متن کامل جزوه درس پیش نیازهای آشنایی با مبانی مدیریت اسلامی
استاد: محمد نجف زاده
جهت دریافت فایلWORD روی ادامه کلیک نمایید
جهت در یافت فایل PDF اینجا کلیک نمایید
پیش نیازهای آشنایی با مبانی مدیریت اسلامی
استاد: محمد نجف زاده
(خلاصه مباحث جلسات چهارم و پنجم )
رابطه اسلام با مديريت
در جلسات گذشته ارتباط اسلام و مديريت تا حدودي تبيين شد اما بررسي عميق اين موضوع در گرو آن است كه به يك پرسش مهمتر پاسخ دهيم و آن رابطه ميان علم (همانند علم مديريت) با دين (مانند دين اسلام) است. در گام نخست به تعريفي از اين دو ميپردازيم.
1. تعريف علم
هرچند علم در لغت به معناي دانستن است اما معناي اصطلاحي آن در طي سالها و قرون متعدد دستخوش تغييرات فراواني شده است به ويژه در طي سالهاي پس از رنسانس در غرب، علم در معناي Science ماهيتي كاملاً تجربهپذير و حسگرا يافت. يعني علم تنها به چيزي اطلاق ميشد كه بر اساس حواس پنجگانه قابليت اثباتپذيري و يا ابطالپذيري داشته باشد. اين نگاه پوزيتويستي به علم موجب شد كه علم ماهيتي صرفاً تجربي پيدا نمايد و شكاف بزرگي ميان علوم تجربي با ساير معارف بشري پديد آيد. بر اساس چنين نگرشي ميتوان «علم را مجموعه دانستنيهايي قلمداد نمود كه بر تجربه مستقيم حسي مبتني است و در برابر همه دانستنيهايي قرار ميگيرد كه با حواس پنجگانه قابل آزمون نباشد»[1].
تعريف فوق نشان ميدهد كه اختلاف در نگاه به علم ناشي از دو موضوع است:
1- موضوع: موضوع علم در نگاه تجربهگرايانه صرفاً جهان محسوس و فيزيكي است و در نقطه مقابل هر آنچه كه محسوس نيست و به آن متافيزيك اطلاق ميگردد (و از جمله بخشهاي گستردهاي از علوم انساني) از حوزه علم خارج ميشود.
2- از نظر روش استخراج و دستيابي به علوم نيز كه ناشي از مباحث معرفتشناسي است نيز ميان علوم مختلف تفاوت وجود دارد؛ برخي علوم به روش تجربي، برخي به روش عقلي و .... .
يك تعريف کامل تر از علم به صورت زير قابل ارائه است:
«علم مجموعهاي از قضايا كه حول يك محور كلي مطرح شده و با روشهاي مناسب با طبيعت قضاياي مزبور مورد بررسي و تحقيق قرار ميگيرد».
2. تعريف دين
تعاريف متفاوت و متعددي از دين وجود دارد كه مجال پرداختن به همه آنها در اين كلاس وجود ندارد لذا تنها به عنوان نمونه به ارائه چند تعريف از دين بسنده ميكنيم:
«دين عبارتست از اعتقاد به آفرينندهاي براي جهان و انسان و دستورات عملي مناسب با اين عقايد[2].»
«دين مجموعهاي از عقايد، اخلاق، قوانين و مقرراتي است براي اداره امور جامعه انساني و پرورش انسانها[3].»
«دين را بايد به منزله درختي دانست كه عقايد ريشه آن، ارزشهاي اخلاقي شاخههاي اصلي آن و احكام عملي شاخ و برگهاي آن را تشكيل ميدهد[4].»
بر اساس آنچه بيان شد ميتوان آموزهها و مفاهيم ديني را به صورتهاي زير دستهبندي نمود:
1. تقسيم مفاهيم ديني به اصول دين و فروع دين.
2. تقسيم مفاهيم ديني به نظام هستها و نظام بايدها.
3. تقسيم مفاهيم ديني به عقايد (الهيات)، اخلاق و احكام (فقه).
به طور كلي اديان الهي داراي حقيقت واحد هستند يعني اگر ميان اين اديان اختلافي وجود داشته باشد آن را بايد در احكام (نظام بايدها يا فروع دين) جستجو نمود نه در عقايد و اصول دين.
3. کارکردهای علم
بزرگترین کارکردهای علوم تجربی را می توان تبیین و تفسیر و پیشبینی و کنترل دانست. این خواص را باید منشاء و مبداء گسترش خارقالعاده علوم تجربی و اکتشافات بشری دانست.
4. کارکردهای دین
معمولاً در برخورد با گزاره های دینی دو رویکرد وجود دارد:
اول رویکرد حقجویانه (پرسشگرایانه) که در پی پرسش از درستی یا نادرستی گزارههای دینی هستند.
دوم نگرش کارگردگرایانه که صرفنظر از حق و باطل بودن گزارههای دینی، بر تأثیر این گزارهها بر زندگی و شخصیت افراد توجه می شود. بر اساس این نگرش می توان کارکردهایی برای دین برشمرد از جمله:
· پاسخ به احساس تنهایی
· کاهش دادن ترس از مرگ
· کاهش رنج و تعب
· معنابخشی به زندگی
· حل تنازع و تعارض میان آدمیان
· کنترل افراد جامعه
· تقدیم منافع مهمتر دیگران بر منافع شخصی
· جلوگیری از بحرانهای روحی
· رهایی انسان از اسارتهای ظاهری و باطنی
· پشتیبانی از اخلاق
· زدودن عقاید باطل و خرافی از جوامع انسانی
5. جاودانگي اسلام
يك سؤال و چالش اساسي در ارتباط با اسلام و مديريت كه هنوز پاسخي به آن ندادهايم اين است كه آيا اسلام با قدمت 1400 ساله خود ميتواند ارتباط و تعامل مناسبي با دانش مديريت به عنوان يك واقعيت جهان معاصر برقرار نمايد؟
توضيح آنكه مديريت به عنوان يك دانش آكادميك در سالهاي آغازين قرن بيستم ميلادي مطرح شد و در طول قرن اخير بسط و گسترش خارقالعادهاي يافت. دليل پيدايش اين علم نيز همانند هر علم بشري، نياز بشر به آن بوده است. يعني پس از خلق يك موجود مجازي با نام سازمان كه نياز عصر مدرن به شمار ميآمد، معضلات و مشكلات جديدي براي بشر پديد آمد كه علم مديريت در صدد پاسخگويي به اين معضلات بود. قبل از عصر صنعتی سازمانها تنها محدود به سازمانهای دولتی میشد و تعداد آنها بسیار محدود بود لذا اگر سخنی از مدیریت بود تنها در حد همین سازمانهای محدود حکومتی مطرح میشد. انقلاب صنعتی در کنار ميلياردها انسان، میلیونها سازمان مختلف را پدید آورد که متصدی خدماترسانی به انسانها و رفع احتياجات مختلف آنها در سراسر جهان بودند. حال چگونه دين به عنوان پديده اعصار گذشته، ميتواند با سازمان، اين موجود مدرن، تعامل برقرار نمايد؟ یا به عبارتی آیا دین به عنوان پدیده عصر ماقبل صنعتی میتواند پاسخگوی نیازهای بشر مدرن در جوامع صنعتی و فراصنعتي باشد؟ پاسخ این سؤالات در واقع اثبات جاودانگی دین خواهد بود.
مخالفین جاودانه بودن دین، شبهاتی پیرامون این موضوع مطرح میکنند که به اختصار به دو شبهه اساسی در این زمینه اشاره می شود.
ایراد اول: اصل تغییر
اولین شبههای که پیرامون جاودانگی دین مطرح میشود اصل فلسفی تغییر است. بر اساس این اصل، جهان به صورت مستمر در حال تغییر است و هیچ چیز ثابتی در آن وجود ندارد. هستی و هر آنچه در آن است هر لحظه در حال تغییر و تحول و دگرگونی است، لذا هیچ چیز جاویدانی در این عالم وجود ندارد و دین نیز نمیتواند جاوید باشد.
پاسخ به این ایراد به صورت اختصاری به صورت زیر است:
اولاً اسلام نیز منکر تغییرات مستمر در عالم نیست. اسلام خود مشوق انسانها به تغییر بوده و حتی برخی پدیدهها که تغییرات آنها از چشم بشر پنهان بوده را نیز به عنوان پدیدههای متغیر یاد نموده است:
و تری الجبال تحسبها جامده و هی تمر مر السحاب (سوره نمل، آيه 27)
ثانیاً درست است که پدیدههای عالم تغییر میکنند؛ اما این تغییر در پدیدهها دارای نظم و قانون مشخص و ثابت و پایدار است. به عنوان نمونه تغییرات در عالم ماده، بر اساس قوانین ثابت فیزیکی، شیمیایی، زیست شناختی و ... صورت میپذیرد که کار علم هم کشف این قوانین ثابت است. اسلام نیز یک قانون است نه یک پدیده؛ لذا این ادعا که هیچ چیز جاویدان در این عالم وجود ندارد ادعایی غلط است. قانون اسلام از سنخ قوانین موضوعه نیست بلکه همانند قوانین طبیعی است و با فطرت و طبیعت انسانها هماهنگ به شمار میآید.
ایراد دوم: تغییر مستمر در نیازهای اجتماعی بشر
مخالفین جاودانگی دین، شبهه دیگری پیرامون آن مطرح میکنند. بنا به نظر آنان، بشر در هر دورهای از زمان، دارای نیازهای خاص بوده است. به عنوان نمونه انسان عصر صیادی و ماهیگیری (انسان بدوی) نیازهای خاص خود را داشته و انسان دوره کشاورزی و انسان عصر مدرنیست و پسا مدرنیست نیز نیازهای خاص خود را دارد. از آنجا که قانون برای رفع عادلانه و شرافتمندانه همین نیازها مطرح شده؛ لذا در هر عصری باید قوانین خاص آن عصر تهیه و تنظیم گردد به عنوان نمونه برای انسان عصر کشاورزی که بر اسب و الاغ سوار میشد نیازی به قوانین راهنمایی و رانندگی وجود نداشت اما بشر امروز نیازمند این دسته از مقررات است. بنا به عقيده اين دسته، اسلام در 1400 سال پیش به منظور پاسخگویی به نیازهای بشر آن عصر مطرح شده و امروز کاربردی ندارد.
پاسخ به این ایراد نیز به صورت زیر خواهد بود:
اولاً نیازهای بشر را می توان به دو دسته تقسیم نمود: یکی نیازهای اولیه که از عمق ساختمان جسمی و روحی بشر و از طبیعت زندگی انسان سرچشمه میگیرد و میتواند روحی، جسمی، اجتماعی و ... باشد. هرم نیازهای مازلو اشاره به این نیازها دارد که در میان تمامی انسانها با درجات متفاوت وجود دارد. دیگری نیازهای ثانویه است که در واقع شکل ارضای نیازهای اولیه است. نيازهاي اوليه نيازهاي ثابت هستند و نيازهاي ثانويه معمولاً نيازهاي متغير.
ثانیاً قوانین اسلام بر نیازهای اولیه بشر تأکید دارد نه بر نیازهای ثانویه. به عنوان نمونه غرایز انسانها در طول تاریخ یکسان بوده و فقط شکل پاسخگویی به این غرایز تغییر نموده است.
لذا با توجه به دو مقدمه بالا ادعای ناکارآمدی اسلام در عصر مدرن صحیح نمی باشد.
6. مقصود از جاودانگی اسلام
اسلام از یک سیستم قانونگذاری منحصر به فرد برخوردار بوده که میتواند متناسب با پیشرفتها و نیازهای هر عصر، خود را هماهنگ نموده و تکلیف انسان را در هر عصر روشن نماید. بر اساس ديدگاه سيستمي ميتوان اسلام را همانند يك سيستم زنده و پويا در نظر گرفت كه ورودي آن نيازها و سؤالات بشر هر عصر و خروجي آن دستورات و پاسخهاي اسلام به سؤالات بشر هر عصر ميباشد.
7. تعريف مديريت اسلامي
یک تعریف از مدیریت اسلامی به شکل زیر قابل ارائه است:
مديريت اسلامي مجموعهاي از گزارهها يا مفاهيم مشخص و مرتبط با يكديگر و برگرفته از منابع اسلامي بوده، ناظر به نحوه اداره افراد و منابع در جامعه و سازمان براي رسيدن به اهداف از پيش تعيين شده است[5].»
[1] - عبدالكريم سروش، علم چيست؟ فلسفه چيست؟، (تهران: مؤسسه فرهنگي صراط، 1368) ص12.
[2] - محمد تقي مصباح يزدي، اصول عقايد، جلد اول، ص 28.
[3] - عبدالله جوادي آملي، شريعت در آيينه معرفت، ص 93 .
[4] - محمد تقي مصباح يزدي، پيشنيازهاي مديريت اسلامي، ص
[5] - ابوالفضل گائيني، «پيشفرضهاي معرفتشناسي در مديريت اسلامي»، فصلنامه حوزه و دانشگاه، سال نهم، زمستان 1382، صص 109-69.
(خلاصه مباحث جلسات ششم و هفتم)
منابع استخراج مدیریت اسلامی
براي استخراج نظر الهي در هر مورد خاص از جمله در حوزه مديريت اسلامي، صاحبنظران ديني چهار منبع اوليه برای اين منظور معرفي ميكنند كه عبارتند از:
· کتاب (قرآن)
· سنت
· اجماع
· عقل
4-1- کتاب (قرآن):
قرآن نه تنها منبعي سرشار براي كليه موضوعات و معارف اسلامي است بلكه ساير معارف ديني نيز بايد بر قرآن عرضه شده و در صورت سازگاري با قرآن مورد پذيرش قرار گيرد. معارف قرآن به 5 دسته کلی تقسیم میشود[1]:
1) اصول عقاید: مهمترين بخش قرآن كريم مبحث اصول عقايد است كه به ترسيم زيربناي اساسي مكتب اسلام در قالب سه اصل توحيد، نبوت و معاد ميپردازد
2) احکام: حدود 500 آيه قرآن به احكام عبادات، معاملات و .... اختصاص دارد.
3) اصول اخلاقی: قرآن به آموزش آداب و اخلاق اجتماعي و فردي ميپردازد. همانند: قولوا للناس حسناً
و لا تمش فيالارض مرحاً
4) قصص و تاریخ: ذكر حالات اقوام و امتهاي گذشته و انبياء پيشين و در اين ميان ذكر عوامل پيروزي، شكست، سقوط و موفقيت تمدنها تا از اين راه آموزشي براي آيندگان باشد. قصص قرآن نه داستان است، نه تاريخ و نه افسانهسرايي بلكه تحليلي كلي است فراتر از زمان و مكان.
5) امثال و حکم: استفاده از تمثيل براي ذكر نكات مهم و دشوار در قالب مثالهايي همانند باد و باران و ... . به عنوان نمونه در سوره جمعه خداوند عالمان بيعمل را به چهارپاياني كه كتاب بر دوش ميكشند تشبيه ميسازد:
مثل الذين حملوا التوره ثم لم يحملوها كمثل الحمار
قرآن را بايد معجزه جاويدان پيامبر اسلام قلمداد نمود. يعني همانگونه كه دين اسلام ديني جاويدان است قرآن مجيد نيز به عنوان معجزه پيامبر اسلام همواره در منظر و معرض قضاوت انسانهاي همه عصرها و زمانها قرار دارد[2]. قرآن خود همه انسانها را خطاب ميسازد و آنها را به مبارزه دعوت ميكند (تحدي) كه اگر ترديدي در معچزه بودن اين قرآن داريد حداقل سورهاي همانند سورههاي آن ارائه نماييد[3]:
و ان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فأتوا بسوره من مثله[4]
4-2- سنت
سنت در لغت به معناي راه و روش، رسم و عادت پیشینیان و در اصطلاح داراي دو معني زير است:
1) مستحب در مقابل واجب.
2) قول، فعل و تقریر (تأكيد) معصوم[5]
در اين مباحث سنت در معناي اخير مورد استفاده قرار ميگيرد.
4-2-1- منشاء سنت
همانگونه که در مبحث قبل بیان گردید قرآن منبع اصلی و اولیه در شناخت معارف دینی شمرده میشود و صحت سایر منابع دینی به دلیل تأکید قرآن است. بر این اساس دلیل استناد به سنت دستور الهی برای متابعت از پیامبر و جانشینان وی است. در این زمینه در موارد متعدد خداوند مسلمانان را به متابعت دستورات پیامبر فرا می خواند.
باید به این نکته توجه نمود که سنت در نزد عامه (اهل سنت) منحصر به سنت پیامبر است اما شیعه بنا به دلايل متعدد و از جمله دستور پيامبر مبني بر لزوم متابعت از قرآن و عترت و جدايي ناپذير بودن اين دو از يكديگر (حديث ثقلين) سنت پیامبر و سیزده معصوم دیگر را موردنظر قرار میدهد[6].
4-2-2- انواع سنت
سنت خود دارای سه نوع است که در ادامه به تشریح آنها می پردازیم:
4-2-2-1- سنت قولی
قول يا سنت قولي به گفتار و الفاظ صادره از سوی معصوم در قالب حدیث، روایت و خبر اطلاق ميشود. ناقلان حديث در آغاز صحابه، خويشان و همراهان پيامبر بوده و در درجه بعد شاگردان آنها. جمعآوري حديث در ابتدا به صورت شفاهي بود اما بعد به صورت مكتوب صورت پذيرفت[7].
از جمله منابع مكتوب حديث در ميان شيعه ميتوان به کتب اربعه شیعه اشاره نمود. قابل ذكر است در در دوره نائب چهارم امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف كه دامنه فقه توسعه يافته بود برخي از بزرگان علما و محدثين احاديث اهل بيت را در مجموعههايي تنظيم و مرتب نمودند و بدين ترتيب در مدت يك قرن چندين مجموعه بزرگ حديث پديد آمد كه چهار كتاب آن از مقبوليت بيشتري برخوردار شده كه به كتب اربعه مشهور شدند و شامل[8]:
1) کافی: تألیف محمد بن یعقوب کلینی كه بيش از 20 سال براي براي تأليف اين كتاب وقت صرف نمود و بالغ بر 16199 حديث ميباشد.
2) من لایحضره الفقیه: تألیف شیخ صدوق و مشتمل بر 9044 حديث.
3) تهذیب الاحکام: تألیف شیخ طوسی مشتمل بر 13590 حديث.
4) استبصار: تألیف شیخ طوسی شامل 5511 حديث
از ساير كتب معتبر شيعه ميتوان به وسائلالشيعه، بحارالانوار و وافي اشاره نمود.
4-2-2-2- سنت عملي
انجام یا ترک عمل از سوی معصوم به عنوان فردی که از هرگونه خطا و اشتباه مصون است تبیین کننده دستور الهی در یک موضوع خاص بوده و از آن عمل حکم خدا کشف میشود. انجام یا ترک عمل دو نتیجه برای ما حاصل مینماید:
· انجام عمل از سوی معصوم: حداقل آن عمل مجاز است.
· ترک عمل از سوی معصوم: حداقل آن عمل واجب نمیباشد.
4-2-2-3- سنت تأكيدي
اگر در حضور معصوم عملي انجام گيرد و يا حكمي از احكام الهي بيان گردد و يا به معصومي ديگر نسبت داده شود و حضرت آن عمل را نهي نكند و يا آن خبر را تكذيب نكند اين عدم تكذيب و نهي از سوي معصوم به منزله امضا و تأييد آن عمل محسوب ميشود. به طور خلاصه سکوت معصوم در برابر انجام عملی در حضور وی و یا بیان حکمی از احکام الهی به معنای امضا و تأیید آن عمل و یا حکم محسوب می شود. استناد به سنت تقریری بر اساس دو مقدمه استدلالي زیر میباشد:
1) وجوب امر به معروف و نهی از منکر بر هر فرد مسلمان كه معصوم نيز يكي از آنان است.
2) معصوم هیچ واجبی را ترک نمی کند.
باید به این نکته توجه نمود که تقریر با رعایت دو شرط زیر محقق می گردد[9]:
1) انجام عمل یا بیان حکم به طور کامل در حضور معصوم باشد.
2) با توجه به شرایط زمانی و مکانی مانعی برای اظهارنظر معصوم وجود نداشته باشد. به عبارت دیگر امکان ردع و منع برای معصوم وجود داشته باشد (در شرایط تقیه نباشد)[10].
قابل ذکر است که در عصر غیبت فعل و تقریر هم از طریق خبر و روایت به ما منتقل می شود. از سوی دیگر سنت تقریری دو نتیجه برای مکلف دارد[11]:
· اگر عملی در حضور معصوم انجام شده و معصوم به آن اعتراض نکند یعنی آن عمل حداقل ممنوع نیست (هرچند وجوب یا استحباب مشخص نمی شود).
· اگر واجبی در حضور معصوم انجام شده و معصوم به آن ایراد نگیرد یعنی آن عمل صحیح است. یعنی به عنوان نمونه شخصی در حضور معصوم نماز بگذارد و معصوم به نحوه نماز خواندن او ایرادی نگیرد یعنی آن عمل صحیح بجای آورده شده است.
4-3- اجماع
مقصود از اجماع، اتفاق نظر فقهای شیعه بر حکمی از احکام اسلام به گونهای که کاشف از نظر معصوم باشد. اجماع منبع فرعی محسوب می شود زیرا در واقع ارزش اجماع به دلیل کاشفیت از نظر معصوم است.
4-4- عقل
عقل یعنی نیروی درک کننده درونی که اثبات یا نفی قضایای کلی را درک می کند. عقل یک منبع مستقل نیست بلکه به عنوان کاشف حکم شرعی محسوب می شود. به عنوان نمونه در مواردی که حکم شرعی از طرف شارع نرسیده باشد اما حکم قطعی عقلی وجود داشته باشد می توان از حکم عقل حکم شرع را به دست آورد[12].
[1] - محمدعلي انصاري، مباني مديريت اسلامي و الگوهاي آن (مشهد: بيان هدايت نور، چاپ دوم، 1381) صص 35 تا 39.
[2] - سيدمصطفي محقق داماد، مباحثي از اصول فق (تهران: انديشههاي نو در علوم اسلامي، چاپ شش، 1372)ص 15.
[3] - براي توضيحات بيشتر به كتابهاي علوم قرآني از جمله كتاب زير مراجعه شود:
محمدهادي معرفت، علوم قرآني (تهران: انتشارات سمت، چاپ دوم 1384) صص 201 تا 270.
[4] - سوره مائده، آيه 83
[5] - محمد علي انصاري، همان، ص. 40.
[6] - مرتضي مطهري، آشنايي با علوم اسلامي: اصول فقه (تهران: انتشارات صدرا) ص 23.
[7] - سيدمصطفي محقق داماد، همان، ص 51.
[8] - همان، صص 56 تا 59.
[9] - همان، ص50.
[10] - محمد علي انصاري، همان، ص41.
[11] - پيشين، ص 49.
[12] - براي توضيحات بيشتر به كتاب آشنايي با علوم اسلامي: اصول فقه اثر استاد شهيد مرتضي مطهري مراجعه شود.
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و پنجم مهر 1391ساعت 1:30 توسط نجف زاده | نظر بدهید
رابطه اسلام با مديريت
(خلاصه مباحث جلسات هشتم)
مبانی فراتئوریک مدیریت اسلامی
ابعاد فراتئوریک در هر علم و نظریه، وظیفه تعیین مبادی تصوری و تصدیقی آن را برعهده دارند. نفوذ به لایه های زیرین و زیربنایی و محوری هر نظریه، درک مفاهیم اساسی آن، درک نحوه تکوین و شکل گیری و موارد مهم دیگر، تنها در پرتو شناخت ابعاد فراتئوریک نظریات ممکن است.
مهمترین ابعاد فرا تئوریک شامل:
· معرفت شناسی
· هستی شناسی
· انسان شناسی
· وظیفه شناسی
1- معرفت شناسی
معرفت شناسی (Epistemology): علمی که درباره شناختهای انسان و ارزشیابی انواع و تعیین ملاک صحت و خطای آن بحث می کند[1]. معرفت شناسی در میان ابعاد فراتئوریک، حالت محوری دارد.
1-1- امکان شناخت:
در ابتدا بايد اين نكته را متذكر شد كه در تمامي اين مباحث مقصود از شناخت دستيابي به يقين است و ظن و شك و ترديد شناخت محسوب نميشود. در مورد امكان شناخت دو نظریه كلي وجود دارد:
الف) شکگرایان: شكگرايان امکان هر نوع شناختی را به دلیل خطاها و محدودیتهای موجود در حواس ناممکن میشمارند.
ب) سایرین: ساير انديشمندان امکان شناخت را ولو به صورت محدود برای بشر ممکن دانند[2].
1-2- منابع شناخت:
شهيد مطهري چهار منبع براي شناخت معرفي ميكنند كه رويكردهاي معرفتشناسانه هريك بر يك يا چند منبع آن تأكيد ميورزند. این منابع شامل:
الف) طبیعت: مقصود جهان جسمانی، جهان زمان، مکان و حرکت و جهانی که با حواس خود در ارتباط هستیم. صاحب نظران مدیریت غربی معمولاً تنها این منبع را برای شناخت معتبر میشمارند. از نظر آنان هر آنچه محسوس نباشد، قابل شناخت نیست. ادراک حسی از نظر آنان یعنی ادراکی که در اثر تماس اندامهای حسی با پدیده های مادی محسوس حاصل می شود.
ب) عقل: یعنی قوهای که متصدی تجزیه، تحلیل، تجرید ، تعمیم و استدلال و انتزاع است .
ج) قلب و دل:
د) تاریخ: تاريخ به عنوان متصدي بيان تحولات جانعه منبع چهارم براي شناخت محسوب ميشود.
در نظريات مديريت غربي كه بر تجربهگرايي بنا شده تنها منبع شناخت، طبيعت است. از نظر آنان ادراك حقيقي به ادراك حسي منحصر ميگردد.
1-3- ابزار شناخت:
ابزارهاي شناخت شامل:
1- حواس: ابزاری برای شناخت از منبع طبیعت است. این شناخت در قالب روش استقرایی صورت می پذیرد.
2- استدلال منطقی (قیاس و برهان): اگر عقل را منبعي براي شناخت بدانيم در آن صورت قياس و برهان ابزار بهرهبرداري از اين منبع خواهد بود.
تزکیه نفس: بهره گیری از منبع قلب و دل که با تزکیه نفس صورت می پذیرد[3]. پارهاي از انديشمندان و فيلسوفان غربي همانند: پاسكال، ويليام جيمز و ... قلب را تنها مبع شناخت ميدانند[4].
2- هستيشناسي (Ontology)
در هستيشناسي، حقيقت هستي و انواع و جلوههاي آن و روابط كلي موجودات با يكديگر مورد بحث و كاوش قرار ميگيرد. هستيشناسي بشدت متأثر از معرفتشناسي است. در مديريت غربي با معرفتشناسی مبتني بر حسگرايي و تجربهگرايي، هستي منحصر به جهان ماده بوده و لذا مبداء و معاد و تمامي مجردات مورد انکار قرار می گیرد. در نتیجه منحصر دانستن حيات انسان به زندگي محدود دنيايي، درصدد بهرهگيري هرچه تمامتر از اين دوره كوتاه عمر هستند. مكتب اصالت منفعت و سودجويي را بايد از ثمرات چنين نگاهي به هستي دانست.
3- انسانشناسي
انسانشناسي درصدد بيان ديدگاه مكاتب مختلف به انسان است. تعريفي كه هر مكتب فكري از انسان ارائه ميدهد بر تمامي ابعاد و جوانب آن مكتب پرتو خواهد افكند. انسانشناسي در غرب مراحل گوناگوني را پشت سر گذاشته كه در هر مرحله فقط گونهاي از ابعاد وجودي انسان مورد تأكيد قرار داشته است. تحولات پس از رنسانس، مقوله انسانشناسي را وارد مرحله تازهاي كرد؛ به ويژه تجربهگرايي موجب شد تا فقط ابعاد محسوس و مادي انسان، مورد توجه قرار گيرد. با توجه به گستردگي مباحث انسانشناسي و از آنجا كه اكثر نظريات مديريتي در قرن بيستم شكل گرفت، نگاهي كوتاه به رويكرد انسانشناسي در اين دوره ميتواند راهگشا باشد.
رويكردهاي فلسفي حسگرايي (امپريسيسم)[5] و تجربهگرايي (پوزيتويسم)[6] مطرح در اكثر دهههاي اين قرن، خود موجب شد تا به تبع رويكرد معرفتشناسي مبتني بر حواس و تجربه و پوچ و بيمعنا دانستن هر شناختي كه بر محسوسات بنا نشده، شناخت از انسان نيز صرفاً بر پايه مشهودات و محسوسات شكل گيرد. مطابق اين رويكردها، انسان موجودي تك ساحتي و صرفاً مادي و جسماني است. انسان ايدهآلي كه مكاتب غربي پس از رنسانس مطرح نمودند، متأثر از نه عامل زير قرار گرفت:
1. توجه انحصاري به علوم تجربي: قدرت بينظير و انحصاري كه علوم تجربي در تبيين وضع موجود و پيشبيني و كنترل آينده در اختيار بشر قرار داد، او را بر برنامهريزي، طراحي و در نتيجه تغيير آينده توانمند ساخت. همين امر باعث شد كه علوم تجربي ارزش و منزلت فراواني پيدا نمايد.
2. توجه انسان به علوم عملي، فنآوري و صنعت.
3. تصميم جدي انسان بر تغيير جهان و تلاش در جهت بهبود سطح زندگي.
4. توجه انسان به رفتار سرمايهداري و اقتصاد بازار آزاد و طرح پديدهاي با عنوان انسان اقتصادي.
انسان اقتصادي مورد نظر اين نظريات داراي ويژگيهاي زير است:
· حاكميت قوانين طبيعي بر رفتارهاي انسان اقتصادي: تحولات پس از رنسانس موجب شد تا حاكميت بلامنازع قوانين طبيعي بر رفتار انسان مطرح شود. همانگونه كه قوانين طبيعي از يكنواختي پديدارهاي عالم سخن ميگفت[7] و در عرصههاي مختلف علوم تجربي بشر را بر تبيين و تفسير و پيشبيني و كنترل پديدهها توانمند ميساخت؛ همين تفكرات در مورد انسان نيز وجود داشت. فرض بر اين بود كه جامعه انساني مانند همه پديدههاي فيزيكي، ماشيني عظيم است كه با مجموعهاي از قوانين طبيعي اداره ميشود و اين قوانين براي تنظيم روابط اجتماعي راهگشا است[8]. مدافعان روش تجربي معتقدند كه ميان شناخت انسان با شناخت طبيعت و موجودات آن تفاوت اصولي وجود ندارد. بر انسان، پديدهها و رفتارهاي انساني –همانند طبيعت- قوانين ثابت حكمفرما است و فرديت، اختيار و آزادي انسانها به گونهاي نيست كه مانع دستيابي به چنين نظم و قانونهايي شود. بر اين اساس، عالِم انسانشناس ميتواند با تحقيقات تجربي نظارهگر اين قوانين باشد و با تبيين آنها و شناخت علل حوادث و پديدههاي انساني، توانايي و امكان پيشبيني و تصرف در رفتار و مقولات انساني را پيدا نمايد. اين نگاه مكانيكي به انسان را به كاملترين صورت ميتوان در نظريات كلاسيك مديريت يافت كه انسان همانند ساير نهادههاي توليد، ابزاري در اختيار مديريت قرار دارد. واضح است كه چنين انساني فاقد رفتارهاي ارادي تصور ميشود.
· تبعيت رفتار انسان اقتصادي از منافع شخصي: كمال انسان اقتصادي در رسيدن به حداكثر لذت و نفع شخصي است. تمايلات منفعتطلبانه انسان كه از تولد تا مرگ همراه او است، حتي رفتارهاي نوعدوستانه انسان را از خود متأثر ميسازد. براي اين انسان، فقط چيزهايي مهم است كه بالاترين لذت را به او ميبخشد.
· تطبيق منافع جمعي بر منافع شخصي: در نظريه انسان اقتصادي، فرد براي تأمين منافع شخصي خود ميكوشد؛ اما قوانين طبيعت و دست نامرئي آن باعث ميشود كه منافع شخصي افراد مختلف، هيچگونه تضادي با يكديگر نداشته باشند و در يك حركت هماهنگ و نظم خودجوش، اجتماع را به سمت رفاه و سعادت پيش ببرند. هدف فرد، بيشينه كردن سود است، هدف سازمان نيز چيزي جز اين نيست؛ لذا اين دو ميتوانند به بهترين وجه با يكديگر تعامل نمايند. سازمان ميتواند فرد را با انگيزههاي اقتصادي برانگيزاند و او را در خدمت اهداف خود در آورد و همين انگيزههاي اقتصادي هستند كه رفتار فرد را جهت خواهند بخشيد. اين انديشهاي بود كه از زمان آدام اسميت مطرح شد و در دهههاي اول قرن بيستم رواج و محبوبيت فراواني يافت. نظريات نئوكلاسيكها تا حدي توانست نقص اين ديدگاه را برملا سازد.
· حاكميت خردورزي در تعقيب منافع: در ديدگاه انسان اقتصادي، عقل بشر بدون آنكه بتواند در بررسي اهداف نقش ايفا كند، به مهندسي ابزارها و روشها براي رسيدن به حداكثر لذت ميپردازد. عقل به مفهوم تجربي آن، توان بيشينه كردن منافع خود را دارد و براي راهبري انسان كفايت ميكند.
· برقراري رابطه ميان انسان و اقتصاد: تنها اصل اخلاقي حاكم بر انسان اقتصادي، لذتطلبي است كه در كنار اومانيسم و فردگرايي حاكم بر اين نظريات، اخلاق را از يكسو امري نسبي و از سوي ديگر ذهني و فاقد واقعيت خارجي تبديل مينمايد. نتيجه اين موضوع براي مديريت آنكه در سازمان، تنها ارزشهاي اجتماعي و سازماني حاكم است و هرگونه تلاش در جهت طرح ارزشهاي متعالي، مردود شمرده ميشود.
5. سكولار كردن هر چه بيشتر زندگي: تجربه ناخوشايند دوران حاكميت كليسا موجب شد تا انسان غربي بكوشد تا آنجا كه ميتواند دين را به حاشيه براند و يا حتي آن را براي هميشه معدوم سازد. دين در جوامع پس از رنسانس، حداكثر در تنظيم ارتباط انسان با خود و خداي خود نقش داشته و به هيچ وجه اجازه دخالت در سطح جوامع بشري را ندارد. ظهور مكتب دئيسم (خداشناسي طبيعي) و مذهب پروتستانيسم از دستاوردهاي چنين نگرشي است.
6. رواج تفكر اومانيسم (انسانمداري): انسان غربي به اين باور رسيد كه همه چيز بايد در خدمت او باشد، چرا كه هيچ امر ديگري ارزش، اهميت و يا شرافت وجودي بيشتري از انسان ندارد. اگر تا پيش از آن انسان خود را قرباني كليسا و پادشاه ميكرد، انسان مدرن همه چيز را براي خود و در خدمت خود ميخواست. يعني در يك كلام هر نوع ساماندهي نظري و عملي بايد به سود انسان صورت ميپذيرفت و رضايت او را جلب مينمود.
7. گسترش فردگرايي: فردگرايي حالت خاصي از اومانيسم و به اين معني است كه همه چيز بايد در خدمت فردِ انسان باشد. واحد صاحب حق، جامعه انساني نيست؛ بلكه فردِ انسان است و اگر حقي براي جامعه ايجاد ميشود، به اعتبار فرد است. لذا نتيجه آن ميشود كه فرد در درون مرزهاي فردي ميتواند هر عقيده، كيش و رفتاري را داشته باشد و اين چيزي نيست جز همان نسبيت اخلاق.
8. خردورزي محض: خردورزي در ديدگاه تجربي به اين معني است كه انسان مواد خامي كه منحصراً از طريق مشاهده، تجربه و يا آزمايش بدست ميآورد، توسط قواعد منطقي، نظامدهي و تدوين نمايد. اين به معني كفايت عقل و بينيازي بشر از سنت است.
9. اعتقاد عملي انسان به دموكراسي در حيطه حكومت و سياست
.
[1] - محمدتقي مصباح يزدي، آموزش فلسفه، ج1، تهران: (مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، چاپ هفتم، 1374)، ص 153.
[2] - همان، صص 25 تا 40.
[3] - فرنان لوسين مولر، تاريخ روانشناسي، ترجمه عليمحمد كاردان، ج2، (تهران: مركز نشر دانشگاهي، چاپ اول، 178) ص 252.
[4] - همان، صص 65 تا 67.
[5] - - Empiricism
[6] - positivism
[7] - جان هاسپرس، درآمدي به تحليل فلسفي، جلد اول، ترجمه سهراب علوينيا (تهران: مركز ترجمه و نشر كتاب، 1373)، صفحات 236-223
[8] - سيدرضا حسيني، نقدي بر ديدگاه سرمايهداري درباره انسان اقتصادي، كتاب نقد، سال سوم،شماره 11 صفحات 251-210.
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و پنجم مهر 1391ساعت 1:31 توسط نجف زاده | نظر بدهید
منابع استخراج مدیریت اسلامی
خلاصه مباحث جلسات هشتم ونهم
2- هستيشناسي
در هستيشناسي يا مابعدالطبيعه عمومي، حقيقت هستي و انواع و جلوههاي آن و روابط كلي موجودات با يكديگر مورد بحث و كاوش قرار ميگيرد. هستيشناسي بشدت متأثر از هستيشناسي است از اين رو مديريت غربي با رويكرد معرفتشناسانه مبتني بر حسگرايي و تجربهگرايي، هستي را منحصر به جهان ماده يعني جهاني كه با تجربه مادي آن را درك ميكنيم ميداند. محصول چنين تفكري انكار مبداء و معاد و تمامي مجردات از قبيل فرشته و شيطان و روح و نفس و .... خواهد بود. نگاه صرفاً مادي به هستي منجر خواهد شد تا انسان حيات را منحصر به زندگي محدود دنيايي بداند و لذا درصدد بهرهگيري هرچه تمامتر از اين دوره كوتاه باشد. مكتب اصالت منفعت و سودجويي را بايد از ثمرات چنين نگاهي به هستي دانست.
3- انسانشناسي
انسانشناسي درصدد بيان ديدگاه مكاتب مختلف به انسان است. تعريفي كه هر مكتب فكري از انسان ارائه ميدهد بر تمامي ابعاد و جوانب آن مكتب پرتو خواهد افكند. انسانشناسي در غرب مراحل گوناگوني را پشت سر گذاشته كه در هر مرحله فقط گونهاي از ابعاد وجودي انسان مورد تأكيد قرار داشته است. تحولات پس از رنسانس، مقوله انسانشناسي را وارد مرحله تازهاي كرد؛ به ويژه تجربهگرايي موجب شد تا فقط ابعاد محسوس و مادي انسان، مورد توجه قرار گيرد. با توجه به گستردگي مباحث انسانشناسي و از آنجا كه اكثر نظريات مديريتي در قرن بيستم شكل گرفت، نگاهي كوتاه به رويكرد انسانشناسي در اين دوره ميتواند راهگشا باشد.
رويكردهاي فلسفي حسگرايي (امپريسيسم)[1] و تجربهگرايي (پوزيتويسم)[2] مطرح در اكثر دهههاي اين قرن، خود موجب شد تا به تبع رويكرد معرفتشناسي مبتني بر حواس و تجربه و پوچ و بيمعنا دانستن هر شناختي كه بر محسوسات بنا نشده، شناخت از انسان نيز صرفاً بر پايه مشهودات و محسوسات شكل گيرد. مطابق اين رويكردها، انسان موجودي تك ساحتي و صرفاً مادي و جسماني است. انسان ايدهآلي كه مكاتب غربي پس از رنسانس مطرح نمودند، متأثر از نه عامل زير قرار گرفت:
1. توجه انحصاري به علوم تجربي: قدرت بينظير و انحصاري كه علوم تجربي در تبيين وضع موجود و پيشبيني و كنترل آينده در اختيار بشر قرار داد، او را بر برنامهريزي، طراحي و در نتيجه تغيير آينده توانمند ساخت. همين امر باعث شد كه علوم تجربي ارزش و منزلت فراواني پيدا نمايد.
2. توجه انسان به علوم عملي، فنآوري و صنعت.
3. تصميم جدي انسان بر تغيير جهان و تلاش در جهت بهبود سطح زندگي.
4. توجه انسان به رفتار سرمايهداري و اقتصاد بازار آزاد و طرح پديدهاي با عنوان انسان اقتصادي.
انسان اقتصادي مورد نظر اين نظريات داراي ويژگيهاي زير است:
· حاكميت قوانين طبيعي بر رفتارهاي انسان اقتصادي: تحولات پس از رنسانس موجب شد تا حاكميت بلامنازع قوانين طبيعي بر رفتار انسان مطرح شود. همانگونه كه قوانين طبيعي از يكنواختي پديدارهاي عالم سخن ميگفت[3] و در عرصههاي مختلف علوم تجربي بشر را بر تبيين و تفسير و پيشبيني و كنترل پديدهها توانمند ميساخت؛ همين تفكرات در مورد انسان نيز وجود داشت. فرض بر اين بود كه جامعه انساني مانند همه پديدههاي فيزيكي، ماشيني عظيم است كه با مجموعهاي از قوانين طبيعي اداره ميشود و اين قوانين براي تنظيم روابط اجتماعي راهگشا است[4]. مدافعان روش تجربي معتقدند كه ميان شناخت انسان با شناخت طبيعت و موجودات آن تفاوت اصولي وجود ندارد. بر انسان، پديدهها و رفتارهاي انساني –همانند طبيعت- قوانين ثابت حكمفرما است و فرديت، اختيار و آزادي انسانها به گونهاي نيست كه مانع دستيابي به چنين نظم و قانونهايي شود. بر اين اساس، عالِم انسانشناس ميتواند با تحقيقات تجربي نظارهگر اين قوانين باشد و با تبيين آنها و شناخت علل حوادث و پديدههاي انساني، توانايي و امكان پيشبيني و تصرف در رفتار و مقولات انساني را پيدا نمايد. اين نگاه مكانيكي به انسان را به كاملترين صورت ميتوان در نظريات كلاسيك مديريت يافت كه انسان همانند ساير نهادههاي توليد، ابزاري در اختيار مديريت قرار دارد. واضح است كه چنين انساني فاقد رفتارهاي ارادي تصور ميشود.
· تبعيت رفتار انسان اقتصادي از منافع شخصي: كمال انسان اقتصادي در رسيدن به حداكثر لذت و نفع شخصي است. تمايلات منفعتطلبانه انسان كه از تولد تا مرگ همراه او است، حتي رفتارهاي نوعدوستانه انسان را از خود متأثر ميسازد. براي اين انسان، فقط چيزهايي مهم است كه بالاترين لذت را به او ميبخشد.
· تطبيق منافع جمعي بر منافع شخصي: در نظريه انسان اقتصادي، فرد براي تأمين منافع شخصي خود ميكوشد؛ اما قوانين طبيعت و دست نامرئي آن باعث ميشود كه منافع شخصي افراد مختلف، هيچگونه تضادي با يكديگر نداشته باشند و در يك حركت هماهنگ و نظم خودجوش، اجتماع را به سمت رفاه و سعادت پيش ببرند. هدف فرد، بيشينه كردن سود است، هدف سازمان نيز چيزي جز اين نيست؛ لذا اين دو ميتوانند به بهترين وجه با يكديگر تعامل نمايند. سازمان ميتواند فرد را با انگيزههاي اقتصادي برانگيزاند و او را در خدمت اهداف خود در آورد و همين انگيزههاي اقتصادي هستند كه رفتار فرد را جهت خواهند بخشيد. اين انديشهاي بود كه از زمان آدام اسميت مطرح شد و در دهههاي اول قرن بيستم رواج و محبوبيت فراواني يافت. نظريات نئوكلاسيكها تا حدي توانست نقص اين ديدگاه را برملا سازد.
· حاكميت خردورزي در تعقيب منافع: در ديدگاه انسان اقتصادي، عقل بشر بدون آنكه بتواند در بررسي اهداف نقش ايفا كند، به مهندسي ابزارها و روشها براي رسيدن به حداكثر لذت ميپردازد. عقل به مفهوم تجربي آن، توان بيشينه كردن منافع خود را دارد و براي راهبري انسان كفايت ميكند.
· برقراري رابطه ميان انسان و اقتصاد: تنها اصل اخلاقي حاكم بر انسان اقتصادي، لذتطلبي است كه در كنار اومانيسم و فردگرايي حاكم بر اين نظريات، اخلاق را از يكسو امري نسبي و از سوي ديگر ذهني و فاقد واقعيت خارجي تبديل مينمايد. نتيجه اين موضوع براي مديريت آنكه در سازمان، تنها ارزشهاي اجتماعي و سازماني حاكم است و هرگونه تلاش در جهت طرح ارزشهاي متعالي، مردود شمرده ميشود.
5. سكولار كردن هر چه بيشتر زندگي: تجربه ناخوشايند دوران حاكميت كليسا موجب شد تا انسان غربي بكوشد تا آنجا كه ميتواند دين را به حاشيه براند و يا حتي آن را براي هميشه معدوم سازد. دين در جوامع پس از رنسانس، حداكثر در تنظيم ارتباط انسان با خود و خداي خود نقش داشته و به هيچ وجه اجازه دخالت در سطح جوامع بشري را ندارد. ظهور مكتب دئيسم (خداشناسي طبيعي) و مذهب پروتستانيسم از دستاوردهاي چنين نگرشي است.
6. رواج تفكر اومانيسم (انسانمداري): انسان غربي به اين باور رسيد كه همه چيز بايد در خدمت او باشد، چرا كه هيچ امر ديگري ارزش، اهميت و يا شرافت وجودي بيشتري از انسان ندارد. اگر تا پيش از آن انسان خود را قرباني كليسا و پادشاه ميكرد، انسان مدرن همه چيز را براي خود و در خدمت خود ميخواست. يعني در يك كلام هر نوع ساماندهي نظري و عملي بايد به سود انسان صورت ميپذيرفت و رضايت او را جلب مينمود.
7. گسترش فردگرايي: فردگرايي حالت خاصي از اومانيسم و به اين معني است كه همه چيز بايد در خدمت فردِ انسان باشد. واحد صاحب حق، جامعه انساني نيست؛ بلكه فردِ انسان است و اگر حقي براي جامعه ايجاد ميشود، به اعتبار فرد است. لذا نتيجه آن ميشود كه فرد در درون مرزهاي فردي ميتواند هر عقيده، كيش و رفتاري را داشته باشد و اين چيزي نيست جز همان نسبيت اخلاق.
8. خردورزي محض: خردورزي در ديدگاه تجربي به اين معني است كه انسان مواد خامي كه منحصراً از طريق مشاهده، تجربه و يا آزمايش بدست ميآورد، توسط قواعد منطقي، نظامدهي و تدوين نمايد. اين به معني كفايت عقل و بينيازي بشر از سنت است.
9. اعتقاد عملي انسان به دموكراسي در حيطه حكومت و سياست
[1]- Empiricism
[2] - positivism
[3] - جان هاسپرس، درآمدي به تحليل فلسفي، جلد اول، ترجمه سهراب علوينيا (تهران: مركز ترجمه و نشر كتاب، 1373)، صفحات 236-223.
[4] - سيدرضا حسيني، نقدي بر ديدگاه سرمايهداري درباره انسان اقتصادي، كتاب نقد، سال سوم،شماره 11 صفحات 251-210.
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و پنجم مهر 1391ساعت 7:30 توسط نجف زاده | نظر بدهید
مبانی فراتئوریک مدیریت اسلامی