به ياد آوري است که اگر ما در مسايل امامت، معتقديم که ائمة اطهار ( ع )، نسبت به افرادي ديگر شايسته‌تر است؛ يکي به خواطر وجود همين معيار؛ يعني، علم و همچنين معيار عدالت است که بعدا مورد بررسي قرارمي‌گيرد. با توجه به اين که آنان نزدي هيچ کسي جز پيغمبر اکرم (ص )46 تعلم نکرده است،47 در عين حال از همة افراد عصر خود عالم‌تر و همچنين از همة آنان، عادل‌تربوده اند.48
اکنون سؤالي که در اين جا مطرح مي‌شود اين است که موضوع اين علم ( معلوم ) که يکي از معيار‌هاي شايستگي در ادارة سازمان و جامعه به حساب مي‌آيد، چيست؟ آيا اگر کسي به چگونگي ملائکه علم پيدا کند يا به اوصاف صانع تبارك و تعالى علم پيدا کند شايستگي براي ادارة سازمان و جامعه پيدا مي‌کند؟ آيا اگر كسى همه علوم طبيعى را بداند و تمام قواى طبيعت را كشف كند، يا موسيقى را خوب بداند، شايستگى خلافت را پيدا مى‏كند؟ به طور مسلم جواب اين پرسش‌ها منفي است؛‌ يعني، با اين علوم شايستگي برا اداره حاصل نمي‌شود. آنچه مسلم است اين است که منظور از اين علم، علم به احکام و قوانين اسلام و اجراي آن است.49 از نظر امام خميني ( ره ) چون حکومت اسلام، حکومت قانون است، براي زمام دار علم به قوانين لازم مي‌باشد.50 به عبارت ديگر از نظر امام خميني (ره ) اولا بايد عالم به احکام اسلام؛ يعني، قانوندان باشد و ثانيا بايد عدالت داشته و از کمال اعتقادي و اخلاقي برخوردار باشد. از نظر حضرت ايشان اين امر علاوه بر دلايل شرعي دلايل عقلي نيز دارد؛ زيرا حكومت اسلامى حكومت قانون است، نه خودسرى و نه حكومت اشخاص بر مردم. اگر زمام دار مطالب قانونى را نداند، لايق حكومت نيست: چون اگر تقليد كند، قدرت حكومت شكسته مى‏شود. و اگر نكند، نمى‏تواند حاكم و مجرى قانون اسلام باشد.51
4-
عدالت
يکي از معيارهاي شايستگي عدالت است؛‌ يعني، کسي که عادل است، نسبت به کسي که ظالم است، شايسته‌تر است.52 برهمين اساس است که وقتي خداوند حضرت ابراهيم را مورد آزمايش قرار داده و آن حضرت هم سرفراز از آن بيرون آمد، خداوند خطاب به او مي‌فرمايد من شما را امام قرار دادم « وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ، قالَ: إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً؛ »53 حضرت ابراهيم فرمود خدايا فرزندانم چه ؟ آيا آن‌ها را نيز به عنوان امام و پيشوا منصوب مي‌فرمايي؟ « قالَ: وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي؟ » خداوند در جواب فرمود: مديراني را که من منصوب مي‌کنم بايد عادل باشد. و فرزندان شما چون که عادل نيست؛ بلکه ظالم مي‌باشد، نمي تواند اين مقام را تصاحب کند، « قالَ: لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ ». از اين آيه شريفه چنين استفاده مي‌شود که يکي از معيارهاي شايستگي، عدالت است؛ يعني، مديري که عادل‌تر است شايسته‌تر است. لازم به ياد آوري است که ذريه و فرزندان حضرت ابراهيم در نسل‌هاي بعدي، پس از آن که که شايسته شدن و اين معيار از شايستگي را پيدا کردند خداوند مقام امامت را به آن‌ها داد. چنانکه در قرآن کريم آمده است: « وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ؛ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا؛ و اسحاق و يعقوب را [به عنوان نعمتى] افزون به او بخشوديم و همه را از شايستگان قرار داديم؛ و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى‏كردند »54 از اين بيان استفاده مي‌شود که فرزندان حضرت ابراهيم (يعقوب و اسحاق ) پس از اين که معيار لازم شايستگي همانند عدالت و علم را پيدا کردند، آنگاه خداوند اين مقام را به آن‌ها دادند. همانگونه که ذکر شد ذريه و فرزندان حضرت ابراهيم قبل از دستيابي به معيار عدالت از اين پست محروم بودند. اين بيان قراني پيام مهمي براي جوامع انساني و بخصوص اسلامي مي‌تواند داشته باشد و آن اين که تا کسي شايستگي مقامي را پيدا نکند، بر اساس رابطه سالاري آن مقام را به او ندهيد؛ زيرا چنين افرادي بجايي اين که کارها را اصلاح کند، خراب‌تر مي‌کند. البته در بارة اين معياري از شايسته سالاري احاديثي بسياري از رسول خدا روايت شده است که برخي از آن‌ها در اينجا ذکر مي‌شود:
1
لف) قال رسول الله (ص ): « ان الله احب الناس الي الله تعالي يوم القيامة و ادناهم منه مجلسا امام عادل و ابغض الناس الي الله تعالي و ابعدهم منه امام جائر؛ رسو خدا فرمود: دوست داشتني ترين کس نزد خداي در قيامت و کسي که از همه به او نزد يک تر است، پيشواي دادگستر است و بد ترين و دور ترين کس، پيشواي ستمگر است.»55
ب)‌ قال رسول الله ( ص ): « ما من احد افضل عند الله من امام ان قال صدق و ان حکم عدل؛ هيچ کس پيش خدا برتر نيست از زمامداري که چون مي گويد، راست مي‌گويد و چون حکم مي‌کند، دادگري مي‌کند.»56
ج) قال رسول الله ( ص ): « ايما وال ولي من امر امتي بعدي اقيم علي الصراط و نشرت الملائکه صحيفته فان کان عادلا نجاه الله بعدله و ان کان جائرا انتقض به الصراط انتفاضة تزايل بين مفاصله حتي يکون بين عضوين من اعضئه مسيرة مأة عام ثم ينخرق به الصراط؛ هر زمامدار که پس از من امري از مسلمانان را به دست گيرد، در قيامت بر پل صراط او را نگاه مي‌دارند و نامة عملش را مي‌گشايند، اگر دادگر باشد، خداوند او را با دادگري اش نجات مي‌دهد واگر ستمگر باشد،‌صراط زير پايش مي‌لرزد به گونة که بندهايش از هم مي‌گسلد و ميان اعضاي بدنش صد سال فاصله مي‌افتد و آنگاه از صراط به زير ميافتد.»57
د) «السلطان العادل المتواضع ظل الله و رمحه في الارض يرفع له عمل سبعين صديقا؛ سلطان دادگر و فروتن، سايه و سلاح خداوند است در زمين و براي او پاداش عمل هفتاد صديق را مي‌نويسد.»58 بنابر اين، از اين آيات و روايات استفاده مي‌شود که عدالت برتري مي‌آورد و کساني که از اين ويژگي برخوردارند نسبت به کساني ديگر که فاقد آن مي‌باشند، از شايستگي بيش‌تري برخوردارند.
5-
راستگويي
يکي از معيارهاي شايستگي راستگويي است. اين ويژگي در آيات بسياري قرآن کريم آمده است. مثلا در مورد حضرت موسي ( ع ) آمده است که وقتي آن حضرت نزد فرعون آمد و او را دعوت به حق کرد، براي اين که به عنوان يک مدير اعتماد ديگران را به خود جلب کند، مي‌فرمايد: من « راستگو » هستم « حَقِيقٌ عَلى‏ أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ؛ شايسته است كه بر خدا جز [سخن] حق نگويم »59 لذا شما به عنوان يکي از اعضاي سازمان من بايد سخنم را بپذيريد و دعوتم را اجابت کنيد. يا خداوند خطاب به پيغمبر اکرم مي‌فرمايد اگر تو به عنوان يک مدير مياني سخنم را درست به زير مجموعه‌هايت نرساني و چيزي را بگويي که من آن را نگفتم؛ يعني، « راستگو » نباشي من رگه‌هاي قلبت را مي‌زنم و سرت را از تنت جدا مي‌کنم: (وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ ؛ و اگر [او] پاره‏اى گفته‏ها بر ما بسته بود؛ دست راستش را سخت مى‏گرفتيم؛ سپس رگ قلبش را پاره مى‏كرديم؛ و هيچ يك از شما مانع از [عذاب] او نمى‏شديد60 حضرت علي ( ع ) پيغمبر اکرم (ص ) را توصيف به صدق کرده مي‌فرمايد: قد قال الرّسول الصادق فهو امينك المأمون؛«پيامبر راستگو». كه امانتدار تو، و مورد وثوق تو ميباشد، گفته است.61 يا حضرت علي ( ع ) به عنوان مدير پس از پيغمبر (ص ) در بارة خود، خطاب به افراد تحت مديريت خود، مي‌فرمايد: و الذي بعثه بالحق و اصطفاه على الخلق، ما أنطق الّا صادقا؛ امام على(ع ) سوگند به آنكه او را به حق برانگيخت و برآفريدگان برگزيد، كه جز به راستى سخن نمى‏گويم.62 از مجموع اين آيات و روايات اين حقيقت به دست مي‌آيد که شايسته است يک مدير در گفتار و کردار خود صداقت داشته باشد تا هم آناني که از نظر سلسله مراتب در مافوق او قرار دارند و هم افرادي که زير نظر او فعاليت مي‌کنند، به او اعتماد کنند. بديهي است که اعتماد متقابل شرط اساسي موفقيت در هر کاري جمعي و اداري مي‌باشد.
6-
بصيرت
يکي از ابعاد شايستگي از نظر قرآن کريم «بصيرت » است. منظور از بصيرت نوري است که خداوند تبارک و تعالي در ذهن افراد مؤمن و متقي ايجاد مي‌کند تا آنچه را که از طريق دانش مديريت نمي‌توان ديد، ببيند. بصيرت به اين معني است که به عنوان يک معيار مستقل و جدايي از علم ذکر شده است؛ زيرا بصيرت يک امر دروني و ذاتي و خدادادي است که قابل کسب و يادگيري نمي‌باشد؛ بلکه بيشتر از طريق تذکيه نفس و تقويت معنويات حاصل مي‌شود. بر خلاف علم که مي‌توان آن را از طريق آموزش و يادگيري بدست مي‌آورد. به عبارت ديگر، منظور از بصيرت احساس ويژه‌اي ( نور ) است که شکوفايي آن انسان را به انجام کار از طريق ديگران قادر مي سازد و او را داراي هنر مديريت مي‌نمايد63. از نظر قرآن کريم کساني که واجد اين بصيرت و نور باشد، نسبت به کساني که فاقد آن است از شايستگي بيش‌تري برخوردار بوده و مي‌تواند نقش تعيين کننده در تصحيح برخورد‌هاي اجتماعي ادارة سازمان و جامعه داشته باشد. چنانچه خداوند مي فرمايد: « أَ وَ مَنْ كانَ مَيتاً فَأَحْييناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيسَ بِخارِجٍ مِنْها؛ آيا كسى كه مرده[دل] بود و زنده‏اش گردانيديم و براى او نورى پديد آورديم تا در پرتو آن در ميان مردم راه برود چون كسى است كه گويى گرفتار در تاريكي‌هاست و از آن بيرون‏آمدنى نيست.»64 از اين آيه استفاده مي‌شود که اين نور بصيرت نقش نور چراغ را ايفا مي‌کند، همانگونه که نور چراغ راه را از چاه مشخص مي‌کند، نور بصيرت نيز به افراد بينش اجتماعي مي‌دهد که با افراد گوناگون سازمان، گروه‌ها و جامعه و همچنين با مسايل و پيش‌آمد‌هاي مختلف سازماني و اجتماعي چگونه برخورد کند. اين نور به رهبران و مديران راه صحيح را ارائه مي نمايد؛ لذا بسياري از انبياء براي تأثير گذاري بيش‌تر بر افراد جامعه، در روز عرفه خواهان اين نور بصيرت از خداوند شدند، چنانچه از حضرت علي (ع) نقل شده که رسول اکرم فرمود: « اکثر دعائي و دعاء الانبياء قبلي ... الهم اجعل في سمعي نورا، و في بصري نورا، و في قلبي نورا؛ بيشتر دعاي من و دعاي پيامبران پيش از من اين دعا بود … خدوندا در قوه‌اي شنوايي من نور قرار ده و در قوه‌اي بينايي ام نور عنايت کن و دلم را نوراني کن ».65 يا امام سجاد(ع) مي‌فرمايد: « وهب لي نوراَ امشي به في الظلمات؛ خديا نوري به من عنايت کن که در پرتوآن در جامعه حرکت کنم و با آن در تاريکي‌ها راه يابم.»66
اکنون سؤالي که ممکن است مطرح شود اين است که خاستگاه اين نور کجا است؟ و چگونه اين نور پديد مي‌آيد تا افراد از طريق آن، آنچه ناديدني است آن بينند؟ جواب اين است که خداوند با فراهم شدن سه شرط اين نور را به بندگاه خود عنايت مي‌کند:
1-
شرح صدر(گسترش ظرفيت فکري و روحي)67
اگر بنده‌ي داراي شرح صدر شده باشد، خداوند اين نور بصيرت را به او مي‌دهد.« أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ ؛ آيا کسي که سينه اش آماده براي پذيرش اسلام کرده و در نتيجه همواره با نوري الهي قدم بر مي‌دارد با کسي که اين آمادگي را ندارد ( و دلش با قساوت گرفته است. )قابل مقايسه است ؟»68 بر همين اساس، حضرت موسي براي رسيدن به اين نور بصيرت از خداوند طلب شرح صدر مي‌کند: « قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي؛ گفت پبروردگار سينه ام بگشاي »69 يا خداوند خطاب به پيامبر اکرم مي‌فرمايد: « أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ؛ آيا من به تو اين شرح صدر را ندادم؟»70
2
و 3- تقوا و ايمان
راه ديگري براي رسيدن به نور بصيرت تقوا و ايمان هستند؛ يعني، اگر کسي ايمان به خدا، قيامت و پيامبران الهي، کتب آسماني و فرشتگاه داشته و تقواي الهي را پيشه کند؛ يعني، واجبات الهي را انجام داده و از محرمات او چشم پوشي کند، خداوند اين نور بصيرت و قدرت تشخيص را به او عنايت مي‌کند، « يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يؤْتِكُمْ كِفْلَينِ مِن رَّحْمَتِهِ وَيجْعَل لَّكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد از خدا پروا داريد و به پيامبر او بگرويد تا از رحمت‏خويش شما را دو بهره عطا كند و براى شما نورى قرار دهد كه به [بركت] آن راه سپريد. »71 به اين معنا است آية که مي فرمايد: « يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللّهَ يجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد اگر از خدا پروا داريد براى شما [نيروى] تشخيص [حق از باطل] قرار مى‏دهد »72

 

17- بينش سياسي
يکي از معيار‌هاي شياسته سالاري و شايستگي از نظر اسلام داشتن «بينش سياسي» است؛ يعني کسي که واجد بينش سياسي مي‌باشد شايستگي بيش‌تري براي مديريت سازمان و جامعه دارد تا افرادي که فاقد آن مي‌باشند. منظور از بينش سياسي با توجه به معناي ريشه سياست؛ يعني, تدبير امور جامعه73 قيام به اصلاح امور آن‌ها74 و دور انديشي،75 اين است که با شناخت دقيق مصالح افراد، سازمان‌ها و جامعه، به اصلاح آن‌ها قيام نموده تا بتواند از اين طريق در شرايط و موقعيت‌هاي مختلف امور آن‌ها را به طور مناسب‌تر و شايسته‌تر تدبير و مديريت کند. به اين ترتيب مي توان گفت که «سياست از لوازم اجتناب ناپذير مديريت است و تنها کسي مي‌تواند به طور شايسته از عهده اداره‌ي گروه، سازمان و حکومت برآيد که بينش سياسي داشته باشد.76 لازم به ياد آوري است که بينش سياسي متفاوت از معيارهاي‌هاي ديگري مانند « علم » و « بصيرت » مي‌باشد؛ زيرامنظور از علم همانگونه که گفته شد، قوانين و مقررات موجود مي‌باشد يا منظور از بصيرت همانطوري که گفته شد، نوري است که خداوند بوسيله کسب معنويت در اذهان افراد قرار مي‌دهد. اما منظور از بينش سياسي آن چيزهاي نيست که در لايه‌هاي کتاب‌ها يا قوانين و مقررات ديده مي‌شود يا از جانب خداوند در اذهان افراد الهام مي‌شود؛ بلکه منظور از آن درک و فهم نکته‌هاي بسيار حياتي و پيچيدة است که از طريق نگاه جامع و نظام‌مندو تجزيه و تحليل مجموعة پديده‌هاي سياسي و اجتماعي با توجه به حوادث گذشته، حال و آينده به دست مي‌آيد. اين که در روايات آمده است: « العالم بزمانه لاتهجم عليه اللوابس »77 اشاره به همين بينش سياسي دارد. حضرت علي(ع) در اين باره مي‌فرمايد:
1-
من حسنت سياسته دامت رياسته؛ کسي که بينش سياسي خوبي داشته باشد، رياستش تداوم مي‌يابد.78
2-
آفة الزعماء ضعف السياسة؛ آفتي که زعما و متصديان رهبري را تهديد مي‌کند ضعف بينش سياسي است.79 بنابراين، از اين مباحث اين واقعيت به دست مي‌آيد که يکي از معيارها داشتن « بينش سياسي » است و کساني که واجد آن باشد، از شايستگي بيش‌تري بر خوردار هستند.
8-
اخلاق نيکو
يکي از معيار‌هاي شايستگي از نظر اسلام «حسن الخلق» است. براي حسن خلق دو معنا ذکر شده است:
ملکة ثابت در نفس که صدور کار‌هاي که از نظر عقلا و شرع نيکو هستند را تسهيل مي‌کند80
خوش برخورد بودن81
منظور از حسن خلق به عنوان يکي از معيار‌هاي شايستگي، معناي دوم آن است نه معناي اول. با توجه به معناي دوم است که امام صادق(ع) در پاسخ شخصي که از او خواسته بود تا حسن خلق را براي او تعريف کند، مي‌فرمايد:
تُلينٌ جانبک، و تطيب کلامک و تلقي اخاک ببشر حسن؛ با مردم با فروتني برخورد کني، سخنت عطر آگين باشد، و بابرادر ديني خود با چهرة باز و بشاش ملاقات نمايي82 يا پيمغبر اکرم 0ص) در مورد کسي که چهار بار از آن حضرت تقاضاي تعريف دين را کرده بود، بار اول، بار دوم و بار سوم مي‌فرمايد: دين؛ يعني، حسن الخلق و بار چهارم مي فرمايد: دين؛‌ يعني، اين که در برخورد عصباني نشوي.83 اين ذکر خاص پس از عام در سخن پيغمبر اکرم به اين معني است که دين؛ يعني، همان برخورد نيکو با ديگران به طوري که اگر کسي بر خورد شايسته با ديگران نداشته باشد، اصل وجود دين او مورد ترديد قرار مي‌گيرد.
همانگونه که ذکر شد يکي از معيارهاي شايستگي حسن خلق است؛ يعني، افرادي که داراي حسن خلق بوده و خوش برخورد هستند نسبت به افرادي ديگري که فاقد آن ويژگي هستند، شايستگي بيشتري دارند که مسؤليت و مديريت سازمان و جامعه را بعهده گيرند؛ زيرا مديران با برخورد شايسته و بايستة خود بهتر مي‌توانند مديريت کنند ؛ يعني، ديگران را به کار گيرند. انبياء و اولياء ( ع ) در طي رسالت که داشتند خوش برخوردترين افراد با همة افراد جامعه بوده و بخصوص پيامبر ( ص ) با برخورد شايسته شان توانست « آن مردم نيمه وحشي و تند خو و بد اخلاق و پراکنده را به خود جذب کند و از آن‌ها امتي متحد و نيرومند و نمونه بسازد. »84 و اين سيره پيامبر اکرم (ص) مي‌تواند الگوي خوبي « و لکم في رسول الله اسوة حسنة »85 براي شيوه برخورد مديران با مراجعه کنندگان باشد که با آنان برخورد شايسته و مناسب کنند. لازم به ياد آوري است که امروزه « خوش بر خوردي » يکي از عوامل موفقيت سازمان بخصوص سازمان هاي تجاري و بازارگاني شمرده شده که از طريق جذب افراد خوش اخلاق وخوش بر خورد براي فروش وبازاريابي سودهاي کلاني را عايد سازمان مي‌کنند. از نظر قرآن کريم عمده‌ترين عامل جاذبة پيامبر برخوردهاي خوب و شايستة او بود. چنانچه مي‌فرمايد:« فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ؛ پس به [بركت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سخت‌دل بودى قطعا از پيرامون تو پراكنده مى‏شدند.»86
از عبارت « فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ » استفاده مي‌شود که « نرم خويي و خوش برخوردي » يک ويژگي است که قابل تعليم و تعلم و دادن گرفتن از ناحيه مدير مافوق ( خداوند ) مي‌باشد. خداوند اين مرحمت و لطف را نسبت به پيغمبراکرم ( ص ) داشته؛ و او نيز با اختيار خود اين گونه مهربان و خوش برخورد شده است؛ لذا خدا وند در ادامه آيه شيوة برخورد با افراد تحت مديريت را به پيغمبر اکرم مي‌آموزد: « فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ؛ پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار[ها] با آنان مشورت كن.»87 ؛ يعني، اي پيغمبر اگر در کارهاي سياسي و اجتماعي از آن‌ها کوتاهي ديدي و با تو همکاري صادقانه نداشتند، بازهم شما حق نداريد که با آن‌ها بر خورد تندي دشته باشي. گذشته‌ها را ناديده بگير و نسبت به آينده تلاش کن از طريق شور و مشاوره به آن‌ها شخصيت داده و رفتار آن‌هار اصلاح کني. بنا بر اين، يکي از معيارهاي شايستگي افراد که بايد در امر گزينش سازمان به طور جدي مورد توجه مديران و دولت مردان قرار گيرد، حسن خلق؛ يعني، خوش برخوردي است. اين ويژگي همانگونه که در اولياء و انبياء به صورت بسيار بر جسته وجود داشته و چه بسا با اخلاق نيکو و برخوردهاي شايستة شان، افرادي بسياري را جذب اسلام کردند، در مديران جامعة اسلامي نيز بايد مورد عنايت قرار گيرند. با مطالعه سيرة آن بزرگواران، نمونه‌‌هاي بسياري را مي‌توان در تاريخ اسلام يافت که هدايت افراد انساني از طريق اخلاق نيکو رخ داده است که از ذکر آن‌ها در اين جا صرف نظر مي‌شود.
9-
رفق و مدارا
يکي از معيار هاي شايستگي « رفق و مدارا » است. منظور از رفق و مدارا « نرمش در برخورد با ديگران » مي‌باشد.88 البته لازم به ياد آوري است که رفق و مدارا تنها يک موضوع اخلاقي به معناي ملايمت در بر خورد با ديگران نمي‌باشد؛ بلکه به يک هدف بزرگتري؛ يعني، رهنمود سياسي و حکومتي نيز اشاره دارد. آيات و رواياتي بسياري در بارة رفق و مدارا به عنوان يک موضوع حکومتي و مديريتي وجود دارند که در اين جا به برخي از آن‌ها اشاره مي‌شود:
قال علي ( ع ): نعم السياسة الرفيق؛ سياست مبتني بر رفق خوب سياستي است.89
قال الصادق ( ع ): من کان رفيقا في امره نال مايريد من الناس؛ کسي که سياست رفق و مدارا را در کارهايش به کارگيرد، هرچه از مردم بخواهد به آن نايل مي‌آيد.90 در قرآن کريم نيز همانگونه که ذکر شد، با توجه به همين معناي رفق و مدارا، خطاب به پيغمبر اکرم مي‌فرمايد: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ؛ پس به [بركت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پيرامون تو پراكنده مى‏شدند پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار[ها] با آنان مشورت كن.91 لازم به ياد آوري است که رفق و مدارا در مجموعة سلسله مراتب که در اسلام وجود دارند مشاهده مي‌شود. همانگونه که گفته شد، اين سلسله مراتب در اسلام از خداوند بزرگ شروع شده و با انبياء و اولياء و ولي فقيه ادامه پيدا کرده و با مجموعة تحت مديريت فقيه خاتمه پيدا مي‌کند.92 از خداوند که در رأس سلسله مراتب قرار دارد، در دعاي جوشن کبير، به عنوان « رفيق » ياد شده است؛ يعني، کسي که بسيار اهل رفق و مدارا است: اللهم اني اسئلک باسمک يا شفيق يا رفيق.93 انبياء از نظر سلسله مراتب اسلامي پس از خداوند قرار داشته و اهل رفق و مدا را هستند. چنانچه پيغمبر اکرم مي‌فرمايد: انا اٌمرنا معاشرالانبياء بمدارات الناس کما امرنا باداء الفرائض؛‌ ما گروه انبياء از جانب خداوند مأموريت داريم که با مردم مدارا کنيم همان گونه که مأموريم واجبات الهي راانجام دهيم.94
با توجه به مطالب که ذکر شد، مي‌توان گفت که رفق و مدارا يکي از معيارهاي شايسته سالاري مي‌باشد؛ يعني، افرادي که اين ويژگي را داراست، نسبت به کساني که فاقد آن هستند؛ يعني، با ديگران با سختي، خشونت و تندي برخورد مي‌کنند، شايستگي بيش‌تري براي تصدي امور سازمان و جامعه را دارند.
10-
قاطعيت
يکي از معيارهاي شايستگي و شايسته سالاري، قاطعيت است. منظور از قاطعيت اين است که کسي در ادارة سازمان و افراد تحت مديريت خود و همچنين در تصميم‌گيري قاطع بوده و هيچ‌گونه ضعف و ترديدي از خود نشان ندهد. به عبارت ديگر، منظور از قاطعيت در اين جا اين است که وقتي تمامي جوانب قضايا مورد بررسي قرار گرفتند، آنچه را که تصميم گرفت «‌ و صلاح تشخيص داد بايد قاطعانه انجام دهد »،95 ازنظر اسلام کسي که اين ويژگي را داشته باشد نسبت به کساني که فاقد آن است، براي تصدي امور شايستگي بيشتري دارد. براساس همين ويژگي و معيار، حضرت علي ( ع ) در نامة خود به مالک اشتر توصيه مي‌کند که براي قضاوت افرادي را برگزينند که قاطع باشند: « و اصرمهم عنداتضاح الحکم؛ و قاطع‌ترين آن‌ها را هنگامي که حکم معلوم شد انتخاب کن »96. آية شريفة مي‌فرمايد: اذا عزمت فتوکل علي الله. بر اساس اين توصيه‌ي امام و آية شريفه کسي در حکومت اسلامي شايستگي قضاوت و ادارة جامعه را دارد که قاطع باشد؛ يعني، وقتي براي او معلوم شد، چگونه حکم کند يا چگونه امور جامعه را اداره کند، جوسازي‌ها او را دچار وسوسه و ضعف در تصميم گيري نکند، بلکه بدون هيچ ملاحظة و با قاطعيت کامل در امر قضاوت رأي خود را صادر نموده يا تصميمات خود را به اجرا بگزارد.
لازم به ياد آوري است که اين قاطعيت هيچ‌گونه منافاتي با رفق و مدارا که قبلا مورد برسي قرار گرفت، ندارد؛ زيرا در اسلام همانگونه که ذکر شد،‌ هم قاطعيت شرط مديريت است و هم رفق و مدارا. به بيان ديگر، « مدير شايسته کسي است که هم نرمش داشته باشد و هم برش داشته باشد. هم « اشداء علي الکفار » باشد و هم « رحماء بينهم » باشد. هم در برخورد، نرم، ملايم و پر حوصله باشد و هم در تصميمگيري، قاطع و بٌرّا باشد.
10-
انتقاد پذيري
يکي از معيارهاي شايستگي « انتقاد پذيري » است. منظور از انتقاد پذيري اين است که « مدير بايد به همکاران و افراد تحت مديريت خود اجازة انتقاد بدهد و انتقاداتي که به شيوه مديريت و اقدامات او مي‌شود، بادقت و انصاف و حوصيله‌مندي ملاحظه و مطالعه کند و اگر ديد که انتقاد وارد است به اشتباه خود اعتراف و حرکت خود را تصحيح کند. »97
حضرت علي ( ع ) با توجه به اين که ما او را معصوم و بري از هرگونه خطا و اشتباه مي‌دانيم؛ به افراد تحت مديريت خود توصيه مي‌کند که اگر انتقاداتي بر کارهاي او وارد است بدون کوچک‌ترين دغدغه مي‌توانند آن را بيان کنند و مطمئن باشند که من از کسي، به خاطر انتقاداتي که از عملکرد من دارد نمي‌رنجم. چنانچه مي‌فرمايد: فَلَا تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ وَ لَا تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ وَ لَا تَظُنُّوا بِي اسْتِثْقَالًا فِي حَقٍّ قِيلَ لِي وَ لَا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ يعْرَضَ عَلَيهِ كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيهِ فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي إِلَّا أَنْ يكْفِي اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي؛ با من به گونة که با جباران و گردنکشان سخن مي‌گويند سخن نگوييد و انتقاداتي راکه‌ از افراد عصباني پنهان مي‌کنند از من پنهان نسازيد، و با من با تملق و چاپلوسي رفتار نکنيد و نپنداريد که اگر انتقاد درستي به من داشته باشيد پذيريفتن آن بر من دشوار است، و گمان مبريد که من از شما درخواست بزرگ نمودن خود را دارم؛ زيرا کسي که شنيدن سخن حق و عدل بر او دشوار و سنگين مي‌آيد عمل کردن به حق وعدل بر او دشوارتر است. پس، از گفتار حق و مشورت به عدل خو داري نکنيد. زيرا من نزد خود برتر نيستم از آنکه خطا کنم، و از خطا در کارخويش ايمن نيستم مگر که خداوند کفايت کند مرا از آنچه او مالک‌تر است به آن ازمن.98
همانگونه که ملاحظه مي‌شود امام ( ع ) با وصف اين که معصوم است، از مردم مي‌خواهد که اگر در حکومت او کاري را ناحق تشخيص دادند بي‌پروا انتقاد کنند و سخصيت سياسي و معنوي او مانع از انتقاد آن‌ها نباشد، و بدين ترتيب، مي‌خواهد انديشة نقد و ژرف‌نگري در اعمال مسؤولان نظام اسلامي را به عنوان يک معيار مهم شايستگي در مردم مسلمان بيدار کرده و عملا انتقادپذيري را در مديريت‌هاي اسلامي رايج گرداند.

11.تغافل
يکي از معيارهاي شايسته سالاري و شايستگي « تغافل » است. تغافل از ريشة « غفلت » است. غفلت ضد آگاهي و به معناي غافل بودن و ناآگاه بودن است. از نظر روايات اسلامي غفلت در مسايل فردي و اجتماعي از رذايل اخلاقي مي‌باشد. غفلت و ناآگاهي زيانبارترين دشمن انسان است. هيچ دشمني به اندازة غفلت و بي‌خبري صدمه نمي‌زند. بسياري از عقب ماندگي کشورها و يا جنگ‌هاي داخلي در آن‌ها ريشه در همين اصل دارد. حضرت علي ( ع ) در اين باره مي‌فرمايد: « الغفله اضرالاعداء؛ غفلت زيانبارترين دشمنان است.»99 به اين ترتيب بايد از غفلت و ناآگاهي در رابطه با مسايل مختلف فردي و اجتماعي و بخصوص در رابطه به مديريت به عنوان يکي از مهمترين مسايل اجتماعي اجتناب ورزيد.
برخلاف غفلت « تغافل »؛ يعني، تظاهر به غفلت و خود را نا آگاه نشان دادن100 در برخوردهاي اجتماعي نه تنها عيب نيست؛ بلکه يک هنر نيز هست، به ويژه در مديريت يک امر ضروري و اجتناب ناپذير به حساب مي‌آيد. حضرت علي ( ع ) در اين باره مي‌فرمايد: « اشرف اخلاق الکريم تغافله عما يعلم؛‌ شريف ترين صفات شخص بزرگوار تظاهر او به غفلت از چيزي استکه مي‌داند.»101 حضرت در مورد ديگر مي‌فرمايد: « من اشرف افعال الکريم غفلته عما يعلم؛ يکي از شريف ترين کارهاي شخص بزرگوار غفلت نمودن اوست از چيزي که مي‌داند.»102 اصولا تغافل نه تنها يکي از معيارهاي شايستگي و همچنين يکي از ويژگي‌هاي انسان بزرگوار است؛‌ بلکه از آنجا که طبيعت زندگي در اين جهان آميخته با درد و رنج است، تغافل يکي از ضروريات زندگي اين دنيا به حساب مي‌آيد. اساسا اگر داروي تغافل در زندگي مورد استفاده قرار نگيرد، زندگي گوارا نيست؛ لذا حضرت علي ( ع ) مي‌فرمايد: « من لم يتغافل عن کثير من الامور تنغصت عيشته؛‌ کسي که در بيساري از کارها تغافل نکند زندگي بر او ناگوار مي‌گردد. »103
سؤال که در اينجا مطرح مي‌شود اين است که تغافل چگونه يکي از معيارهاي شايستگي در سازمان و مديريت به حساب ميآيد؟ جواب اين است که به دو دليل تغافل از معياري‌هاي شايستگي به حساب مي‌آيد؛ يعني، مدير با تغافل مي‌تواند دو کار مهمي انجم دهد:
جرأت برخورد با مشکلات
در اين جهان هيچ‌کاري، به ويژه کارهاي سازماني و اجتماعي، بدون مشکلات نمي‌باشد. مدير با استفاده از اصل تغافل مي‌تواند اين مشکلات را نا چيز شمرده و به خود جرأت و جسارت برخورد با مشکلات و ادامة کار در سختي‌ها را بدهد؛ لذا حضرت علي ( ع ) در اين باره مي‌فرمايد: « ان العاقل نصفه احتمال و نصفه تغافل؛ شخص غاقل نيمي از او صبر و تحمل و نيم ديگر او تغافل است. »104 بر اساس فرمايش امام موفقيت انسان درگيرو دو چيز است يکي صبر و مقاومت در برابر مشکلات و سختي‌ها وديگري،‌تغافل مي‌باشد.
سالم سازي فضاي برخوردها
از يک طرف در هر سازمان رسمي يک سازمان غير رسمي شکل مي‌گيرد و اين امر مي‌موجب شود که ميان اعضاي سازمان چند دستگي ايجاد شود و هر چند نفر بر محوري يک نفر که از ويژگي‌هاي ممتازي - چه مثبت يا منفي – برخوردار است، دور مي‌زنند. از طرف ديگر، ميان اعضاي سازمان بر اساس منافع يا فرصت‌ها و تهديدهاي که در سازمان مشاهده مي‌کنند، تعارض بوجود مي‌آيد. مديري که مسؤليت سازمان را بعهده دارد اگر به صورت اشکار از هريکي از اين گروه‌هاي موجود در سازمان حمايت کند، در واقع به آتش اختلاف و درگيري‌هاي بي مورد و کم اهميت و وقت کش و اعصاب خورد کن سازمان دامن زده است؛ لذا او مي‌تواند با استفاده از اصل تغافل جلوي اين تعارضات و اختلفات را گرفته و از اين طريق فضاي سازمان را تبديل به يک فضاي آرام و خالي از تنش نموده و در نهايت مي‌تواند فرصت بيش‌تري پيدا مي‌کند تا به کارهاي اساسي خود بپردازد. بر اين اساس است که حضرت صاد ق ( ع ) مي‌فرمايد: « صلاح حال التعايش و التعاشر ملإ مکيال ثلثاه فطنة و ثلثه تغافل؛‌ فضاي معيشت و معاشرت در صورتي سالم و صالح مي‌شود که مانند پيمانه‌اي با دو سوم زيرکي و يک سوم تغافل پرگردد. »105
خلاصه اين که يک مدير با هراندازه توانايي و شايستگي که داشته باشد، نه مي‌تواند با همة نقاط ضعف همکاران خود برخورد کند و نه مي‌تواند همة ضعف‌هاي آنان را ناديده بگيرد؛ زيرا اگر بخواهد با همة ضعف‌هاي ريز و درشت افراد تحت مديريت خود برخورد کند، بي‌همکار مي‌ماند و اگر همة خلاف‌ها و ضعف‌هاي آن‌ها را ناديده بگيرد مديريت ممکن نيست. بنابر اين، مقتضاي عقل و تدبير اين است که مدير زيرکي و تغافل را به گونة با هم بياميزد که غلبه با زيرکي باشد و، در عين حال، از تغافل هم غافل نماند.106
12-
ايجاد اميد واري
يکي از معيارهاي شايستگي « ايجاد اميد واري » است. منظور از ايجاد اميد واري اين است که فرد هم خود اميدوار باشد و هم ديگران را به تحقق اهداف اميد وار کند. کساني که از اين ويژگي برخوردار باشد نسبت به کساني ديگري که فاقد آن است، شايسته ترند؛ ‌زيرا اميد و آرزو موتور و محرک چرخ‌هاي زندگي انسان در ابعاد اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي است. آرزو يکي از بزرگترين نعمت‌هاي الهي است که اگر اين نعمت از انسان گرفته شود جنب و جوش و تلاش از او سلب مي‌شود و رخوت و سستي او را احاطه مي‌کند و سرانجام چرخ زندگي از حرکت باز مي‌ايستد.107 پيغمبر اکرم (ص ) در اين باره مي‌فرمايد: « الامل رحمت لامتي و لولا الامل ما رضعت والده ولدها و لا غرس غارس شجرا؛ آرزو براي امت من رحمت است. اگر آرزو نبود هيچ مادري فرزندش را شير نمي‌داد و هيچ کس درختي نمي‌کاشت. »108 اميد نقش اول را در کار و تلاش انسان در زندگي ايفا مي‌کند به طوري که اگر او اين عنصر را در زندگي اش از دست بدهد، هيچگاه زير بار کار نرفته و تلاش نخواهد کرد. اينک توجه شما خوانندگان عزيز را به دستان از حضرت عيسي ( ع ) در بارة نقش « اميد » در زندگي انسان جلب مي‌کنم:
روزي حضرت عيسي ( ع ) پير مردي را که با بيل سخت مشغول زير و رو کردن خاک بود، تماشا مي‌کرد. حضرت عيسي اين تلاش را مرتبط با آرزوي پيرمردي در آستانة مرگ دانست. حضرت براي اين که نظريه خود را به بوتة آزمايش بگزارد، از خداوند خواست که آرزو را از او بگيرد. بلافاصله پس از اين دعا ملاحظه کرد که پير مرد بيل را بر زمين نهاد و دراز کشيد . مدتي گذشت و پير مرد هنوزمشغول استراحت بود. دوباره حضرت دعا کرد که خدايا آرزو را به او باز گردان. باز بلافاصيله پس از اين دعا ديد که پير مرد از جا برخاست و مشغول کار شد. حضرت عيسي براي اين که پاسخ اين آزمايش جالب را از زبان خود پيرمرد بشنود، جلو آمد و از او پرسيد: دليل اين که ساعتي قبل بيل را بر زمين نهادي و دراز کشيدي وپس از گذشتي زمان دوباره مشغول کار شدي چيست؟ پيرمرد گفت: در حالي که مشغول کار بودم اين فکر برايم پديد آمد که تاکي کار مي‌کني در حالي که پيرمردي هستي در آستانة مرگ؟ اين بود که يأس بر من مستولي شد و لذا بيل را انداختم و دراز کشيدم. پس از مدتي فکر ديگري در ذهنم خطور کرد، ديدم دارم با خود مي‌گويم به خدا تا زنده هستي براي تأمين زندگي چارة جز کار کردن نداري؛ لذا بود که دوباره سراغ بيلم رفتم و مشغول کار شدم.109
بنا براين يک مدير شايسته مديري است که هم خود به تحقق هدف اميدوار باشد و هم بتواند افراد تحت مديريت خود را در نيل به مقصود اميدوار سازد. لازم به ذکر است که هرچه عنصر اميد بهتر و قويتر در مديريت به کار گرفته شود در صد احتمال تحقق هدف بالاتر مي‌رود. بر همين اساس است که خداوند بزرگ به عنوان شايسته ترين و بالاترين مقام مديريتي در عالم هستي به افراد تحت مديريت خود دستور مي‌دهد که هيچ گاه از رحمت و عنايت او مأيوس نشوند: « قُلْ يا عِبَادِي الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا؛ بگو اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏روى روا داشته‏ايد از رحمت‏خدا نوميد مشويد .در حقيقت‏خدا همه گناهان را مى‏آمرزد ».110 در سلسله مراتب مديريت اسلامي پس از خداوند، انبياء الهي قرار دارند که آن‌ها نيز هيچگاه يأس، نااميدي و سستي را در هيچ صحنة از خود نشان ندادند چنانچه در قرآن کريم آمده است: وَكَأَين مِّن نَّبِي قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُواْ لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَكَانُواْ وَاللّهُ يحِبُّ الصَّابِرِينَ؛ و چه بسيار پيامبرانى كه همراه او توده‏هاى انبوه كارزار كردند و در برابر آنچه در راه خدا بديشان رسيد سستى نورزيدند و ناتوان نشدند و تسليم [دشمن] نگرديدند و خداوند شكيبايان را دوست دارد.111 بر اساس آيات و روايات يکي از معيارهاي شايستگي اين است که هم مديران خود شان اميدوار باشند و هم بذر اميد را در ذهن ديگران کاشته و آن را آب‌ياري نموده و رشد و توسعه دهند.
13-
صبر و استقامت
يکي از معيارهاي شايسته سالاري و شايستگي « صبر و استقامت در راه هدف » است؛ يعني،‌کسي که در راه رسيدن به اهداف مقاوم‌تر است، نسبت به افرادي که فاقد اين ويژگي مي‌باشند، از شايستگي بيش‌تري برخوردار است. بر همين اساس است که حضرت علي ( ع ) و حضرت عيسي ( ع ) صبر را يکي از بزرگترين عامل براي رسيدن به خواسته‌ها و اهداف مي‌دانند. چنانچه حضرت علي ( ع ) مي‌فرمايد: « الصبر في الامور بمنزله الرأس من الجسد فاذا فارق الرأس الجسد فسد الجسد،‌ و اذا فارق الصبر الامور، ‌فسدت الامور؛‌ نقش صبر در کارها همچون نقش سر در بدن است. همان طور که با جدا شدن سر از بدن، بدن فاسد مي‌شود وقتي صبر را از کارها جدا کنيم کارها تباه مي‌شوند. »112
حضرت عيسي ( ع )‌مي‌فرمايد: « انکم لاتدرکون ما تحبون الا بصبرکم علي ما تکرهون؛‌ تحقيقا شما نمي‌توانيد به آنچه دوست داريد برسيد مگر در صورتي که بر آنچه دوست نداريد صبر و مقاومت کنيد. »113 همانگونه که ملاحظه مي‌شود بر اساس اين دو حديث صبر و استقامت يکي از بزرگترين عامل است که به وسيلة آن مي‌توان کارها زا به سرانجام رسانده و به اهداف فردي، سازماني و اجتماعي دست يافت و کساني که از اين ويژگي بر خوردار باشد، شايستگي بيش‌تري دارند.
براساس همين معيار است که مي‌توان گفت پيغمبر اکرم ( ص ) پس از خداوند بزرگ شايسته‌ترين مدير در تاريخ بشر تلقي مي‌شود؛ زيرا او مقاوم ترين مدير در طول تاريخ جامعة انساني است. چنانچه آن حضرت در پاسخ عموي شان ابوطالب که خواستة مردم قريش را - مبني بر اين که محمد (ص )‌ بايد از تبليغ دين جديد دست بردارد - به او ابلاغ کرده بود، فرمود: « والله يا عماء لو وضعوا الشمس في يميني والقمر في شمالي علي ان اترک هذا الامر حتي يظهره الله او اهلک فيه ماترکته؛ عمو جان به خدا سوگند،‌ هر گاه افتاب را در دست راست من، و ماه را در دست چپ من قرار دهند ( يعني سلطنت تمام عالم را در اختيار من گذارد ) که از تبليغ آئين و تعقيب هدف خود دست بردارم، هرگز برنمي‌دارم و هدف خود را تعقيب مي‌کنم تا بر مشکلات پيروزآيم، و به مقصد نهائي برسم؛ و يا در طريق هدف جان بسپارم. »114 به يقين مي‌توان گفت که اگر مقاومت و هدفمندي پيغمبر اکرم و پشت‌گرمي حضرت خديجه ( س ) و همکاري صادقانه و فداکارانه حضرت علي ( ع ) در اوايل ظهور اسلام نبود، اسلام پا نمي‌گرفت و به فتح‌هاي بزرگ دست نمي‌يافت؛ مثلا، اگر حضرت خديجه همسر بزرگ رسول خدا همان نقشي را با پيغمبر اکرم بازي مي‌کرد که « عايشه » همسر ديگري پيغمبر اکرم با حضرت علي ( ع ) بازي کرد، باز هم رسول خدا در اجراي برنامه‌ها و دستيابي به اهدافش موفق نمي‌شد. آيا اگر همان رفتاري را که « ابوجهل » عموي پيغمبر در قبال آن حضرت انجام داد، حضرت علي ( ع ) پسر عموي آن حضرت انجام مي‌داد، باز هم پيغمبر در کارها و برنامه هايش موفق نمي‌شد. نگارنده به اين باور است که اين امر امکان نداشت و در آن صورت پيغمبر اکرم به توفيقات چمگيري دست پيدا نمي‌کرد؛ زيرا زن در موفقيت‌هاي مرد و بخصوص در پيروزي‌هاي سياسي و اجتماعي او نقش حياتي دارد. اين گفته در ميان صاحب نظران معروف است که که در طول تاريخ زندگي بشر، پشت سر هر مرد موفق يک زن برجستة وجود داشته است. در هر حال اين گروه کوجک اوليه و در عين حال صبور و مقاوم که شامل رسول خدا، حضرت خديجه و حضرت علي ( ع ) مي‌شد، در استحکام ريشه‌هاي اسلام و توسعه و گسترش آن و همچنين در شکل‌گيري و انسجام گروه‌ها و هسته‌هاي اوليه اسلامي نقش بسيار برجسته و مهمي داشته اند. البته هم تجربه و هم تحقيقات نشان مي‌دهد که ايجاد اين زير ساخت‌ها براي موفقيت در کارهاي بزرگ ضروري به نظرمي‌رسد. حضرت آيت الله مکارم در اين باره مي‌فرمايد: براى انجام كارهاى مهم اجتماعى مخصوصا ايجاد يك انقلاب وسيع و گسترده در تمام شؤون زندگى قبل از هر چيزى يك نيروى صبور و مصمم انسانى لازم است كه با اعتقاد راسخ، و آگاهى كامل، و تعليمات لازم فكرى و فرهنگى، و پرورشهاى اخلاقى، براى اين كار ساخته شده باشد. و اين دقيقا كارى بود كه پيغمبر اسلام ( ص )، در مكه در سال‌هاى نخستين بعثت، بلكه در تمام دوران عمرش انجام داد، و به همين دليل و به خاطر وجود همين زير بناى محكم، نهال اسلام به سرعت نمو كرد، و جوانه زد، و شاخ و برگ آورد. »115 در تاريخ‌هاي انبيايي گذشته نيز شکل‌گيري گروه‌هاي صبور، مصمم و منسجم در پيروزي آن‌ها بسيار مهم تلقي شده است. مثلا طالوت وقتي که اداره مملکت و فرماندهي سپاه را به عهده گرفت، قوم بني اسرائل را به مبارزه با دشمني که همه چيز آن‌ها را به خطر انداخته بودند دعوت کرد. حضرت طالوت به آن‌ها براي شرکت در جنگ سه شرط 0( يا آزمون ) را تعيين کرد: اول اين که تنها كسانى با من حركت كنند كه تمام فكرشان در جهاد باشند؛ يعني، صبور و مقاوم باشند و آنهايي كه بنائى نيمه‏كاره يا معامله‏اى نيمه تمام و امثال آن دارند يا احساس ضعف مي‌کنند در اين پيكار شركت نكنند. قوم بني اسرائل اين سخن طالوت را ناديده گرفته و جمعيتى به ظاهر زياد و نيرومند جمع شدند و به جانب دشمن حركت كردند. دوم اين که از آبي که در مسير شما قرار دارد ننوشيد؛ يعني، به زودي در مسير خود به رود خانة مي‌رسيد خداوند بوسيله آن شما را آزمايش مى‏كند كسانى كه از آن بنوشند و سيراب شوند از من نيستند و آنهايي كه جز مقدار كمى ننوشند از من هستند! همين كه چشم آن‌ِها به نهر آب افتاد خوشحال شدند و به سرعت خود را به آن رسانيدند و سيراب گشتند. تنها عده معدودى بر سر پيمان باقى ماندند.116 طالوت متوجه شد كه لشكر او از اكثريتى ضعيف بى اراده و سست عهد و اقليتى از افراد با ايمان و صبور و مقاوم تشكيل شده است از اين رو اكثريت بى انضباط و نافرمان را رها كرد و با همان جمع قليل با ايمان و صبور از شهر بيرون آمد و به سوى ميدان جهاد پيش رفت. سوم سپاه كوچك" طالوت" از كمى نفرات متوحش شده به طالوت گفتند ما توانايى در برابر اين سپاه قدرتمند را نداريم « فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْيوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ»117. اين جمله به خوبى نشان مى‏دهد كه همان گروه اندك كه از آزمايش تشنگى سالم به در آمدند همراه او حركت كردند، ولى همان‌ها نيز وقتى فكر كردند كه به زودى در برابر ارتش عظيم و نيرومند جالوت قرار مى‏گيرند فريادشان از كمى نفرات بلند شد و اين سومين مرحله آزمايش بود.118 در نهايت تنها گروه كوچك‏ترى از اين گروه اندك؛ اما در عين حال گروه مؤمن، مصمم، منسجم و صبور اعلام آمادگى و وفادارى كامل كردند، چنان كه قرآن در ادامه اين آيه مى‏فرمايد: آنهايي كه ايمان راسخ به رستاخيز داشتند و دل‌هاي‌شان از محبت خدا لبريز بود، از زيادى و نيرومندى سپاه دشمن و كمى عده خود نهراسيدند، با كمال شجاعت به طالوت گفتند: تو آنچه را صلاح مى‏دانى فرمان ده ما نيز همه جا همراه تو خواهيم بود و به خواست خدا با همين عدد كم با آن‌ها جهاد خواهيم كرد،119 چه بسا جمعيت‌هاى كم كه به اراده پروردگار بر جمعيت‌هاى زياد پيروز شدند و خدا با استقامت كنندگان است. « قالَ الَّذِينَ يظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ ».120 اين جمله به خوبى نشان مى‏دهد كسانى كه ايمان راسخ به روز رستاخيز داشتند به بقيه هشدار دادند كه نبايد به" كميت" جمعيت نگاه كرد، بلكه بايد" كيفيت" را در نظر گرفت، زيرا بسيار شده كه جمعيت كم از نظر نفرات، اما با كيفيتى بالا، از جهت ايمان، اراده، صبر، تصميم و متكى به عنايات الهى به اذن اللَّه بر جمعيت‌هاى انبوه پيروز شدند.
طالوت با آن عدة كم اما مؤمن، مجاهد، و صبور آمادة كارزار شد، آن‌ها از درگاه خداوند در خواست شكيبايى و پيروزى كردند، همين كه آتش جنگ شعله‏ور شد،" جالوت" از لشكر خويش بيرون آمد و در بين دو لشكر مبارز طلبيد، صداى رعب‏آور وى دل‌ها را مى‏لرزاند و كسى را جرأت ميدان رفتن او نبود. در اين ميان نوجوانى به نام" داوود" كه شايد بر اثر كمى سن براى جنگ هم به ميدان نيامده بود؛ بلكه براى كمك به برادران بزرگتر خود كه در صف جنگجويان بودند از طرف پدرش ماموريت داشت، ولى با اين حال بسيار چابك و ورزيده بود، با فلاخنى كه در دست داشت يكى دو سنگ آن چنان ماهرانه پرتاب كرد كه درست بر پيشانى و سر" جالوت" كوبيده شدند و او در ميان وحشت و تعجب سپاهيانش به زمين سقوط كرد و كشته شد، با كشته شدن جالوت ترس و هراس عجيبى به سپاهيانش دست داد و سرانجام از برابر صفوف لشكر" طالوت" فرار كردند و بنى اسرائيل پيروز شدند.121. اضافه بر آيات و روايات، از سيرة عملي انبياء و اولياء نيز اين حقيقت اشکار مي‌شود که يکي از معيارهاي شايستگي، صبر و مقاومت در برابر سختي‌ها و مشکلات است. کساني که اين ويژگي را دارا باشند نسبت به کساني که فاقد آن مي‌باشند، از شايستگي بيش‌تري برخوردار بوده و در بحران‌ها و تحولات پيروز و سربلند از صحنه بيرون مي‌آيند.
نتيجه گيري
در اين نوشتار ياد آور شديم که در اين عالم هر چيز با يک نظم و چينش خاص، در جايگاه مناسب خودش قرار دارد.122 اين امر موجب شده است که آن‌ها، کارآيي لازم و متناسب خود شان را داشته باشند. گفتيم اگر انسان‌ها بخواهد آن کار آيي لازم و درخور شأن خود را در صحنة سازمان و جامعه داشته باشد، بايد در جايگاه شايسته خود قرار گيرند. در اين نوشتار معيارهاي براي افراد شايسته بيان شد که عبارتند از:.ايمان، تقوا، علم، بصيرت، عدالت؛ صداقت، اخلاق نيکو، رفق و مدارا، قاطعيت، انتقاد پذيري، تغافل، صبر و مقاومت، .ايجاد اميدواري. از ديدگاه اسلام، اين‌ها مجموعه معيارهايي هستند که براي انسان مزيت و شايستگي ميآورد و کساني که واجد اين معيارها باشند نسبت به ساير افراد شايسته‌ترند. بويژه اين معيارها براي افرادي که در سطح بالايي مديريتي قرار داشته باشند ضرورت بيش‌تري پيدا مي‌کند. لازم به ياد آوري است که از ديگاه قران کريم افرادي که داراي اين معيارها هستند نه تنها شايستگي براي مديريت و حاکميت زمان فعلي دنيا را دارند؛ بلکه حتي حاکميت آينده دنيا نيز از آن آنان و وراثت کل زمين خاص شايستگان مي‌باشند؛ چنانکه قرآن کريم مي‌فرمايد: « وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ؛ ما در" زبور" بعد از ذكر (تورات) نوشتيم كه بندگان شايستة من وارث (حكومت) زمين خواهند شد ».123
والسلام عليکم قادر علي واثق غزنوي
پی نوشت ها
1
فرهنگ عميد، ج2، ص1284.
2.
همان،ص 1150.
3.
حق پنا، رضا، « شايسته سالاري در نظام علوي » انديشه حوزه شماره 3 و 4، ص 193.
4.
اسد نگاهي، كريم، « شايسته سالاري »، صف، شماره 118، آبان 1380، ص25.
5.
بقره، 247.
6.
ميزگرد، شايسته سالاري، بستر حضور در عرصه جهاني«تدبير» شماره155، بهار 1384، ص 4.
7.
ترك زاده، جعفر، شايسته سالاري، در انتخاب مديران، «مديريت ( انجمن مديريت ايران ) » شماره 34، ص 1.
8.
واثق غزنوي، قادرعلي، شايسته سالاري، و انتخابات شوراي ملي»، توسعه، «شماره 16، بهار 1384، ص 324.
9
تفسير نمونه، ج‏16، ص 251.
10
يوسف، 101
11
نمل، 19.
12
قصص، 27.
13
شعراء، 83.
14
صافات، 100
15
توضيح المسايل امام خميني، ص171
16
تفسير نمونه، ج‏16، ص: 251
17
تفسير نمونه، ج‏16، ص: 251
18.
آل‌عمران، 85.
19.
تفسير جامع، ج1، ص 151.
20.
آل عمران، 110.
21
نهج، حکمت 227
22
نهج، حکمت 458
23
بقره، 177.
24.
ملك،22.
25.
تفسيرنمونه، ج24، ص349.
26.
همان، ص349.
27.
دژ‌هاي استوار، ص 73 به نقل از مديريت از ديدگاه قرآن و حديث، نوشته سيد احمد خاتمي، ص27.
28
مرتضي مطهري، مجموع آثار(2 ) تهران، صدرا، نهم، 1379، ص 35.
29.
حجرات،13.
30.
تفسير نمونه، ج22، ص199.
31
نهج، حکمت 410.
32
نهج دشتي، خطبه 132.
33
نهج، خطبة 198.
34
بقره، 34-30
35
بقره، 247.
36
داستان پيامبران يا قصه‏هاى قرآن از آدم تا خاتم، ص: 474.
37
بقره، 247.
38
زندگي چهارده معصوم، ص533.
39
تفسير نمونه، ج‏2، ص: 238.
40
‌يونس، 35.
41
مزمر،‌ 9.
42
انعام، 59.
43
سبا، 2.
44
انعام، 124.
45
الحديت، ج‏2، ص: 191.
46
زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام، متن، ص: 533.
47
بحار الانوار، ج‏5، ص: 277.
48
ترجمه جلد هفتم بحار الانوار، ج‏5، ص: 278.
49
ولايت فقيه (للإمام الخميني)، ص 48.
50
ولايت فقيه (للإمام الخميني ص 48.
51 (
ولايت فقيه (للإمام الخميني)، ص 48.
52
زندگي چهارده معصوم، ص533.
53
بقره، 124.
54
انياء، 72.
55
نهج الفصاحه، ص317.
56
نهج الفصاحه، ص319.
57
نهج الفصاحه، ص319.
58
نهج الفصاحه، ص319.
59
اعراف 105.
60 .
الحاقه، 44-46.
61
الحياة با ترجمه احمد آرام، ج‏2، ص: 302.
62
الحياة با ترجمه احمد آرام، ج‏2، ص: 303.
63
ري شهري، 1374، 47.
64 (
انعام، 122) (ري شهري، ص 52.
65
ري شهري، ص 52.
66
صحيفه سجاديه دعاي 21.
67
ري شهري ، ص 60.
68
زمر 22؛ ري شهري، ص 27.
69
طه، 25.
70
انشراح، 1.
71
حديد، 29.
72
انفال،29.
73
المنجد.
74
نهايه ابن اثر.
75
لغت نامه دهخدا.
76
ري شهري، ص 58.
77
مجموعة از مباحثي از مديريت اسلامي، ص25.
78
ميزان الحکمه، ح. 9001.
79
ميزان الحکمه، ح 8992.
80
محجته البيضاء، ج5، ص 96.
81
ري شهري، ص 63.
82
ميزان الحکمه، ج. 3، ص142، ح5027.
83
ري شهري، صص64 و 65.
84
ري‌شهري، ص66.
85
احزاب، 21.
86
ال عمران، 159.
87
ال عمران، 159.
88
ري شهري، ص73.
89
ميزان الحکمه، ح 9020.
90
ميزان الحکمه، ح 90 73.
91
ال عمران، 159.
92
قادر علي واثق غزنوي، پايان نامه ص225.
93
مفاتح الجنان، دعاي جوشن کبير، بند 74.
94
ميزان الحکمه، ح 24 73.
95
ري شهري، ص81.
96
نهج البلاغه، نامة 53.
97
ري شهري، ص 86.
98
خطبة216 صبح صالح.
99
نهج البلاغه صبح صالح،‌خطبة 193.
100
المنجد.
101
غررالحکم، ج. 2،‌ش. 3256.
102
بحار الانوار، ج75، ص69.
103
ميزان الحمکه، ح14920.
104
ميزان الحکمه، ح 14915.
105
ميزان الحکمه، ح 14923.
106
ري شهري، ص96.
107
ري شهري، ص99.
108
ميزان الحکمه، ح 673.
109
بحار الانوار، ج 14، ص329 به نقل از محمدي ريشهري،‌ ص98.
110
زمر، 53.
111
ال عمران،146.
112
ميزان الحکمه، ح10064.
113
ميزان الحکمه، ح 10021.
114
جعفر سبحاني، فروغ ابديت، ج 1، قم، مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم، 1363، ص268.
115
تفسير نمونه، ج‏17، ص: 209.
116
تفسير نمونه، ج‏2، ص: 233.
117
بقره، 249.
118
تفسير نمونه، ج‏2، ص: 244.
119
تفسير نمونه، ج‏2، ص: 234.
120
بقره، 249.
121
تفسير مجمع البيان و در المنثور و قصص قرآن به نقل از تفسير نمونه، ج‏2، ص: 234.
122
تفسير نمونه، ج‏13، ص: 522.
123
انبياء، 105.

http://modir_af.rozblog.com/post/28

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
  • وبسایت تخصصی مدیران افغانستان
  • Afghanistan Information Management Services Website
  • پوهنتون افغان
  • وزارت تحصیلات عالی افغانستان
  • مرکز مطالعات سیاستگذاری عمومی
  • ایران کنفرانس
  • کتابخانه دیجیتال هاروارد
  • نشریه علوم سیاستگذاری
  • نشریه سیاستگذاری عمومی
  • فصلنامه " ره نامه سیاستگذاری
  • پارسی لرن | پایگاه آموزشی ایرانیان
  • پارسی لرن | پایگاه آموزشی ایرانیان
  • سامانه مدیریت نشریات علمی دانشگاه پیام نور
  • فصل‌نامه علمي ـ تخصصي اسلام و پژوهش‌هاي مديريتي
  • فصلنامه مدیریت توسعه وتحول
  • پرتال نشریات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
  • مدیریت در اسلام
  • فقه الاداره
  • دوفصلنامه مدیریت اسلامی
  • فصلنامه « رهبری و مدیریت آموزشی
  • مديريت اسلامي- پایگاه اطلاعات علمی
  • فصلنامه دانشگاه اسلامی
  • فصلنامه مطالعات راهبردی
  • نشریه مطالعات مديريت راهبردي
  • فصلنامه مدیریت کسب و کار
  • فهرست مجلات مدیریتی
  • مقالات نشریات و مطبوعات | علوم انسانی | فصلنامه عصر کیفیت - آفتاب
  • فصلنامه عصر مدیرت
  • فصلنامه پژوهش هاي مديريت منابع انساني
  • فصلنامه علمی- پژوهشی « رهیافتی نو در مدیریت آموزشی
  • مدیریت منابع انسانی - پایگاه مقالات علمی مدیریت
  • پرتال جامع علوم انسانی - مجلات - پژوهش های مدیریت منابع انسانی
  • جستجوی قرآن کريم
  • فصلنامه علمی - پژوهشی پژوهش‌های مدیریت منابع سازمانی-دانشگاه تربیت مدرس
  • فصلنامه علمی - پژوهشی پژوهش های مدیریت منابع انسانی-دانشگاه امام حسین
  • نشريه تحقيقات مالي
  • فصلنامه بررسيهاي حسابداري وحسابرسي
  • فصلنامه مديريت دولتي
  • نشريه مديريت صنعتي
  • فصلنامه دانش مديريت
  • فصلنامه مديريت فناوري اطلاعات
  • فصلنامه مديريت بازرگاني
  • Iranian Journal Management Studies
  • مديريت فرهنگ سازماني
  • فصلنامه پژوهش های مدیریت در ایران
  • راهکار مدیریت
  • کد متن متحرک فارسی در وبلاگ
  • ابزار حرفه ی ساخت کد جاوا متن متحرک
  • لینک های مفید
  • مجله انتظار موعود
  • دوفصلنامه علمی وپزوهشی دانش سیاسی
  • آوازک مرجع ابزار وبلاگ و سایت
  • پیچک مرجع ابزار وبلاگ و سایت
  • سايت مجله تخصصي قرآن و علم
  • دولتمداری شایسته
  • پیام دایکندی
  • دانلود سریال جدید
  • آخرین مطالب ارسال شده