loading...
مبین سایت جامع مدیریت
Mohammad Foroughi بازدید : 452 چهارشنبه 25 بهمن 1391 نظرات (0)

جايگاه « انسان شناسي » در سازمان و مديريت از ديدگاه اسلام و غرب( قسمت دوم)

نویسنده: قادر علی واثق/دانشجوی دکترای مدیریت

 

جايگاه « انسان شناسي » در سازمان و مديريت از ديدگاه اسلام و غرب( قسمت دوم)

نویسنده: قادر علی واثق/دانشجوی دکترای مدیریت

در ميان علوم انساني، مسائل چون«هستي شناسي»،«انسان شناسي»،«معرفت شناسي» و « روش شناسي» از اهميت بسياري برخوردار است. از ميان اين چهار موضوع كه داراي پسوند «شناسي» مي‌باشند، انسان شناسي از جهاتي«ام‌المسائل» شمرده مي‌شود؛ زيرا انسان محور و به يك معنا، موضوع و «سوژه‌ي»2 غالب موضوعات انساني و يا مرتبط با آدمي است. دين، علم، عقل، معرفت، اخلاق، هنر، سياست، مديريت، جامعه، تاريخ، حكومت و مفاهيمي از اين دست، بدون وجود نوع انسان و حتي تصور او بدون موضوع‌اند. ا

قرآن کريم و طبيعت انسان

 
قرآن کريم با اين سه ديدگاه در مورد طبيعت انسان، مخالف است؛ زيرا قرآن کريم قبول ندارد که انسان استعداد خوب بودن را دارد مگر آنکه جامعه بد باشد که در اين صورت بد مي‌شود؛ زيرا از نظر قرآن انسان استعداد خوب بودن وبد بودن هردو را دارد. اما اين که او بد مي‌شود يا خوب بستگي به اين دارد که کدام يک را انتخاب مي‌کند نه‌آن که بستگي به اين داشته باشد که جامعه خوب باشد. و همچين قرآن ديدگاه دوم را نيز قبول ندارد که انسان «فطرتاَ شرور» آفريده شده باشد؛ زيرا از نظر قرآن انسان بر اساس اختيار که دارد، امکان و استعداد اين را دارد که راه درست و يا غلط را انتخاب کند، اگز چه هيچ يکي از آن دو را بالفعل نداشته باشد. چنانچه خداوند مي‌فرمايد: ما راه را به او نشان داديم،‌ خواه شاکر باشد(و پذيرا گردد) يا ناسپاس.91


همچنين قرآن کريم ديدگاه سوم را نيز قبول ندارد که انسان ذاتاَ نه بد باشد و نه خوب ولي اين محيطش باشد که او را خوب يا بد بسازد؛ زيرا همانگونه که گفته از نظر قرآن انسان هم استعداد خوب بودن را دارد و هم استعداد بد شدن را دارد و او بر اساس اختيار و حق انتخاب که دارد مي‌تواند راه درست و يا نادرست را انتخاب کرده و حتي بر محيط خود نيز غلبه کند چنانچه پيغمبر اکرم با تصميم قاطع که داشت، توانست وضعيت فرهنگي شبه جزيرة العرب را دگرگون کند.


نظر قرآن کريم در مورد طبيعت انسان چيست؟ قرآن يک قضاوت کلي در مورد خوب و يا بد بودن طبيعت و سرشت انسان نمي‌کند. قرآن هم او را منتها درجه مدح و هم منتها درجه مذمت کرده است. قرآن در مدح انسان مي فرمايد: «او موجودي است برگزيده از طرف خداوند، خليفه و جانشين او در زمين، نيمه ملکوتي و نيم مادي، داراي فطرتي خدا آشنا، آزاد، مستقل، امانت دار خدا و مسئول خويشتن و جهان، مسلط بر طبيعت و زمين و آسمان، ملهم به خير و شر، وجودش از ضعف و ناتواني آغاز مي‌شود و به سوي قوت و کمال سير مي‌کند و بالا مي‌رود اما جز در بارگاه الهي و جز با ياد او آرام نمي‌گيرد: ظرفيت علمي و عمليش نامحدود است، از شرافت و کرامتي ذاتي برخوردار است، احياناَ انگيزه‌هايش هيچگونه رنگ ماده و طبيعت ندارد، حق بهره گيري مشروع از نعمت‌هاي خدا به او داده شده است ولي در برابر خداي خودش وظيفه دار است.»92 و همچنين در مورد مذمت او مي‌گويد: « او بسيار ستمگر و نادان است.93 او نسبت به پروردگارش بسيار ناسپاس است.94 او آنگاه که خود را مستتغني مي‌بيند طغيان مي‌کند.95 او عجول و شتابگر است.96 همين که گرفتاري را از او برطرف مي‌کنيم گويي چنين حادثه‌اي پيش نيامده است97 او تنگ چشم و ممسک است.98 او مجادله گرترين مخلوق است.99 او حريص آفريده شده است.100 اگر بدي به او رسد جزع کننده است و اگر نعمت به او رسد بخل کننده است.»101


آيا با توجه به اين مدح و ذم که نسبت به انسان داده شده مي‌توان گفت که انسان از نظر قرآن داراي دو نوع سرشت و طبيعت است. نيم از آن خوب و نيم ديگر آن بد است؟ «حقيقت اين است که اين مدح و ذم از آن جهت نيست که انسان يک موجود دوسرشتي است: نيمي از سرشتش ستودني است و نيم ديگر نکوهيدني. نظر قرآن به اين است که انسان همة کمالات را بالقوه دارد و بايد آن‌ها رابه فعليت برساند، و اين خود او است که بايد بر اساس اختيار که دارد سازنده و معمار خويشتن باشد.»102
ارزيابي سرشت و طبيعت انسان


بر اساس نگرش دانشمندان مغرب زمين كه طبيعت انسان را مثبت، منفي و خنثي مي‌دانند، بايد از اول مطابق تلقي كه از انسان دارند براي اداره انسان در سازمان برنامه ريزي كنند. مثلاً مثبت گرايان مي‌توانند بر اساس اعتماد كه به انسان دارند، يك سازمان و نظام اجتماعي باز و دموكراتيك و با حيطه‌ي نظارت گسترده و سلسله مراتب تخت، تأسيس كند. اما بنابر نظريه منفي‌گرا امر كاملاً بر عكس مي‌باشد. بنابر نظريه خنثي انسان هيچگونه اختيار از خود نداشته و بستگي به اين دارد كه محيط سازماني و اجتماعي چه چيزي را بر انسان تحميل مي‌كند. اما بنا بر نظر قرآن كريم كه همة رفتار انسان را بالقوه مي‌دانند، نمي‌توان در آغاز براي نيروي انساني يك برنامه‌ي ثابت ريخت، بلكه بايد از نظريه اقتضا استفاده كرد و ديد افرادي كه در سازمان گرد هم آمده‌اند چگونه انسان‌هاي هستند و چه راه را انتخاب مي‌كنند، راه شكران يا راه كفران را، آنگاه بر اساس آن براي آن‌ها برنامه ريزي كرد. بر اساس نظريه‌هايي سازمان و مديريت به نظريه ميرسد که نظريه پردازان کلاسيک، انسان را داراي سرشت بد مي‌دانند؛ بر عناصري همانند تمرکز، حيطة نظارت محدود، سلسله مراتب طويل تأکيد دارند. از طرف ديگر، نظريه پردازان روابط انساني و رفتاري، انسان را داراي سرشت و طبيعت نيک ميدانند؛ لذا آنان به اصابت، طبيعت و ارتباطات انساني توجه خاصي دارند. نظريه پردازان اقتضايي انسان را موجود خنثي ميدانند که نه داراي سرشت بد و نه واجد سرشت نيک است. اين محيط است که مقتضي خوب بودن يا بد بودن انسان ميباشد. لازم به ياد آوري است که ديدگاه نظريه اقتضايي بسيار به نظريه قرآن کريم نزديک بوده منتهي با اين تفاوت که بر اساس ديدگاه خنثي، انسان ذاتا نه استعداد خوب بودن و نه استعداد بد شدن را دارد؛ بلکه اين محيط اجتماعي است که هريکي از اين دو را بر انسان تحميل ميکند. اما بر اساس نظرية قرآن کريم انسان هم استعداد خوب بودن و هم استعداد بد شدن را دارد و اما اين که انسان بد يا خوب شود، بستگي به اين دارد که کدام يک از آن دو را انتخاب کند؛ زيرا ما انسان را موجود مختار ميدانيم. بنابراين، ميتوان گفت که يکي از دلايل تنوع تؤري در سازمان و مديريت، تنوع نگاهها به انسان است؛ لذا دانشمندي ميگويد: « مکاتب مديريت کلاسيک و نئوکلاسيک و نهضت روابط انساني تا برسد به مديريت اقتضايي و سيستمي، به طور کلي متأثر از مباني فکري گروه‌هاي و مکتب‌ها نسبت به انسان است ».103 از نظر او « تغيير تصور نسبت به انسان موجب تغيير اساسي در تحول علم مديريت مي‌شود »104


خلاصه
انسان چگونه موجودي است؟ آيا انسان ذاتاً شرور، بد سرشت، فرصت طلب و فتنه جو است يا انسان موجودي پاك طينت مي‌باشد؟ در ميان دانشمندان مغرب زمين سه ديدگاه‌هاي مختلف وجود دارد: مثبت، منفي، و خنثي. از نظر قرآن انسان، بالفعل نه خوب و نه بد است؛ البته اين گونه هم نيست که او کاملاَ خنثي باشد بلکه استعداد خوب بودن و بد بودن را بر اساس اختيار خودش، دارد؛ يعني او مي‌تواند مسير درست را انتخاب کرده و از ملك پران شده و هم مي‌تواند مسير نادرست را بر گزيده و از حيوان پست‌تر شود.


حقيقت انسان


اپيكور و حقيقت انسان


از نظر اپيكور حقيقت انسان همان جسم و بدن انسان بوده و از جان و روح خبري نيست. او معتقد است كه روح امري مادي بوده و چيزي جز تركيب اتم‌ها نيست.105 بديهي است كه وقتي روحي در كار نباشد و حقيقت انسان همان جسم او باشد، لازمه اش اين است كه از آخرت و عالم پس از مرگ نيز خبري نيست. به اين صورت مي‌توان گفت كه زندگي انسان منحصر به همين دنيا است؛ لذا اپيكور معتقد است كه هدف ابتدايي و نهايي انسان از زندگي همين لذت دنيوي است و سعادتمندكسي است كه از لذت بيش‌تري در اين دنيا برخودار باشد.106 لازم به ذکر است که اين بيان اپيكور براساس جهان بيني مادي او است. او معتقد است: «نه تنها وجودعالم كه وجود انسان وحتي روح او نيز از مجموعه‌ي اتم‌ها تشكيل شده است.»107


مارکس و حقيقت انسان


ماركس نيز در مورد حقيقت انسان ديدگان بسياري شبيه به ديدگاه اپيكور دارد. ماركس مي‌گويد: « حقيقت انسان جز ماده نيست. روح، فكر، ذهن، عقل و انديشه همه و همه جلوه‌ها و تأثراتي از ماده مي‌باشند، هر مكتبي كه بخواهد براي اين امر، حقيقتي خارج از قلمرو ماده در نظر گيرد به «پندار گرايي» محكوم خواهد شد.»108 لازم به ذکر استکه اين نگرش ماركس نيز زاييده جهان‌بيني اوست. او معتقد است كه هستي از جمله انسان چيزي جز ماده‌ي بي‌شعور و گنگي نيست. از نظر او جهان نيز بر اثر يك سلسله فعل و انفعالات فيزيكي و مكانيكي با تضاد هاي دروني پيدا شده است نه آن كه قدرتي به نام خدا از خارج موجب پيدايش انسان و جهان شده باشد. بقول فوير باخ انسان خدا را آفريده است نه آن‌كه خدا انسان را آفريده باشد.109

 
حقيقت انسان از نظر قرآن كريم


از نظر قرآن كريم، انسان مركب از روح و بدن است. روشن‌ترين آيات در اين زمينه آيات خلقت نخستين انسان است كه در آن‌ها تعبير « نفخ روح » بكار رفته است:


هنگامي که کاري او (حضرت آدم ) را به پيان رساندم، و در او از روح خود ( يک روح شايسته و بزرگ ) دميدم، همگي براي او سجده کنيد.110 « اضافه‌ي روح به خدا در اين آيه بيانگر اين واقعيت است كه انسان گرچه از نظر« بعد مادي » از « خاك تيره » و يا از « آب بي‌مقداري » آفريده شده است؛ ولي از نظر « بعد معنوي و روحاني » حامل « روح الهي » است. به بيان ديگر، يكسوي وجود او به خاك منتهي مي‌شود، و سوي ديگرش به عرش پروردگار و بخاطر داشتن همين دو بعد، قوس صعودي و نزولي و تكامل و انحطاط او فوق العاده وسيع است.111 برخي از انديشمندان اين دو بعد را از آية « إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً » استفاده کرده است. او معتقد است که منظور از « ارض » در اين آيه بعد مادي و حيواني انسان بوده و منظور از « خليفه » بعد ملکوتي و معنوي او مي‌باشد. او به باور است که خرده‌گيري فرشته نسبت به خداوند در بارة آفرينش انسان « قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء »112 با توجه به بعد مادي و حيواني انسان و ناديده گرفتن بعد معنوي و ملکوتي او مي‌باشد. 113 با توجه به اين دو بعد، انسان داراي دو نوع حيات نيز مي‌باشد:


حيات دنيوي؛


حيات اخروي.


اگر انسان داراي دو بعد نبود، از اين دو عالم خبر نبود؛ زيرا اگر داراي بعد مادي بود، عالم دنيا كفايت مي‌كرد و نياز به عالم آخرت نداشت و همچنين اگر داراي بعد روحاني بود به عالم آخرت بسنده مي‌شد و نياز به عالم دنيا نبود و اين كه انسان داراي دو نوع حيات است، بخاطر وجود دو بعدي انسان مي‌باشد يعني بدن و روح.114



ارزيابي حقيقت انسان


بر اساس نظام سكولاريستي، اومانيستي و انديشه‌هاي اپيكور و ماركس كه روح انسان را جلوه از ماده مي‌دانند وبراي‌آن حقيقت ماوراي مادي قايل نيستند، سازمان‌ها بايد به صورت اداره شوند كه نياز‌هاي فيزيكي و اين جهاني انسان برآورده شود. به بيان ديگر، سازمان‌ها بايد به صورتي مديريت شوند كه نهايت لذت مادي و جسماني براي افراد سازمان حاصل شود و اما بنابر نظر قرآن كريم كه اضافه بر جسم براي انسان، جان و روح نيز قايل است، سازمان‌ها را نمي‌توان به صورتي اداره كرد كه تنها نياز‌هاي مادي و فيزيكي افراد بر آورده شود، بلكه بايد به صورتي سازماندهي شود كه رضايت روحي و رواني انسان نيز حاصل شود. همين امر باعث شده است كه امروزه رضايت رواني افراد سازمان يكي از مهمترين موضوع براي اثر بخشي و كارآيي سازمان تلقي ‌شود.


همانگونه كه گفته شد، بر اساس اين كه تفكر غالب امروزي دنيايي غرب، انديشه سكولاريستي و اومانيستي است، مي‌توان گفت كه دانشمدان مغرب زمين انسان را امر مادي مي‌دانند و اگر احيانا روحي براي انسان قايل هستند، اين روح را نيز يك امر مادي تلقي مي‌كنند. براي اطلاع بيشتر ار اين دو نوع تفكر هريكي از آن‌ها به صورت جداگانه مورد بررسي قرار مي‌گيرند.

 

انسان محوري (اومانيسم)

همانگونه كه گفته شد يكي از پيامد‌ها و آثار مهم رنسانس اومانيسم و انسان مداري مي‌باشد؛ لذا مي‌گويند:«اومانيسم نگرش پرنفوذي است كه از رنسانس به اين سو در بسيار از آراء و نظريه‌هاي فلسفي، ديني، اخلاقي، ادبي، هنري وهمچنين در ديدگاه‌هاي سياسي، مديريتي، اقتصادي و اجتماعي مغرب زمين، ريشه دوانده است.115

از آنجايي که در شرايط فعلي، تفکر حاکم بر دنيايي غرب نگرشي اومانيستي است؛ لذا اين عنصر نسبت به عناصر ديگر از اهميت بيش‌تري بر خوردار مي‌باشد بر اين اساس اين عناصر از زوايايي مختلف، بيش‌تر مورد بررسي قرار مي‌گيرد.

معاني انسان محوري

1- معناي عام انسان محوري: منظور از اومانيسم به معناي اعم عبارت از «هر نظام فلسفي، اخلاقي، سياسي است كه هسته‌ي مركزي آن را آزادي و حقيقيت انساني تشكيل مي‌دهد.»116 به عبارت ديگر، اومانيسم به معناي عام عبارت است از شيوه فكري و حالتي روحي كه شخصيت انسان و شكوفايي كامل او را و همچنين عمل موافق با اين حالت برهمه چيز مقدم مي‌شمارد. به بيان ديگر، اومانيسم عبارت است از انديشيدن، عمل كردن با تأكيد بر حيثيت انساني و كوشيدن براي دستيابي به انسانيت اصيل. اين معناي اومانيسم است كه يكي از مباني و زير ساخت‌هاي دنياي جديد به شمار آمده و در بسياري از فلاسفه و افكار و مكاتب پس از رنسانس تا به امروز وجود داشته است.117

2- معناي خاص انسان محوري:اومانيسم به معناي اخص عبارت است از «نهضتي كه در سده‌ چهاردهم در اروپا پديد آمد و بيش‌تر حالت عصيان بر ضد رفتار و سلطه‌ي اوليا و عالمان دين و فلسفه‌ي قرون وسطايي داشته و انسان و تواناييهاي او را محور قرار مي‌داد.118

 

پيشينه‌ي انسان محوري

ريشه‌ي اومانيسم به يونان باستان باز مي‌گردد. در يونان باستان، خدايان، صفات و سجايايي انساني و حتي صورت انساني داشتند. در يونان باستان انسان در محور اصلي اشعار، هنر، مجسمه سازي و نقاشي به حساب مي‌آمد. توجه به انسان در آن دوره به حد اعلاي خود رسيد و حتي در انديشه‌ي سوفسطاييان، انسان، مقياس همه چيز بود. سقراط نيز در همان دوره تأكيد فراوان بر خود شناسي داشت. به طور كلي، بسيار از انديشمندان، تاريخ و فرهنگ يوناني را تاريخ وقوف به ارزش حيثيت انسان در استقلال فرد انساني مي‌دانند. بازوال استقلال يونان، همين فرهنگ يوناني به صورت بسيار رنگ باخته به روم منتقل گرديد.119

تفكر انسان محوري با حاكميت مسيحيت و نضج گرفتن كليسا در طول قرون وسطي به صورت كامل تغيير كرد تا اين كه در قرن چهاردهم يكباره در ايتاليا گرايش آشكار به فرهنگ يونان باستان؛ يعني انسان محوري، نخست ناآگاهانه و اندكي بعد آگاهانه بطور انفجار آميز پديدار شد و پس از آن به سراسر اروپا گسترش يافت. اين جنبش به جنبش نوزايي(رنسانس) موسوم گرديد. نتيجه‌ي چنين نگرشي، استقلال فرد انساني و آزادي از قيموميت كليسا و پيدايش اومانيسم بود.120 پس از شكل‌گيري اومانيسم، آنچه مورد توجه اومانيست‌ها قرار گرفت عبارت بود از: طبيعت‌گرايي، تصديق جايگاه لذت در زندگي اخلاقي، تساهل و تسامح ديني.121

تفكر اومانيستي در قرن‌هاي هفدهم و هجدهم(دوره‌ي روشنگري) بر افكار و انديشه‌هاي دانشمندان آن دوره چون: ولتر، منتسكيو، ديدرو، دالامبر، لاك، هيوم، كندرسه، حاكم بود. آن‌ها معتقد بودند كه مسأله اساسي و محوري وجود آدمي و سروسامان يافتن زندگي فردي و اجتماعي بر طبق موازين عقلي است، نه كشف اراده‌ي خداوند در مورد اين موجود خاكي. 122

اين روند، يعني روند اومانيسم در دوره‌ي روشنفكري، تا دوره‌ي معاصر همچنان ادامه يافته است. در واقع، گذشته از بسياري از جريان‌هاي انتقادي كه عليه تفكر اومانيسم عقل محور به راه افتاده است، درون مايه‌ي بسياري از مباحث اخلاقي، مديريتي، سياسي، حقوقي، ديني و زيبا شناختي معاصر را تا كنون انديشه‌هاي انسان گرايانه شكل مي‌دهد.123

نگرش اومانيستي در مقاطع فراواني بويژه در دوره‌ي روشنگري شكل افراطي و راديكال يافته و در صدد حذف هر گونه انديشه‌ي ماوراي طبيعي و دين الهي برآمده و انديشه‌ها و رويكرد‌هاي ديني را به عنوان بزرگترين مانع جدي بر سر راه حاكميت خرد و ارزش‌هاي انساني دانسته و انسان را به موجود مطلق تبديل كرده است. سپس كوشيد تا ارزش‌ها و آرمان‌هاي انساني و صرفاً دنيوي را بر تمام عرصه‌هاي مختلف علمي، فرهنگي، سياسي، اجتماعي، اقتصادي و مديريتي حاكم كند؛ كوششي كه در نهايت، نام دين به خود گرفت و عنوان«دين انسانيت» نيز پيدا كرد.124 خلاصه اين‌كه انديشه اومانيستي تاكنون همچنان تداوم يافته و علاوه بر اين كه موضوعات مختلف زندگي اجتماعي و ابعاد آن را تحت تأثير خود قرار داد، دين مسيحيت و مكاتب همچون سوسياليسم، ماركسيسم، ليبراليسم و اگزيستانسياليسم و نظاير آن‌ها را نيز تحت تأثير جدي قرار داده است.125

مؤلف‌هاي اومانيسم:

از قرن چهاردهم تا كنون اومانيسم در معناي عام خود، داراي مؤلف‌هاي بوده است. هر چند اين مؤلف‌ها در برخي از دوره‌ها يا از نظر بعضي انديشنمندان شدت و ضعف داشته‌اند. اين مؤلف‌ها عبارتند از:

1- انسان محوري: اين اصل كه در مقابل محوريت خداوند و فرامين الهي قرار داشته، انسان را محور و ميزان همه‌ چيز دانسته و مركز عالم تلقي مي‌شود. رياضت‌هاي جسماني مورد نفرت شديد قرار گرفته، و لذت‌هاي جسماني و هوا‌هاي نفساني را اصل شمرده126 و حتي هدف نهايي خلقت و فعاليت‌هاي بشري تلقي شده است. به بيان ديگر، انسان را مالك مطلق هستي ‌شناخته و اشعار مي‌دارد كه همه چيز بايد توسط انسان ارزش‌گزاري شود.127

2- عقل گرايي: بر اساس اين اصل خرد انسان، محور قرار مي‌گيرد و عقل انساني رهبري بشر را بر عهده گرفته،128 دين را از فرماندهي، هدايت و رهبري خلع مي‌كند.129

3-اختيار: اختيار به عنوان ابعادي بنيادي وجود انسان به حساب مي‌آيد.

4- تساهل و تسامح130: بر اساس اصل مدارا و تساهل و تسامح اومانيستي، تمام صاحبان عقايد به مدارا با يكديگر و همزيستي مسالمت آميز، فرا خوانده شده و وحدت ميان تمامي مذاهب اصيل و توحيدي يا خرافي و شرك آلود، مورد تأكيد قرار مي‌گيرد.

5- دموکراسي131: تأکيد بر دموكراسي به عنوان بهترين تضمين كننده‌ي حقوق انسان‌ها132 در برابر اقتدار فرمانروايان و حاكمان سلطه جوي.133

6- جدايي دين از سياست134: التزام به اصل جدايي نهادهايي ديني از دولت؛

7- گفتمان135: پرورش هنر مذاکره و گفتگو، به عنوان ابزار حل تفاوت و تقابل فهم‌هاي مختلف؛

8- نگرش ماترياليستي136: منظور از طبيعت گرايي اين است كه انسان بخشي از طبيعت و طبيعت قلمرو انسان است. تركيبي كه او را به طبيعت گره مي زند عبارت است از: جسم، حواس، و نياز هايي كه انسان نمي‌تواند خود را ازآن امور طبيعي جدا و يا از آن‌ها غفلت نمايد. البته اومانيسم روح انسان را به دليل قوه‌ي اختيارش ستايش مي‌کند. اما توجه فراوان به ارزش لذت جسماني و لذت‌گرايي و تنفر از پرهيز‌گرايي و رياضت‌هاي مطرح در ارزش‌هاي مسيحي قرون وسطي، طبيعت گرايي آنان را نشان مي‌دهد. بر اين اساس لذت، فايده انحصاري و پايان انحصاري فعاليت‌هاي انسان مي‌باشد.137

طبق اين اصل، متافيزيك، و ماوراء طبيعت نفي مي‌شود و تبيين جهان بر پايه‌ي واقعيات ماوراي طبيعي و توجه به يك جهان غير دنيوي براي حل معضلات بشري، تلاشي است براي تضعيف و بي ارزش كردن عقل انسان.138 همانگونه كه شد، براساس تفكر اومانيستي، جهان موجودي خود پيدايش139 و انسان نيز بخشي از همين جهان طبيعي است.140 به بيان ديگر «فرهنگ اومانيستي بر بنيان جهان بيني ماتريالستي قرار دارد، چرا كه اومانيسم به معناي انسان محوري در هستي است. بر بستر همين جهان بيني ماترياليستي است كه نظام هستي فاقد هر گونه غايت، مقصد، محتوا و عدالت تلقي شده و با نفي علت فاعلي و خير مطلق از آن، جدايي «بايد» از «است» مطرح مي‌گردد.141 اين اصل، بيانگر اين حقيقت است كه سياست، اقتصاد، فرهنگ و ساير ابعاد اجتماعي مي بايست از هرگونه نظريه‌هاي مابعد الطبيعي يامتافيزيك دوري گزينند. اين اصل، در درون خود جدايي دين از دولت و جدايي دين از سياست را مي‌پرواند و در نهايت زمينه ساز سياست ماكيا و ليستي(كه طي آن براي رسيدن به قدرت و حفظ و نگه داري آن، بهره‌گيري از همه‌ي انواع و سايل مشروع و نامشروع، مجازاست) مي‌گردد. ماديگري ناشي از طبيعت‌گرايي و نفي ماوراء الطبيعه، به انسان توصيه مي‌كند كه براي رسيدن به اهداف اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي، نظامي و مانند آن، با زير پا گذاشتن اخلاق به هر شيوه، وسيله و حتي جنايتي دست بزند.142

9- ارزش گذاري: اعتقاد به اين که تمام ائدئولوژي و سنت‌ها اعم از ديني، سياسي يا اجتماعي، بايد توسط انسان ارزش گذاري شود؛ نه اين که صرفاَ بر اساس ايمان پذيرفته شود.

10- شناخت شناسي143: جستجوي ملموس و عيني، با درک و اعتراف به اين که شناخت و تجربه‌ي جديد، پيوسته ادراک‌هاي ناقص ما را از حقيقت عيني تغيير مي‌دهد؛ لذا برخي از دانشمندان غربي صراحتا اعتراف مي‌کند که « انسان روزگار ما وحي و شناخت‌هاي الهامي و اشراقي را کنار گذاشته و شناخت تجربي را تنها وسيله شناخت حقيقت مي‌داند.»144

11- اومانيسم جاي گزين خدا: اعتقاد به اين که اومانيسم، جانشين و بديل واقع بينانه و معقول براي الهيات نا اميد کننده و ايدئولوژي‌هاي زيان آور است؛ زيرا با اعتقاد به اومانيسم، خوش بيني، اميد، حقيقت طلبي، تساهل و بردباري، عشق، ترحم و دلسوزي و زيبايي حاکم مي‌گردد و عقل گرايي به جاي بدبيني، يأس، جزميت، گناه، خشم و نفرت، تعصبات، ايمان کورکورانه و غير عقلائي مي‌نشيند.145 با توجه به اين عناصر است که برخي از محققين معتقدند کهمهمترين ويژگي تفکر معاصر غربي که تفکر انسان کنوني نيز زاييده‌ي آن است اومانيسم مي‌باشد.»146

ب) خدا محوری

اومانيسم از ديدگاه اسلام از سر تا پا از اصل اين انديشه گرفته تا مؤلف‌هاي آن مورد نقد است. مهمترين نقد آن محوريت انسان است كه در مقابل محوريت خداوند قرار دارد. از ديدگاه قرآن کريم محوريت با خداوند است، « هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ؛ اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او به هر چيزى داناست »،147 « وَمَن يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ؛ و هر كس خود را در حالى كه نيكوكار باشد تسليم خدا كند قطعا در ريسمان استوارترى چنگ درزده و فرجام كارها به سوى خداست »148؛ زيرا رابطة ما و خداوند، رابطة تکويني و حقيقي است؛ يعني، وجود ما وابسته به اوست. به بيان ديگر، همچان که افعال و حالات نفساني ما وابسته به ماست؛ زيرا مثلا صورتي که شما در ذهن خود ايجاد ميکنيد، متعلق به خود شماست و امکان ندارد که آن صورت عينا در ذهن کسي ديگر، ايجاد شود. همچنين همة عالم هستي و از جمله وجود انسان، بر اساس حرکت جوهري به مراتب قويتر و نيرومندتر به وجود خداوند بستگي دارند، به صورتي که اگر او کوچکترين نازي کند، همة قالبها فرو خواهد ريخت. بر اساس محوريت خداوند است که برخي از انديشمندان اسلامي ميگويد: « انسان بايد اين حالت را ببيند که وجودش نسبت به خدا يک ربط و ارتباط است؛ هستيش در يد قدرت الهي است. بخواهد هست، نخواهد نيست،149 « إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ؛ چون به چيزى اراده فرمايد كارش اين بس كه مى‏گويد باش پس [بى‏درنگ] موجود مى‏شود »150 بنابر اين، براساس محوريت الهي، انسان هيچ‌ گونه استقلال از خود نداشته و همة عالم هستي تبلور ارادة خداوند بوده و همانگونه که گفته شد، اين خواست او است که جهان هست؛ اگر او نمي‌خواست هي‌چيزي وجود نداشت. البته از نظر قرآن کريم نه تنها خداوند از بعد آفرنيش و تکون، براي انسان محوريت دارد؛ بلکه از ابعاد چون ربوبيت تکويني، ربوبيت تشريعي،معبوديت نيز محوريت دارد؛ يعني، هيچ کس در اين عالم به صورت بالاصاله دست اندر کار تدبيرعالم نبوده و جز او کسي حق قانونگذاري را نداشته و همچنين غير از او هيچ کس وهيچ چيز سزاور پرستش نمي‌باشند.151 لازم به ياد آوري است که عدم استقلال انسان در موارد فوق به معناي اين نيست که انسان مجبور مي‌باشد؛ بلکه انسان در عين حالي که از نظر وجودي و مسائل ديگر، کاملا وابسته به ارادة خداوند است؛ در طول ارادة خداوند داراي اراده و انتخاب بوده و حتي او و همچنين بسياري از عوامل ديگر، با اذن خداوند ميتوانند دست به اقدامات مؤثري ديگري بزنند.152

ارزيابي انسان محوري

همانگونه كه گفته شد، نگارنده در اين جا از نقد و بررسي اومانيسم به صورت تفصيلي، صرف نظر كرده و به چگونگي تأثير گذاري اين تفكرات؛ يعني، خدا محوري و انسان محوري بر نظام سياسي و مديريتي، مي‌پردازد.

بر اساس تفکر انسان محوري و شعارها و ادعاهاي چون: اختيار، عقلگرايي، آزادي، برابري، و برادري، عقل آدمي ميِ‌تواند، همة مصالح و مفاسد خود را تشخيص داده و بر اساس آزادي و اختيار که دارد مي‌تواند سرنوشت خود را رقم زده و جامعه را بر محوريت خود هدايت و مديريت کند. اما اين که ضمانت اجرايي اين ادعاها چيست؟ و چگونه مي‌توان اعلاميه‌هاي جهاني حقوق بشر را که به پشتوانة تفکر انسان محوري نوشته شده است را عملي کرد، بدون اين که هيچ‌گونه تبعيضي ميان مجموعة انسان‌ها وجود داشته باشد؟ به بيان ديگر، چگونه مي‌توان نظام اداري و مديريتي پيريزي کرد که هيچ‌گونه تفاوت ميان انسان‌ها از نظر نژاد، جنسيت، مناطق جغرافيايي، مذهب، رنگ و پست وجود نداشته باشد؟ البته وقتي که کردار و گفتار اومانيست موارد مقايسه قرار مي‌گرد، اين حقيقت آشکار مي‌شود که ميان گفته‌ها و عمل آنان، تفاوت از زمين تا آسمان است. و براي اين تفکر هيچ گونه ضمانت اجرايي وجود ندارد که از آن‌ها باز خواست کند و از آن‌ها بپرسد که اين ايده‌هاي شما عملي نشده و چرا ميان شعار و شعور شما تا اين حد تفاوت دارد؛ مثلا در اين روزها مردم غزه از زمين و آسمان توسط اسرائلي‌ها مورد حمله قرار گرفته است153 و مردم غزه که بيش از يک سال است که تحريم اقتصادي شده بود، در بدترين شرايط از ابعاد سياسي، اقصادي، نظامي و بهداشتي قرار دارند. اما متأسفانه هيچ يک از مدعيان نظام اومانيستي صدايي در به حمايت از آن مردم به عنوان انسان در نمي‌آورد و هيچ کسي هم نيست که بگويد: آي کساني که از محوريت انسان و از حقوق بشر دفاع مي‌کنيد، چرا از مردم بي دفاع غزه حتي در سطح حمايت لفظي دفاع نمي‌کنيد؟ به گفتة شهيد مطهري « لازمة محبت عمومي داشتن به همة انسان‌ها ( صلح کلي ) و مسؤليت نداشتن، کار به کار گمراه و ظالم داشتن نيست. بر عکس انسان‌گرائي واقعي شديد ترين مسؤليت‌ها را در اين زمينه ها ايجاب مي‌کند ».154 در واقع از نظر استاد ادعاهاي انسان محوري و برداري و دوستي که از شعارهاي اصلي اومانيست‌ها هستند، با بي تفاتي در برابر ستمديده‌ها و مظلومين نه تنها هم‌خواني ندارد؛ بلکه با انسان محوري در تناقض نيز مي‌باشند. بنابراين، هواهاي نفساني، منابع شخصي، قدرت طلبي، ملي گرايي، آرمان‌هاي مذهبي، محدوديت‌هاي اطلاعاتي و ضعف توانايي‌هاي جسمي، نمي‌گذارند که انسان براي ادارة جامعه برنامة را طرح کند که منافع همة انسان‌ها را دربر گيرد. بر اساس تفکر انسان محوري، سازمان به هر صورتي که سازماندهي شود نمي‌تواند حتي مصالح دنيايي بشريت را تأمين کند. در نهايت سازمان‌هاي که بر اين مبنا مديريت مي‌شود ضعف‌ها و نقص‌هاي بسياري خواهد داشت؛ لذا « توني ديويس » در اين زمينه مي‌گويد: « تا به امروز همة اومانيسم‌ها شاهانه بوده اند. آن‌ها با تأکيد بر منافع يک طبقه، جنس و نژاد از انسان سخن مي‌گويند.155

اما بر اساس خدا محوري مي‌توان سازمان را بسيار متفاوت از انسان محوري مديريت کرد؛ زيرا قرآن کريم براي ادارة جامعه نه تنها از عقلي که اومانيست‌ها آن را معادل و برابر با وحي الهي وچه بسا برتر156 از آن مي‌دانند، بهره مي‌گيرد؛157 بلکه از وحي نيز استفاده مي‌کند.0همانگونه که ذکر شد، عقل نه تنها در مستقلات عقليه؛ بلکه در مستقلات غير عقليه نيز نياز مند وحي مي‌باشد؛ زيرا عقل از نظر دين اگرچه جايگاه بسيار رفيعي دارد؛ ولي به تنهايي، تنها يک بال شکوفايي انسان است و اين پرنده بدون بال ديگر؛ يعني، « وحي » قدرت پرواز نداشته و سقوط خواهد نمود. 158 بنابر اين، بر اساس نگرش خدا محوري، خداوند با توجه به اين که آفريدة انسان است از تمامي ابعاد روحي وجسمي، فردي و اجتماعي، سياسي و فرهنگي، نظامي و اقتصادي، آگاهي داشته يا خود مي‌تواند براي رفاه حال زندگي دنيايي انسان و همچين براي سعادت اخروي آن‌ها در عالم آخرت سازماندهي و برنامه ريزي کند يا اين که به ديگران ( ملائکه، انبياء، اولياء، ولي فقيه، شوهر همسر و فرزندان و پدر براي فرزندان ) اجازه دهد تا اين که با استفاده از پيامبران دروني ( عقل ) و پيامبران بروني ( وحي ) براي زندگي فردي و اجتماعي انسان قانونگذاري، برنامه ريزي و سازماندهي نموده و آنان را به سمت سعادت دنيا و اخرت هدايت کند. بديهي است که اين ديدگاه ضمانت اجرايي نيز دارد؛ زيرا در صورت کوتاهي در اين باره، انسان در اين عالم مورد خشم خدا و در عالم ديگر مجازات خواهند شد.

لازم به ياد آوري است که معناي خدا محوري از نظر قرآن کريم اين نيست که اسلام و بخصوص قرآن کريم توجه به انسان نداشته باشد. از نظر قرآن کريم نيز انسان محوريت دارد اما نه به آن معناي که اومانيست‌ها مي‌گويند که: تمام ارزش‌ها بايد بر محوريت انسان مورد ملاحظه قرار گرفته و جز او هيچ چيز ديگري نمي‌تواند خاستگاه ارزش قرار بگيرد؛ بلکه به اين معنا است که همه چيز براي انسان آفريده شده و در تسخير او قرار دارد « هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً »،159 « وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَكُمُ الأَنْهَارَ؛ وَسَخَّر لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَآئِبَينَ وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ »،160 « وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالْنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالْنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ »،161 « سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ » تا اين که او با اختيار خود از تمامي مواهب الهي براي دستيابي به سعادت دنيا و آخرت بهره مند گردد. بديهي است که مسألة آخرت گرايي و اين که انسان داراي زندگي ديگري غير از اين جهان مي‌باشد، بر سازمان و مديريت جامعه تأثيري قابل توجهي خوهد گذاشت. چنانچه انديشمندي مي‌گويد: « اين جهان بيني؛ يعني، آخرت گرايي در تنظيم روابط زندگي و در تنظيم پايه‌هاي حکومت اسلامي، ادارة جامعه، و ادارة عالم مؤثر است »162. به عبارت ديگر، محوريت انسان از نظر قرآن کريم در طول محوريت خداوند قرار دارد؛ يعني، قرآن کريم براي انسان استعداد و ظرفيت بسيار بالاي قايل است. قرآن کريم براي انسان استعداد و ظرفيت بسيار بالاي قايل است قرآن کريم براي انسان استعداد و ظرفيت بسيار بالاي قايل است؛ لذا برخي در ذيل آية شريفة « لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ »، مي‌گويد: منظور از از اين آية که در بهترين اندازه گيري انسان را آفريديم،آن اندازه گيري است که رشد او ديگر نهايت و اندازة ندارد تا آن جايي مي‌ردود که در عالم وجود سقفي ديگري بالاتر از آن نيست؛ يعني، از فرشتگان و از موجودات عالي و از همة اين‌ها مي‌تواند بالاتر برود.163 لازم به ياد آوري است که سعود و تکامل انسان تا اين مرحله جز با استفاده از امکانات عالم ماده امکان پذير نمي‌باشد « هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً »164 بنابر اين، شکوفايي انسان ، همراه با شکوفايي عالم ماده و عالم طبيعت است. اين در شکوفايي او اثر مي‌گذارد، او در شکوفايي اين اثر مي‌گذارد و پيشرفت‌هاي شگفت آوري را به وجود مي‌آورد. به اين ترتيب از نظر اومانيست‌ها که براي انسان محوريت قايل است بايد سازمان‌ها و جوامع به صورتي سازمان داده و اداره شود که انسان بتواند بيش‌ترين استفاده را از مواهب طبيعت ببرد. اما از نظر قرآن کريم سازن‌ها بايد به صورتي سازماندهي و جوامع بايد به صورتي اداره شوند که بتواند استعدادهاي انسان را در اين دنيا شکوفا و در عالم آخرت او را سعادت‌مند نموده و مورد لطف و عنايت خداوند بزرگ قرار دهد. به عبارت ديگر، باتوجه به اين نگاه كه انديشمندان مغرب زمين به انسان دارد بايد سازمان‌ها را به صورت اداره كرد كه دنيايي انسان آباد شود و هر چه بيشتر از زندگي لذت ببرد وامّا براساس نگاه قرآن به انسان كه او را كمال جو و سعادت طلب مي‌داند بايد سازمان‌ها به صورتي مديريت شود كه اضافه بر آباد شدن خانة دنيايي انسان، خانة آخرت او نيز آباد شود؛ يعني، جامعه و سازمان اضافه بر اين که از لذتهاي مقطعي دنيا بهره مند ميشود، بايد از لذتهاي جاودانه و هميشگي انسان در عالم آخرت نيز بر خوردار باشد که اين امر تنها از طريق نگاه قرآن کريم به انسان و مديريت و سازماندهي سازمان و جامعه با برنامههاي اسلامي امکان دارد.

نتيجه گيري

همانگونه که ملاحظه شد، نگاه قرآن كريم به انسان از جهات آفرينش، هدف از زندگي،‌ طبيعت و حقيقت و ارزش محوري، كاملا متفاوت از نگاه انديشمندان مغرب زمين از اين جهات، نسبت به انسان است. بر اساس اين تفاوت‌ها نظام سياسي و مديريتي حاكم بر غرب كاملا، از نظام سياسي و مديريتي اسلامي متمايز خواهد بود؛ يعني، تمايز در نظام سياسي و مديريتي برخاسته از نگاه‌هاي متفاوت قرآن کريم و انديشمندان غربي به انسان مي‌باشد؛ مثلا در دوران معاصر، تفکر اومانيستي و انسان محوري بر دنيايي غرب حاكم است و اين يك نظام سياسي و مديريتي متناسب خود همانند نظام سكولاريستي مي‌طلبد. در حالي كه از نظر قرآن كريم، محوريت با خداوند است. نگاه قرآن کريم به انسان به عنوان يك موجودي است كه همه چيزش وابسته به خداوند است از آفرينشش گرفته تا وضع قانون و مقرراتش در زندگي فردي و اجتماعي. از نگاه قرآن کريم سعادت دنيا و آخرت انسان به اين است که تحت رهنمودهاي پيامبران دروني ( عقل ) و بيروني ( انبياء ) به قرب الهي نايل شده و رنگ خدايي پيدا کند. بديهي است که اين نگاه به انسان يک نظام سياسي و مديريتي خاص خود را مي‌طلبد تا اين كه زمينه‌ي رشد او را در اين دنيا و كمال و رستگاري او را در عالم آخرت فراهم ‌كند. 165

1 دانشجوي دکتراي مديريت رشتة سياست گزاري دولتي

پانوشت:

2 Subject.

3. نصري، عبدالله، سيماي انسان كامل از ديدگاه مكاتب، تهران، انتشارات دانشگاه علامه طباطبايي، چاپ سوم، 1371، ص1.

4. مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن خدا شناسي – كيهان شناسي – انسان شناسي، قم، مؤسسة در راه حق، چاپ دوم، 1368،ص324.

5. يوسفي، حسن، «طرحي از اومانيسم اسلامي» بازتاب انديشه، شماره 40، مرداد 1382، ص63.

6. Ali, Rizain, organizational behavior advanced, P.1.

7 Psychogogy.

8 Organizational Psychology

9 Sociology.

10 Organizational Sociology

11.Anthropology.

12. Organizational Culture.

13. Political Sciences.

.14. History

15. Economics.

16. مصباح يزدي، محمد تقي، پيش‌نياز هاي مديريت اسلامي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، چاپ اول، 1376،ص71؛

17 Anthropolgy

18 Anthroplopy physique

19 Anthrolopy sociale

20 Anthropology culture

21. روح‌الأميني، محمود، مباني انسان شناسي، تهران، انتشارات عطار، چاپ چهارم، 1370، ص 298.

22. رجبي، محمود، جزوه جامعه شناسي 4 رابطه‌ي جامعه شناسي با انسان شناسي،[بي‌تا]، ص3.

23. مصباح يزدي، محمد تقي، جزوه انسان شناسي از ديدگاه اسلام،[بي‌تا] 1373، ص5 ؛

24. همان.

25. مصباح يزدي، محمد نقي، معارف قرآن، خداشناسي، كيهان شناسي، انسان شناسي. پيشين، ص 323.

26.سجادي، سيد ابراهيم«نخستين انسان در نگاه‌هاي بشري» پژوهش‌هاي قرآني، شماره 15 و 16، پاييز و زمستان 1377، ص 81.

27.. ادبي، حسين، زمينه شناسي، انتشارات روح، ص 38، به نقل از ابراهيم سجادي، پيشين، ص 81.

28. Transformism

29. نصري، عبدالله، پيشين، ص 52

30. tixisme

31. نصري، عبدالله، پيشين، ص 52

32. بيات، عبد الرسول و همكاران، فرهنگ واژه‌ها، قم، مؤسسه انديشه و فرهنگ، چاپ اول، 1381، ص 381

33. نقي پور فر، ولي الله، مديريت در اسلام، تهران، مركز مطالعات و تحقيقات مديريت اسلامي، چاپ اول، 1382، ص 49.

34. همان، ص49.

35. جاويد، عباس علي، مقايسه ديپلماسي در اسلام و غرب با تأكيد بر ديپلماسي ايران و آمريكا، پايان‌نامه كارشناسي ارشد علوم سياسي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1384، ص 143.

36. مريم، 9.

37. ص، 72.

منبع :پایگاه افغانستان نوین بامدریت نوین

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
  • وبسایت تخصصی مدیران افغانستان
  • Afghanistan Information Management Services Website
  • پوهنتون افغان
  • وزارت تحصیلات عالی افغانستان
  • مرکز مطالعات سیاستگذاری عمومی
  • ایران کنفرانس
  • کتابخانه دیجیتال هاروارد
  • نشریه علوم سیاستگذاری
  • نشریه سیاستگذاری عمومی
  • فصلنامه " ره نامه سیاستگذاری
  • پارسی لرن | پایگاه آموزشی ایرانیان
  • پارسی لرن | پایگاه آموزشی ایرانیان
  • سامانه مدیریت نشریات علمی دانشگاه پیام نور
  • فصل‌نامه علمي ـ تخصصي اسلام و پژوهش‌هاي مديريتي
  • فصلنامه مدیریت توسعه وتحول
  • پرتال نشریات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
  • مدیریت در اسلام
  • فقه الاداره
  • دوفصلنامه مدیریت اسلامی
  • فصلنامه « رهبری و مدیریت آموزشی
  • مديريت اسلامي- پایگاه اطلاعات علمی
  • فصلنامه دانشگاه اسلامی
  • فصلنامه مطالعات راهبردی
  • نشریه مطالعات مديريت راهبردي
  • فصلنامه مدیریت کسب و کار
  • فهرست مجلات مدیریتی
  • مقالات نشریات و مطبوعات | علوم انسانی | فصلنامه عصر کیفیت - آفتاب
  • فصلنامه عصر مدیرت
  • فصلنامه پژوهش هاي مديريت منابع انساني
  • فصلنامه علمی- پژوهشی « رهیافتی نو در مدیریت آموزشی
  • مدیریت منابع انسانی - پایگاه مقالات علمی مدیریت
  • پرتال جامع علوم انسانی - مجلات - پژوهش های مدیریت منابع انسانی
  • جستجوی قرآن کريم
  • فصلنامه علمی - پژوهشی پژوهش‌های مدیریت منابع سازمانی-دانشگاه تربیت مدرس
  • فصلنامه علمی - پژوهشی پژوهش های مدیریت منابع انسانی-دانشگاه امام حسین
  • نشريه تحقيقات مالي
  • فصلنامه بررسيهاي حسابداري وحسابرسي
  • فصلنامه مديريت دولتي
  • نشريه مديريت صنعتي
  • فصلنامه دانش مديريت
  • فصلنامه مديريت فناوري اطلاعات
  • فصلنامه مديريت بازرگاني
  • Iranian Journal Management Studies
  • مديريت فرهنگ سازماني
  • فصلنامه پژوهش های مدیریت در ایران
  • راهکار مدیریت
  • کد متن متحرک فارسی در وبلاگ
  • ابزار حرفه ی ساخت کد جاوا متن متحرک
  • لینک های مفید
  • مجله انتظار موعود
  • دوفصلنامه علمی وپزوهشی دانش سیاسی
  • آوازک مرجع ابزار وبلاگ و سایت
  • پیچک مرجع ابزار وبلاگ و سایت
  • سايت مجله تخصصي قرآن و علم
  • دولتمداری شایسته
  • پیام دایکندی
  • دانلود سریال جدید
  • آخرین مطالب ارسال شده