نقش باورهاي ديني در مديريت
محسن ملاکاظمي / کارشناسي ارشد تفسير و علوم قرآن
نقش باورهاي ديني در مديريت
محسن ملاکاظمي / کارشناسي ارشد تفسير و علوم قرآن
چکيده
تدوين علوم انساني با جهانبيني افراد و مکاتب، ارتباط مستقيم دارد، از اين رو هر مکتبي که بخشي از «علم مديريت» را گسترش ميدهد، به همان اندازه نگرشهاي خود را در آن وارد ميسازد، لذا اگر نگرش ما نسبت به هستي، انسان و مديريت از نگاه قرآن سامان يابد، دانش مديريت ما نيز دگرگون خواهد شد.
نظر قرآن در مورد هستي اين است که نظام تکوين با نظام تشريع کاملاً هماهنگ است، لذا اگر کسي خلاف قوانين (تشريع و تکوين) عالم حرکت بکند، نظام هستي او را همراهي نميکند. حال اگر يک سازمان با مديريتي خاص بر خلاف قوانيني هستي حرکت کند، دچار مشکل خواهد شد. نظر قرآن نسبت به انسان اين است که او اشرف مخلوقات و صاحب کرامت است و دو بعد مادي و معنوي دارد که، هر کدام نيازهاي خاص خود را ميطلبد و پاسخدهي به نيازهاي هر بخش، ما را از پاسخدهي به بعد ديگر بينياز نميکند.
مدير نيز براي مديريت بايد از قوانين هستي آگاهي داشته باشد و به وجود پيچيده انسان و نيازهايش نيز معرفت داشته باشد تا مديريتش موفقيتآميز باشد، زيرا اگر مدير از قوانين هستي، استعدادها، نيازها و نيروهاي نهفته در وجود انسان بيخبر باشد و راه متعادل کردن آن را نداند، فاجعهاي عظيم به بار ميآورد چنان که در کشورهايي که از معارف انبياء فاصله گرفتهاند، اين وضع آشفته را ميبينيم.
مديريت امانتي است که بايد به اهلش واگذار شود؛ از اين رو مديران به طور مستقيم از طرف خداوند حکيم معرفي ميشوند يا خداوند ملاکهاي انتخاب آنها را بيان ميفرمايد.
واژههاي اصلي: قرآن، مديريت، باورهاي ديني، جهان بيني.
درآمد
موضوع مديريت همواره مورد توجه بشر بوده تا بتواند امکانات را بهتر بسيج کند و زودتر به اهداف خود برسد و البته در اين مسير به توفيقاتي هم دست يافته است، ولي از آن جا که تدوين «علوم انساني» با «جهانبيني» افراد و مکاتب ارتباط مستقيم دارد، هر گروه و مکتبي که بخشي از «علم مديريت» را توسعه داده، به همان اندازه، نگرشهاي خود را در آن دخالت داده است. به همين خاطر ضرورت دارد ما با «جهانبيني قرآني» به مسئله «مديريت» بنگريم و «علم مديريت» را با رويکرد قرآني تدوين کنيم.
مفهومشناسي
مديريت از نظر لغت: «مديريت» مصدر جعلي به معناي «مدير بودن» و «اداره کردن» است مدير بر وزن «مقيم» اسم فاعل به معناي «اداره کننده» و مصدرش «دَوَران» (گرديدن) است و منظور از مدير «گرداننده» ميباشد. (اقرب الموارد، به نقل از: ويژگيهاي مديريت اسلامي، 13).
مديريت در اصطلاحي: تقريباً به تعداد نويسندگان کتابهاي مديريت، براي مديريت تعريف وجود دارد. ما برخي از آنها را ذکر ميکنيم.
1ـ «فايول» (Fayol) از صاحبنظران علم مديريت:
«مديريت يعني پيشبيني فعاليت براي نيل به هدفهاي سازمان در آينده» (رضاييان، علي اصول مديريت، 23).
2ـ «بارناد» (Barnard) از پيشگامان علم مديريت:
«همکاري دو يا چند نفر انسان براي نيل به هدف معين و مشخص را مديريت ميگويند» (محمدي ريشهري، محمد، اخلاق مديريت در اسلام، 12).
3 ـ دکتر «علي رضائيان»:
«مديريت، فرآيند به کارگيري مؤثر و کارآمد منابع مادي و انساني در برنامهريزي، سازماندهي بسيج منابع و امکانات، هدايت و کنترل است که براي دستيابي به اهداف سازماني بر اساس نظام ارزشي مورد قبول، صورت ميگيرد» (اصول مديريت، ص 25).
جمعبندي: علم مديريت نتيجه علوم مختلف انساني است و حاصل تلاش انديشمندان در علوم مختلف انساني با هم تلفيق شده و دانش مديريت را پديد آورده است، لذا افراد با توجه به رويکردشان به دانشي خاص، علم مديريت را تعريف کردهاند و به همين خاطر با تعدد تعريف روبهرو هستيم. به نظر ميرسد بتوان مديريت را با توجه به وظايف مديران چنين تعريف کرد:
«فرآيند شناخت برنامهريزي، کنترل، هماهنگي، هدايت و رهبري و ايجاد انگيزه در نيروها، براي رسيدن به اهداف مورد نظر».
جهانبيني: براي اين اصطلاح هم معاني متعددي شده است، از جمله: «يک سلسله اعتقادات و بينشهاي کلي هماهنگ دربارة جهان و انسان و به طور کلي دربارة هستي» (مصباح يزدي، محمد نقي، آموزش عقايد، 1، 29).
پيشينه دانش مديريت
با توجه به اجتماعي بودن انسان، مديريت از مهمترين پديدههاي اجتماعي است و از ديرباز مورد توجه بشر بوده است و انسان براي بسيج امکانات و دستيابي به اهداف به مديريت و رهبري نياز داشته است، ولي پيچيدگي مسائل و گسترش روزافزون سازمانهاي اجتماعي ـ که مديريت با ساختارهاي خاص خود را ميطلبيد ـ اهميت ويژهاي به مساله مديريت بخشيد.
برخي اولين مکتوبات در علم مديريت را به افلاطون (348 ـ 428 ق . م) شاگرد برجسته سقراط نسبت ميدهند.
نظام اجتماعي مورد توصيه او جامعهاي است که آن را «مدينه فاضله» مينامد و ويژگيهاي يک شهر ايدهال را نام ميبرد.
بعد از او فيلسوف بزرگ يونان باستان ارسطو (322 ـ 384 ق. م) در زمينه امور اجتماعي نظرياتي جامعتر، واقع بينانهتر و مدونتر دارد.
بعد از ظهور اسلام دانشمندان اسلامي در اين زمينه تأليفاتي ارائه کردند که در ادامه بيان ميشود.
مکاتب مختلف در امور مديريت تاريخچه بلندي دارند و اولين کتاب مستقل آن در سال (1776 م) توسط «آدام اسميت» به رشته تحرير در آمد، ولي بحث کلاسيک آن از سال (1909 م) زماني که «تايلر» اولين کتاب علمي مديريت در غرب را نوشت، آغاز شد. مفاهيمي که او به کار برد مبتني بر تحليل مراحل کار، اندازهگيري استفاده از محاسبات و احتمالات و آمار و رياضيات است.
اين علم براي رفع نياز آن جامعه رشد کرد و بعدها «مکتب مديريت علمي» نارساييهايي پيدا کرد و «مکتب روابط انساني» کوشيد، جواب اين نارساييها را بدهد. حاصل تضاد بين اين دو مکتب ايجاد، «مکتب ساختار يا ساختارگرايي» بود که کوشيد بين اين دو مکتب رابطه برقرار کند. به همين ترتيب مديريت در کشورهاي غربي کاملتر شد تا به امروز که «مديريت سيستمي» و ... مطرح است. علت اين پيشرفت نياز جوامع غربي به مديريت است. کشورهاي جهان سوم نيز که مراکز تحقيقاتي ندارند، همواره از همين يافتهها استفاده ميکند. (ديباچهاي بر مديريت اسلامي، مقاله دکتر برنجي، 223). در غرب ـ طبق آمار ـ هر روز يک کتاب و 86 مجله تخصصي در مورد مديريت منابع انساني به چاپ ميرسد (فصلنامه مصباح، ش 19، ص 100 به نقل از: قوامي، سيد صمصام الدين، مديريت از منظر کتاب و سنت، 27)
پيشينه مديريت بين مسلمانان
مديريت اسلامي موضوعي است که سابقه آن به صدر اسلام ميرسد و در قرآن و احاديث پيامبر9 و به ويژه کلمات نوراني حضرت علي به اين موضوع پرداخته شده است و نامه حضرت به مواليان، به ويژه مالک اشتر، سرشار از مباحث مديريت اسلامي است.
فارابي (قرن سوم و چهارم)، بوعلي سينا (قرن چهاردهم و پنجم) ابن خلدون (قرن هشتم و نهم)، خواجه نظام الملک و ديگران مطالبي از خود در زمينة مديريت و شيوههاي اداره جامعه بر جاي گذاشتهاند (تقوي، سيد رضا، نگرشي بر مديريت اسلامي، 26 به بعد).
اولين و قديميترين پژوهش مستقل در اين زمينه به «علي بن محمد
بن مسعود خزاعي» (متوفاي: 789 ق) مربوط است که با عنوان «تخريج
الدلالات السمعيه علي ما کان في عهد رسول الله للحرف والضايع والعمالات الشرعيه» نگاشته است.
وي نظام اداري اسلام را که در کتابهاي مختلف سيره و مغازي پراکنده بود، به شکل پيوسته عرضه کرد.
اولين آثار در دوران پيدايش مديريت، به شکل دانش مستقل، به اواخر سال 1340 ش مربوط است. در اين دوره استاد متفکر شهيد مطهري با تنظيم دو مقاله «مديريت و رهبري اسلام» و «رشد» پيشتاز طرح اين مباحث است (همان).
آمار نشان ميدهد بعد از انقلاب اسلامي ايران، هر سال حدود هشت کتاب درباره مديريت اسلامي چاپ شده است (همان).
برخي از آثاري که در سالهاي اخير با عناوين مختلف بحث «نقش جهان بيني در مديريت» را مطرح کردهاند عبارتاند از:
1) پيش نيازهاي دانش مديريت، محمد تقي مصباح يزدي؛
2) مديريت و فرماندهي در اسلام، ناصر مکارم شيرازي؛
3) مديريت در اسلام، ولي الله نقي پورفر؛
4) مديريت از منظر کتاب و سنت، سيد صمصام الدين قوامي؛
5) مديريت اسلامي سيد علي اکبر افجهاي؛
6) نگرشي بر مديريت اسلامي، سيد رضا تقوي دامغاني؛
7) مديريت در اسلام، جمعي از نويسندگان زير نظر سيد مهدي الواني.
از نشرياتي نيز که در اين موضوع به چاپ ميرسند، ميتوان به دو فصلنامه اشاره کرد:
فصلنامه فرهنگ مديريت، مجتمع آموزش عالي قم
نخل شداد، فصلنامه تخصصي مديريت اسلامي
نقش جهانبيني در مديريت
مباني مديريت در قرآن
با دقت در مباني «علم مديريت» به دست ميآيد که جهانبيني نظريهپردازان اين علم و به تعبير ديگر بينش آنها نسبت به «نظام هستي و اجتماع»، «انسان» و «دانش مديريت»، نقش اساسي در دگرگوني اين علم داشته است. بديهي است تغيير بينش نسبت به اين سه مقوله، تغييرات اساسي و تحول علم مديريت را در پي دارد. از اينرو سه موضوع مذکور را از نگاه قرآن بررسي ميکنيم.
1. نظام آفرينش از نظر قرآن
گام اول: قرآن کريم در اين باره نخست به سراغ انديشهها ميرود و از درون، نگرشها را به خالق جهان معطوف ميکند و به مبدء واحدي ميرساند و ميفرمايد:
Gوَلِلّهِ مُلْكُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُF (مائده/ 18).
با اين بينش، نظام آفرينش با تمام تنوعش بر وحدت و يگانگي مبتني است و شاگرد اين مکتب در متن همه کثرتها، وحدت را مشاهده ميکند و ميبيند که هر موجودي تسبيح گويان سر بر آستان واحدي ميسايد که کل عالم هستي را تحت سيطره و هدايت دارد، بنابراين همه موجودات از او سرچشمه گرفتهاند او بر ميگردند Gإِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَF.
گام دوم: در مرحله بعد به اين حقيقت ميرسيم که نظام تشريع با نظام تکوين کاملاً هماهنگ است. و با تعبير Gإِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِF (انبياء/92)؛ «به راستى كه اين (روش پيامبران) آيين شماست، در حالى كه آيين يگانهاى است و من پروردگار شما هستم، پس [مرا] پرستش كنيد»، چنين يادآور ميشود:
اگر به شکل امت واحد در مسير عبوديت من حرکت کنيد، اين رويکرد هم جهت با تربيت من ميباشد. به عبارت ديگر تمام اعضاي اين پيکره که زير چتر «امت واحد» جمع شدهاند، اگر کوچکترين حرکتي خلاف بندگي من، در زاويهاي در سازمان آفرينش انجام دهند، موجي در ديگر قسمتها ايجاد ميشود و جهان همچون چشم و خط و خال و ابروست که هر کدام به جاي خويش نيکوست.
اين نگاه قرآن به تمام هستي ميباشد که اگر انسان حرکتي بر خلاف قوانين (تشريع و تکوين) عالم بکند، تأثيرگذار است و به مشکل بر ميخورد و نظام هستي او را همراهي نميکند و به چشم وصله ناجور به وي مينگرد.
حال اگر يک مجموعه و سازماني با مديريتي خاص به خلاف حرکت نظام عالم حرکت کند، نتيجه مشخص است (ر.ک: تقوي، سيد رضا، همان، 99، آيت الله مصباح و آيت الله مکارم شيرازي نيز در کتب مديريت خود بر اين امر تأکيد دارند).
يکي از صاحبنظران علم مديريت مينويسد:
اگر دايره نگاه را محدود به يک جامعه بکنيم، يک سازمان، يک سيستم باز است و با محيط خارج از خود، يعني محيط اجتماع، ارتباط دو سويه دارد.
محيط اجتماع هم، تابع يک مجموعه ضوابط است که سيستم سياسي و حکومتي جامعه، آن اصول را جاري ميکند. از اين رو تمام نهادهاي اجتماعي هر جامعه از حکومت آن جامعه تأثيرپذيرند و سازمان همه، به عنوان يکي از نهادهاي اجتماعي، تحت تأثير حکومت است. (به عنوان مثال) وقتي حکومت يک کشور اسلامي است و نظام خود را اسلامي تعريف ميکند، بايد ويژگيها و خصوصيات و همچنين اهداف نظام اسلامي را تبيين کند و تمام سازمانها و مجموعههاي کوچک و بزرگ که در اين نظام وجود دارند، بايد به اين خصوصيات و اهداف حکومت اسلامي توجه کنند.
اهداف يک سازمان در نظام اسلامي بايد در طول اهداف نظام باشد. بر اين اساس مديران سازمانها و مجموعهها در حکومت اسلامي بايد اهداف مرحلهاي خود را در طول اهداف نظام اسلامي تعريف کنند؛ به گونهاي که علاوه بر دستيابي به اهداف سازماني، نياز و مشکلي را از جامعه بر طرف و نظام را براي رسيدن به اهدافش ياري کنند (برگرفته از: نقي پورفر، ولي الله، همان، 100).
2. انسان از نظر قرآن
از نظر قرآن انسان دو بعد (مادي و ملکوتي) دارد و هر بعد از وجودش نيازهاي خاص خود را ميطلبد و پاسخ به هر بعد، ما را از پاسخدهي به بعد ديگر بينياز نميکند و افراط يا تفريط در هر کدام انسان را از مسير تعادل و سعادت خارج ميسازد.
از طرفي در طول تاريخ هيچ مکتبي مانند مکتب انبياء براي انسانيت ارزش قائل نشده است. اين مکتب اهداف والايي براي آفرينش بر ميشمارد و راهکار ميدهد از اين رو لازم است برخي از آيات ـ که معرف ديدگاه قرآن نسبت به انسان ميباشد ـ را مرور کنيم.
انسان در قرآن
1. Gوَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةًF. (بقره/ 30)؛ «(و ياد كن) هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: در حقيقت من در زمين، جانشينى [= نمايندهاى] قرار مىدهم».
2. Gفَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِيF. (حجر/ 29)؛ «و هنگامى كه او را مرتب نمودم و از روح خود در او دميدم».
3. Gوَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّهَاF. (بقره/ 31)؛ «و [خدا] همهى نامها را به آدم آموخت».
4. Gوَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاًF (اسراء/70)؛ «و به يقين، فرزندان آدم را گرامى داشتيم وآنان را در خشكى و دريا، (بر مركبها) سوار كرديم و آنان را از پاكيزهها روزى داديم وايشان را بر بسيارى از كسانى كهآفريديم، كاملاًبرترى داديم».
5. Gإِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولاًF (احزاب/ 72)؛ «در حقيقت، ما امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم، و[لى] از برداشتن آن سر باز زدند و از آن بيمناك بودند و انسان آن را بر دوش كشيد؛ در واقع، او بسى ستمگر و بسيار نادان است».
6. Gوَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَF (بقره/ 34)؛ «و (ياد كن) هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده كنيد.» و (همگى) سجده كردند، جز ابليس كه سر باز زد و تكبّر ورزيد».
7. Gمَن قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاًF. (مائده/ 32)؛ «هركس، شخصى را، بدون (ارتكاب قتلِ) كسى يا فسادى در زمين، بكُشد، پس گويا همهى مردم را كشته؛ و هر كس، شخصى را زنده بدارد».
ارزش انسان را بايد از زبان گوياي قرآن کريم شنيد و انبياي الهي ـ به ويژه پيامبر اکرم ـ که مفسر و معلم اين کلاس انسانيت هستند، براي به فعليت رساندن اين استعدادها و رشد ارزشهاي انساني فرستاده شدهاند.
انسان اگر از استعدادهاي ذاتي و نيروهاي نهفته در وجود خود و جامعه بيخبر باشد و راه متعادل کردن و جهتدهي و مديريت آن را نداند، فاجعهاي عظيم به بار خواهد آمد، از جمله اين فجايع انحرافات فکري است که در قالبهاي مختلف (انحراف جنسي و فحشا، تجملگرايي و اسير زندگي ماشيني شدن و بسياري از مشکلات که گريبانگير جامعه بشري ميباشد) رخ نموده است.
قطعاً شناخت خدا، قوانين و اصول حاکم بر جهان هستي و به ويژه شناخت انسان و قوانين حاکم بر نيروها و امکانات موجود، زمينهساز موفقيت در مديريت ميباشد.
3. مفهوم مديريت با نگاه قرآني
صاحب نظران مفهوم جديدي از مديريت را، با توجه به قرآن و منابع اسلامي، عرضه کردهاند. شهيد مطهري معتقد است:
مديريت و رهبري که بشر امروز ميشناسد، از حدود رهبري در مسائل اجتماعي و ماده تجاوز نميکند؛ ولي از ديدگاه قرآن، در مديريت، نه تنها مديريت اجتماعي و مادي مد نظر است، بلکه مديريت معنوي و راهنمايي به سوي اهداف والا نيز مطرح است (مطهري، مرتضي، امدادهاي غيبي در زندگي بشر، 110).
به عبارت ديگر: «مديريت» از «ايدئولوژي» سامان ميگيرد و «ايدئولوژي» هميشه از «جهان بيني» سرچشمه ميگيرد (مکارم شيرازي، ناصر، مديريت و فرماندهي در اسلام، 15) به همين خاطر مدير و رهبر از نظر قرآن بايد به دست خدا انتخاب شود و او ملاکهاي مدير موفق را تعيين کند؛ از اينرو قرآن ميفرمايد:
Gهُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ...F (جمعه / 2)؛ «و کسي است که در ميان جميعت درس نخوانده رسولي از خودشان برانگيخت....».
Gإِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكاً ...F (بقره/247)؛ «... گفت: خداوند «طالوت» را براي زمامداري شما مبعوث (و انتخاب) کرده است».
بنابراين مباني مديريت بايد بر مبناي فلسفه بعثت انبياء و دستورات الهي باشد و گرنه مديريت همان خواهد شد که در کشورهاي «لائيک» سر از رسوائي در آورده است.
مديريت از نگاه صاحبنظران
صاحب نظران دانش مديريت بدون توجه به قرآن، مفهوم مديريت را تصوير کردهاند.
در اينجا گزيدههايي از نظريات معروف انديشمندان و مفاهيم عمدة مورد نظر آنان را در مورد پيدايش مديريت مرور ميکنيم.
1. مديريت کلاسيک: (1776م) بر مبناي نظر «آدام اسميت» (Adam smith) به وجود آمد. وي در کتاب «بررسي علت و ماهيت ثروت ملل» به بررسي تأثير «تقسيم وظايف» در «افزايش توليد» پرداخت.
2. مديريت علمي: (1919 م) بر مبناي نظر «فردريک وينسلوتيلور»
(F. W Taylor) به وجود آمد. او در کتاب «اصول مديريت علمي» به تقسيم وظايف، تعيين واحد کار، بررسي زمان و مکان حرکت در انجام واحدهاي کار، هماهنگي ميان آنها، تهيه و تدوين برنامه براي چگونگي انجام کار، و روش علمي در برنامهريزي و اجرا تأکيد کرد.
3. مديريت کلاسيک نوين: با نظر «هانري فايول» (Henry Fauol) شکل گرفت. فايول در مقالة خود به نام «مديريت عمومي و صنعتي» که در سال 1930 م از فرانسه به انگليسي برگردانده شد، شش دسته امور را براي هر سازمان معرفي کرد و طرحريزي، سازماندهي، هماهنگي و کنترل را از وظايف اصلي مديران دانست.
4. ديوانسالاري: مارکس وبر (Max weber) در کتاب «نظرية سازمان اجتماعي و اقتصادي» که در اصل به زبان آلماني نوشته، اصطلاح بوروکراسي را با معاني نظم و ترتيب، قاعده و قانون، سيستم و منطق، ثبت و ضبط، ضابطه به جاي رابطه و رعايت مقررات و روابط رسمي، مطرح کرد. اين کتاب در سال 1947 به انگليسي برگردانده شد و به غناي معارف مديريت مکتوب آمريکا افزود.
5. مديريت روابط انساني: «التون مايو» (E. mayo)، «فريتز روزليزبرگر» (Roclthlberscr) و «ويليام ديکسن» (W. Dickson) موفق به کشف اهميت احساس به وجود آمده در کارکنان (ناشي از توجه مديران) در افزايش توليد آنان شدند و نقش روابط غير رسمي را در تقويت يا تضعيف مديران ذکر کردند.
6. نظرية سيستمها: نظر «ال فون بر تالنفي» (Bcratalanfy) زيستشناس معروف اتريشي داير بر توقف حيات سلول يا اندام موجود زنده در اثر قطع رابطه آن با محيط، به پديد آمدن نظريه سيستمهاي باز و بسته انجاميد. «کاتز» (Katz) و «کان» (Kahn) سيستمهاي سازمان اداري را به عنوان يک سيستم باز معرفي کردند. اين نظريات در مجموع بيان ميدارند که ارتباط سازمان اداري با عوامل محيطي مشابه، ارتباط سيستمهاي بدن با محيط آنهاست.
7. نظرية اقتصاد: «برونز» (Burns) و «استاکر» (stalker) سيستم مکانيستکي (ماشينگونه) و سيستم ارگانيکي (زنده) را بيان ميکنند. سيستم ارگانيکي داراي انعطاف پذيري بيشتر و ساختاري نرمتر از سيستم مکانيستيکي است و به کارکنان در اتخاذ تصميمات، مشارکت و اعمال نظر، اجازة بيشتر ميدهد. آنان سيستمهاي مکانيستيکي را براي شرايط محيطي ثابت و کم تغيير و سيستمهاي ارگانيکي را براي شرايط محيطي متغير و پويا مناسبتر ميدانند (جمعي از نويسندگان، نگرشي بر مديريت در اسلام، مقاله دکتر برنجي، 120 به بعد).
با مرور اين نظريهها به چند مطلب ميرسيم.
1. اين دانش، در قدمهاي اول براي بهرهوري بيشتر، به مديريت علمي و برنامهريزي و تقسيم کار و... ميپرداخت، اما صاحبان «مکتب روابط انسان» به «روابط غير رسمي» و «وجود احساسات و عواطف» انسانها در حين کار پيبردند؛ اين که اگر به احساسات و عواطف آنها توجه شود، بازدهي و بهرهوري بيشتر ميشود. از اين رو تغيير برنامهها آغاز و طوري برنامهريزي شد که به عواطف و احساسات کارکنان توجه شود و به آنها به ديدة احترام نگريسته شود.
ما در آموزههاي ديني اصل کرامت انساني را داريم که مورد تأکيد واقع شده است، لذا اصل تکريم انسان در «مديريت اسلامي» با مديريت در «مکتب روابط انساني» در غرب مشترک است، كه اين براي اهداف عالي انساني الهي است (که نتايج مادي نيز در پي دارد)، و آن تنها براي بهرهوري بيشتر است، يعني همانطور که مکاتب قبلي انسان، روابط انساني و... را فداي بهرهوري بيشتر ميکردند، اين مکتب هم همه را براي بهرهوري بيشتر به خدمت ميگيرد که ارزش و نتيجه آن معلوم ميباشد، زيرا تکريم طبيعي الهي که وظايف مديران است کجا! تکريم و احترام براي بهرهوري بيشتر کجا؟! و بديهي است که آثار مادي آن نيز در گذر زمان از بين ميرود. از طرفي دستورات الهي تشويق به استثمار و استعمار انسان توسط انسان را منتفي ميسازد.
2. در مکاتب ديگر، مديريت براي رسيدن به هدفهاي «مادي» در خدمت انسان است، ولي قرآن مديريت را ابزاري براي حاکم کردن ارزشها در جامعه و مجموعه تحت مديريت خود ميداند (حج/ 41، برگرفته از: معرفت، س پنجم، ش 2، ص 29).
3. در مکاتب ديگر، رسيدن به رياست، مديريت و... هدف است و افراد گاهي براي به دست آوردن اين طعمه، به شدت تلاش ميکنند، ولي در اسلام به مديريت و رهبري به چشم امانت نگاه ميشود و بايد از اين امانت به خوبي محافظت شود. Gإِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَاF (نساء / 58)، (ر.ک: تفسير تبيان، ذيل آيه).
4. يکي، دو مکتب اخير نسبت به مکاتب سابق رشد چشمگيري داشتهاند و صاحبان آنها سعي ميکنند چند بعدي به مسائل نگاه کنند و ميگويند در يک سازمان فقط ابعاد داخلي و روابط بين کارکنان مطرح نسيت، بلکه جايگاه اجتماعي و وابستگي آن به ارگانها و نهادهاي بزرگتر نيز بايد مورد توجه قرار گيرد.
به رغم اين رشد، باز «عامل معنويت» و «اهداف الهي» در آنها مطرح نيست و برنامهريزيها و منابع انساني را براي «بهرهوري بيشتر» ميخواهند؛ نه براي اهداف عالي الهي ـ انساني (برگرفته از: حسيني سياهپوش، سيد محمود، مناسبات انساني در مديرت اسلامي، 130 ـ 140). به عنوان مثال ممکن است شخصي بگويد هدفهاي جزئي و نزديک، در تمام مديريتها و فرماندهيها، رسيدن به «بازدهي بيشتر» در «زمان کوتاهتر» ميباشد، ولي از ديد قرآن، اين مديريت نميتواند از اهداف کلي الهي و انساني اصل مذهب و حکومت جدا باشد، بلکه بايد جهتگيري تمام اهداف جزيي در راستاي آن اهداف کلي و الهي والا باشد؛ نه در جهت مخالفت يا بيتفاوت نسبت به آنها، زيرا انسان نميتواند به گونهاي ناموزون و وصلهاي ناهماهنگ در اين جهان هستي زندگي کند و به همان اندازه که از اهداف «نظام عالم» و «مديريت صحيح» فاصله ميگيرد، با شکست و ناکامي روبهرو خواهد شد.
همين مسئله «هماهنگ شدن با اهداف والاي الهي» مديريت قرآني را از مديريتهاي ديگر متمايز ميکند، زيرا کاربرد اين معيارها و رعايت اين اصول مشکلات اجتماعي، سياسي، فرهنگي، اقتصادي و ... را حل ميکند و به مراتب از معيارهاي مکاتب ديگر شناختهتر شده است (مکارم، ناصر، مديريت و فرماندهي در اسلام، 25).
نتيجه: «مباني دانش مديريت» از سه مقوله اساسي تشکيل ميشود، از اين رو بينش نظريهپردازان مديريت نسبت به «انسان»، «نظام آفرينش (و جامعه)» و «مديريت» در دگرگوني دانش مديريت نقش اساسي دارد و به عبارت ديگر: مکاتب مديريت کلاسيک و نئوکلاسيک و نهضت روابط انساني تا برسد به مديريت اقتضايي و سيستمي، از مباني فکري گروهها و مکتبها نسبت به اين سه مقوله متأثر ميباشند.
با توجه به مطالبي که عنوان شد قرآن ارزش زيادي براي انسان قائل است و به دو بعد (مادي و معنوي) و نيازهاي هر بعد توجه دارد. وقتي بينش قرآن در مورد اين سه مقوله متفاوت شد، مباني مديريت از ديدگاه قرآن نيز متفاوت خواهد شد. در نتيجه بايد دانش مديريت جديدي بر اساس آموزههاي قرآني شکل بگيرد.
منابع
1. افجهاي، سيد علي اکبر، مديريت اسلامي، واحد فوق برنامه بخشي فرهنگي دتفر مرکزي جهاد دانشگاهي، 1364، چ اول.
2. تقوي دامغاني، سيد رضا، نگرشي بر مديريت اسلامي، نشر سازمان تبليغات اسلامي، 1369، چ دوم.
3. جمعي از نويسندگان، ديباچهاي بر مديريت اسلام، سازان تبليغات اسلامي، 1371، چ اول.
4. جمعي از نويسندگان، زير نظر سيد مهدي الواني، مديريت در اسلام، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، 1384، چ سوم.
5. جمعي از نويسندگان، نگرشي بر مديريت در اسلام، مرکز آموزش مديريت دولتي، 1372، چ اول.
6. حسيني سياهپوش، سيد محمود، مناسبات انساني در مديريت اسلامي، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، بيتا، چ اول.
7. رضايي اصفهاني، محمد علي، رابطه علم و دين در غرب، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، تهران، 1379، اول.
8. رضائيان علي، اصول مديريت سمت، تهران، 1365.
9. قوامي، سيد صمصام الدين، مديريت از منظر کتاب و سنت، دبيرخانه مجلس خبرگان، قم، 1382، چ اول.
10. مجموعه علمي تخصصي در زمينه علوم انساني معرفت، قم ـ مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني، س پنجم، ش 1.
11. محمدي ري شهري، محمد، اخلاق مديريت در اسلام، هدف، قم، 1369، چهارم.
12. مصباح يزدي، محمد تقي، آمزوش عقايد، مرکز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، تهران، 1374 ش.
13. همو، پيش نيازهاي مديريت اسلامي، انتشارات آموزشي و پژوهشي امام خميني، قم، 1379، چ اول.
14. مطهري، مرتضي، امدادهاي غيبي در زندگي بشر، صدرا، تهران، 1372، چ ششم.
15. مکارم شيرازي، ناصر و همکاران، تفسير نمونه، دارالکتب الاسلامية، تهران، 1372، چ دهم.
16. همو، مديريت و فرماندهي در اسلام، هدف، قم، 1369، چ چهارم.
17. نقي پورفر، ولي الله، مجموعه مباحثي از مديريت در اسلام، مرکز مطالعات و تحقيقات مديريت اسلامي، تهران، 1382، اول.
منبع: مجله تخصصی قرآن ومدیریت