فساد اداری افغانستان؛ عوامل بروز و راهبردهای مقابله با آن
نویسنده: عبدالمؤمن حکیمی/کارشناس ارشد مدیریت سیاستگزاری
فساد اداری افغانستان؛ عوامل بروز و راهبردهای مقابله با آن
نویسنده: عبدالمؤمن حکیمی/کارشناس ارشد مدیریت سیاستگزاری
چکیده
پدیدۀ فساد در ادارات دولتی بسیاری از کشورهای در حال رشد و توسعه یافته و توسعه نیافته مشاهده شده است. در این مقاله ضمن ارائه تعریف فساد اداری، عوامل مهمی که موجب اشاعۀ فساد در سازمانها و ادارات دولتی افغانستان میشوند، مطمح نظر قرار گرفته است. در خاتمه راهبردهای اساسی مبارزه با فساد اداری در افغانستان معرفی شده است.
مقدمه
فساد مسألهاي است كه در تمام ادوار گريبانگر دستگاهها و سازمانها بوده و هسته انديشه بسياري از دانشمندان و متفكران مدیریتی و سياسي را تشكيل ميداده است. فساد اداري نيز به عنوان يكي از عموميترين اشكال فساد پديدهاي است كه مرزهاي زمان و مكان را در نورديده و با اين ويژگي نه به زمان خاصي تعلق دارد و نه مربوط به جامعة خاصي ميشود.
در واقع ميتوان گفت فساد اداري پديدهاي همزاد نظام اداری و حكومت است. يعني از زماني كه فعاليتهاي بشر شكل سازمان يافته ومنسجمي به خود گرفت از همان زمان فساد اداري نيز همچون جزء لاينفكي از متن سازمان ظهور كرده است. بنابراين ميتوان فساد را فرزند ناخواستة سازمان تلقي كرد كه درنتيجه تعاملات گوناگون در درون سازمان و نيز به مناسب تعامل ميان سازمان و محيط آن به وجود آمده است.
فساد اداري بخش از مجموعه مسايلي است كه سازمانها در دورة عمر خود به ناگزير آن را تجربه ميكنند. اين مجموعه مسايل به معضلاتي اشاره دارد كه به طور عمده ريشههاي آن در خارج از سازمان قرار داشته ولي آثار آن، سازمانها را متأثر ميسازد. اين معضلات به عنوان چالشهايي كه همواره پيش روي مديران هستند تلقي ميشوند كه به دليل عدم كنترل سازمان بر علل پيدايي آنها، طبيعتاً كنترل آنها نيز بسيار دشوار است؛ به عنوان مثال فساد اداري تا حد زيادي از نظامهاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي تأثير ميپذيرد؛ براي مثال بالا بودن نرخ بيكاري، ميزان سلطة روابط غير رسمي و سنتي بر ارتباطات ميان افراد، ميزان بلوغ نظام سياسي و... برحجم فساد اداري يك جامعه تأثير مستقيم ميگذارد. از طرفي فساد اداري به طور مستقيم بر كارآيي نظام اداري، مشروعيت نظام سياسي و مطلوبيت نظام فرهنگي واجتماعي اثرات نابهنجاري خواهد گذارد كه اين تعامل باعث ايجاد دوري باطل و مارپيچي نزولي ميشود كه در نهايت جامعه رابه افول خواهد كشاند؛ از اين رو بايد با پديدههايي از جنس فساد اداري كه ريشه در زمينههاي گوناگوني دارند، با نگرشي سيستمي روبهرو شد و به تدوين راهحلهاي جامع انديشيد.
فساد اداری در افغانستان سابقهی طولانی دارد. هر چند که در برخی از دورهها تلاشهایی برای جلوگیری از آن صورت گرفته، اما در طی دو دهۀ گذشته به دلیل جنگ، تجاوز، درگیریهای داخلی و نبود حکومتهای مردمی، دلسوز و متعهد نسبت به منافع افغانستان، معضل فساد اداری بیش از پیش در جامعه گسترش یافت و در عمل تبدیل به یک سیستم طبیعی رایج گردید. امروزه فساد اداری در افغانستان پدیده ملموس، شناخته شده، زجر آور و فراگیر است که از رئیس جمهور گرفته تا یک شهروند عادی جامعه وجود آنرا حس می کنند و در همگانی بودن آن اجماع دارند. اما دلایل این گستردگی در چیست؟ واصولاً چه حلقههایی در سیستم اداری افغانستان مفقود است که، تمام بدنه این نظام را فساد در برگرفته است؟ چرا افغانستان نتوانسته هنوز موفقيت لازم را در مبارزه با این چالش عمده به دست آورد؟ عوامل بروز و سازوکارهای مقابله با آن چیست؟ شاید یکی از بزرگ ترین پرسشهای موجود فراروی نظام اداری کشور وتحلیل گران مسایل سازمانی و اداری افغانستان همین پرسشها است. بدیهی است تا زمانی که ریشه های بیماری شناسایی نشود، هردرمانی عقیم خواهد بود.
تا کنون حرف های بسیار وسخن ها فراوان در این مورد رانده شدهاند، ولی به نظر می رسد که علل وعوامل فساد اداری در افغانستان هم چنان حلقههای مفقودۀ بسیار دارد که تا کنون ذهن های کاوشگران بدانها نرسیدهاند. پژوهش حاضر میکوشد تا به این موضوع نگاهی گذرا بیندازد.
قلمروپژوهش
همانگونه که از عنوان این مقاله برمی آید قلمرو پژوهشی در این نوشته کوتاه « مدیریت و علم اداره » است. شاید در وهله نخست این پرسش در ذهن خواننده به وجود بیاید که اصلاً فساد اداری چه ربطی به دانش مدیریت دارد؟ در پاسخ باید گفت: وقتی ما از اداره ویا فساد اداری سخن می گوییم، مستقیماً از نهاد های کارگزاری سیستم حکومتی و اداری حرف می زنیم. حکومت و مدیریت به مثابه یکی از مهم ترین عناصر « دولت» در مشهور ترین تقسیم بندی خود که از زمان منتسکیو به بعد رواج یافت، دارای سه رکن « قوه مقننه»، « قوه مجریه» و« قوه « قضاییه» است.[1] گرچه برخی از محققان چنین تقسیم بندی را نپذیرفتهاند ودوقوه دیگر را نیز بدانها افزودهاند. چنانکه «فاینر» درکنار قوای سه گانه از دوقوه دیگر به نام های « سازمان اداری» و« هیأت انتخاب کنندگان» سخن گفته است.[2] ولی تاکنون در دنیا همان تقسیم بندی منتسکیو وجود دارد و مورد عمل قرار میگیرد که به عنوان تفکیک قوا شهره است. بدیهی است که نهاد حکومت به طور کلی از اساسیترین موضوعات علم سیاست و مدیریت است. پس از این دید هرآنچه را که ما در سطح جامعه و یک کشور اداره مینامیم، مربوط به یکی از مهم ترین موضوعات دانش مدیریتی است.
یک نکته دیگر نیز دراین جا قابل یادآوری است و آن اینکه وقتی ما دامنۀ پدیدهای چون فساد اداری را محدود به قلمرو دانش مدیریت میکنیم، به این معنا نیست که تنها با همین رهیافت میتوان از فساد اداری سخن گفت، بلکه این کار فقط برای تحدید موضوع وتخصصی ساختن آن است وگرنه میتوان همین موضوع را در قلمرودانش هایی چون ساسیت، حقوق، جامعه شناسی، روانشناسی، انسان شناسی، و آموزه های دینی و...آن هم با یکی از رویکردهای خاص هر حوزه دانشی، سخن گفت. البته این تحدید قلمرو به معنای تجرید کامل دانش مدیریت از دیگر حوزههای علمی نیست و این کار اصولاً امکان ندارد، زیرا هریک از رشتههای علوم انسانی فوق ضمن رابطه تنگاتنگ با یکدیگر، درواقع مکمل هم هستند. به همین خاطر در پژوهش حاضر نیز از یافتههای دیگر حوزههای دانشی، نیز مورد استفاده قرارگرفته است. به علاوه اینکه اصولاً مبحث فساد درکلیت خود و فساد اداری به خصوص از مفاهیم میان رشتهای است که میتواند از منظر های مختلف بازتاب یابد.
مفهوم شناسی
1. فساد
مفهوم لغوی فساد
برای فساد (deterioration) یک تعریف جامع ومانع امکان پذیر نیست، زیرا از جمله مفاهیم همواره سیال ومتغیر است و از یک زمان تا زمان دیگر و از یک مکان تا مکان دیگر واز یک فرهنگ تا فرهنگ دیگر، تفاوت میکند.
در زبان فارسی، واژه فساد به معنای تباهی، گندیدگی، پوسیدگی، بی اعتباری، خرابی پوچی ونیز به صورت مصدر به معنای گرفتنی اموال کسی به زور وستم گرفتن آمده است.[3]
مفهوم اصطلاحی فساد
مفهوم فساد اداری در گذشتههای دور، همان مفهوم اخلاقی وارزشیاش مد نظر بود، اما به مرور زمان تبدیل شد به یک مفهوم علمی به ویژه در دانش مدیریت و سیاست. از آنجا که فساد انواع مختلفي دارد که هرکدام داراي مصاديق گسترده است و از سويي ديگر ماهيت فساد در کشورهاي مختلف متفاوت است، يک امري ممکن است در يک کشور قانوني و درکشور ديگرغير قانوني تلقي شود. لذا تعريف جامع و مورد اتفاق از فساد ارائه نشده است در این جا نیز به طور مختصر و به فراخور این پژوهش سه تعریف از فساد اداری ارائه می شود:
1. فساد، تلاش برای کسب ثروت و قدرت از طرق غیر قانونی؛ سود خصوصی به بهای سود عمومی؛ و یا سوء استفاده از قدرت دولتی برای منافع شخصی بوده و یک رفتار ضد اجتماعی محسوب میشود که مزایایی را خارج از قاعده و بیجا و برخلاف هنجارهای اخلاقی وقانونی اعطا کرده وقدرت بهبود شرایط زندگی مردم را تضعیف مینماید.[4]
2. فساد به رفتار آن کارمندان عمومی اطلاق میشود که برای منافع خصوصی شان ظوابط پذیرفته شده را زیر پا می گذارند.[5]
3. تنها تعريفي که بيش از همه مطرح بوده[6]و بانک جهاني نيز آن را پذيرفته[7]اين تعريف است: «فساد به اقداماتي اطلاق ميشود که ناشي از بکارگيري قدرت و توان سازمانهاي دولتي و يا وابسته به دولت براي کسب منافع مالي فردي و يا گروهي است[8]».
2. نظام اداری
نظام اداری را میتوان شبکهای از روشها، شیوهها، قوانین و برنامههای اجرایی دانست که در زمینههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، و فرهنگی برای ادارۀ ساختار حکومتی کشورها وجود دارند و فعالیت مینمایند. با توجه به این تعریف، مفهومی که از اداره استنباط می شود این است که «اداره، نظم اجتماعی خاصی است که بر اساس آن عدهای از افراد به منظور رسیدن به یک سلسله اهداف نسبتاً مشخص با یکدیگر همکاری میکنند.» به عقیده الیور شلدون، اداره، در حکم رهبری و هدایت مؤثر است که هدف ها را تعریف و توصیف میکند.[9]
اقسام فساد
فساد به طورکلي به اقسامي تقسيم شده ولي مهمترين تقسيمي که جامعتر از همه به نظر ميرسد و تا جايي كه به سازمان و فرآيندهاي سازماني مربوط ميشود، به اجزاي چهارگانة سياسي، قانوني، اداري و انتخاباتی قابل تقسيم است[10]:
1. فساد سياسي
بنا به تعريفي كلي، فساد سياسي عبارتست از سوء استفاده از قدرت سياسي در جهت اهداف شخصي و نامشروع[11]اصولاً فساد سياسي و قدرت همزاد يكديگرند، يعني تا زماني كه قدرت وجود نداشته باشد از فساد سياسي هم اثري نخواهد بود. همانگونه كه روسو اعلام ميدارد: فساد سياسي نتيجة حتمي كشمكش و تلاش بر سر كسب قدرت است.[12]
در افغانستان بعد از اجلاس بن که سنگ بنای افغانستان نوین و باثبات را گذاشت و درتاریخ سی سال اخیر، انتقال قدرت را از مجاری صلح آمیز و با موافقت نیروهای مؤثر سیاسی، مهیا ساخت، اما معماران افغانستانی، با کارهای نسنجیده خود این بنا را خراب کردند، چگونه؟
1. باتقسیم قدرت وکرسیها بحیث یک غنیمت؛
2. با چانهزنی بر استقرار اشخاص طرفدار خود، در پستهای کلیدی بدون درنظر داشت تخصص، تعهد، سابقه، تقوا و...؛
3. باقوم گرایی؛
4. باسهمیه دهی و سهمیهگیری، به عنوان شرط اشتراک در حاکمیت؛
5. حاکمیت از صدر تا ذیل، بین مدعیان نمایندۀ قومها، احزاب و گروههای مختلف تقسیم شد، به نحوی که وزارتخانهها و ادارات دولتی، امروزه مؤسسه ملی شمرده نمیشوند؛ بلکه از آن خود شمردن کرسیها ومقامات بحیث یک غنیمت است که فاقد هرنوع نظارت و کنترل و جلوگیری ازمضرات آن می باشد؛
6. برنامه ریزی و خط مشی روشن وجود نداشته و ندارد؛
7. هدفگذاری خاصی برای همکاری و اشتراک در ساختار دولت برای رسیدن به یک افق روشن و معین، وجود ندارد؛
اینها نمونههایی از مظاهر فساد سیاسیاند که در ادارات افغانستان وجود دارد که شاید بتوان این فهرست را با مطالعه بیشترعمق و پهنا داد.
2. فساد قانوني
منظور از فساد قانوني، وضع قوانين تبعيضآميز به نفع سياستمداران قدرتمند و طبقات مورد لطف حكومت است. اين نوع رفتار كه دراصطلاح به آن فساد قانوني اطلاق ميشود اين باور عمومي را كه فساد فقط شامل اعمالي ميشود كه مغاير با قانون باشد را رد ميكند. براي مثال قوانيني كه بدون هيچگونه توجيه اقتصادي و يا اجتماعي انحصار خريد، فروش يا توليد يك محصول را به يك فرد يا گروه از افراد اختصاص ميدهند، نمونههايي از اين نوع فساد است.[13]
3. فساد اداري
صاحبنظران به مقتضاي زاويهاي كه براي نگريستن به اين پديده انتخاب كردهاند تعريف مختلف و بعضاً مشابهي از فساد اداري ارائه نمودهاند؛ تعريفي كه نسبت به سايرتعاريف ترجيح داده ميشود تعريفي است كه از سوي ساموئل هانتينگتن ارائه شده است كه در اينجا با اندكي اصلاح و بهبود آورده ميشود وي معتقد است: فساد اداري به مجموعۀ رفتارهاي آن دسته از كاركنان بخش عمومي اطلاق ميشود كه در جهت منافع غير سازماني، ضوابط و عرف پذيرفته شده را ناديده ميگيرند.[14]به عبارت ديگر فساد ابزاري نامشروع براي برآوردن تقاضاهاي نامشروع از نظام اداري است. چنانچه بخواهيم فساد را در قالب يك معادله ارائه دهيم اين معادله بدين صورت خواهد بود:فساد= انحصار+ قدرت پنهانكار ـ پاسخگويي و شفافيت.[15]
4. فساد انتخاباتي
هرنوع فسادي را شامل ميشود که بر کسب آراء در انتخابات مختلف اثرداشته باشد. مانند خريد آراء، قول دادن به مساعدتها و منصبهاي خاص، اجبار در رأي دادن به نفع کسي، مخدوش کردن آراء انتخاباتي، پرداختهاي مبدل به شکل قانوني و مانند آن.
همانطورکه ازدقت درتقسيم بندي فوق بدست ميآيد، هرکدام از انواع فساد، تاثير متقابل برديگري گذاشته و باعث تشديد يکديگر ميشوند. به عنوان مثال فساد درانتخابات و اخذ آراء، باعث به قدرت رسيدن افراد فاسد ميگردد. يعني فساد انتخاباتي سبب تشديد فساد سياسي ميشود. وقتي که افراد فاسد به قدرت رسيد در سمتهاي مختلف دولتي اقوام، دوستان، هم حزبيها، و ... را به کار ميگمارند. اين امر باعث ميشود که افراد معاملهگر که کمتر به فکر منافع ملي و مردمي هستند، روي کار آيند و شايسته سالاري از بين برود. از اين طريق فساد اداري تشديد ميگردد. يعني فساد سياسي به فساد اداري دامن ميزند. از سوي ديگر فعاليتهاي فساد گونه اين افراد سرنوشت انتخابات بعدي را تحت تاثير قرار ميدهد و از اين طريق فساد اداري باعث تشديد فساد انتخاباتي ميگردد. فساد سياسي و روي کارآمدن افراد فاسد، زمينه بسيار مساعدي براي انجام فسادهاي مالي، اداري و انتخاباتي ميشود. به همين ترتيب انواع فساد مانند يک دايره همديگر را تقويت ميکنند. لذا در بررسي زمينههاي فساد، لازم نيست که انواع فساد را از هم تفکيک نماييم و تنها به زمينههاي فساد اداري در کشور توجه داشته باشيم زيرا فساد يک فرايند پيچيده است که بين انواع آن يک پيوستگي شديدي وجود دارد.
انواع فساد اداري
فساد اداري به وضعيتي در نظام اداري گفته ميشود كه در اثر تخلفات مكرر و مستمر كاركنان به وجود ميآيد و جنبهاي فراگير دارد كه در نهايت آن را از كارايي و اثربخشي مورد انتظار باز ميدارد. اين تخلفات كه مجموعاً به فساد اداري منجر ميشود انواع گوناگوني دارند كه رايجترين آنها عبارتند از:
1. فساد مالي كه خود به چندين نوع تقسيم ميشود:
ـ ارتشاء؛
ـ اختلاس؛
ـ فساد در خريدهاي دولتي از بخش خصوصي؛
ـ فساد در قراردادهاي مقاطعه كاري دولت با پيمانكاران؛
ـ فساد مالياتي؛
2. استفاده شخصي از اموال دولتي؛
3. كمكاري، گزارش مأموريت كاذب، صرف وقت در اداره براي انجام كارهايي به غير از وظيفه اصلي؛
4. سرقت اموال عمومي از سوي كاركنان؛
5. اسراف و تبذير؛
6. ترجيح روابط بر ضوابط؛
7. فساد در شناسايي و مبارزه با قانون شكني؛ (تساهل و تسامح نسبت به فساد)
8. فساد در اراية كالا و خدمات دولتي؛
9. فساد در صدور مجوز براي فعاليتهاي اقتصادي و اجتماعي؛
10. فساد استخدامي: (عدم رعايت ضوابط و معيارهاي شايستگي در گزينش، انتخاب و ارتقاي افراد در سازمان.)
بنظر میرسد این نوع فساد در سراسر ادارۀ افغانستان سایه افکنده باشد. در برخی از مهم ترین مظاهر آن تأمل کنیم:
1. فساد ساختاری اداره: علی رغم ادعاهای مبنی برایجاد ظرفیت و بازسازی ساختاری، متأسفانه ساختار اداره افغانستان بطور شایسته شکل نگرفته است؛
2. تورم تشکیلاتی و سیاسی سازیها، متأسفانه افغانستان را از داشتن مؤسسهها و ادارات ملی محروم ساخته است. چنانکه مشاهده می کنیم، هر اداره و موسسۀ افغانستان درمرکز و ولایات به شدت سیاسی، قومی، تنظیمی، خانوادگی، سمتی و زبانی شدهاند؛
3. نقص قوانین و مقررات، عدم رعایت سلسله مراتب اداری، تطبیق نکردن اصل مجازات و مکافات، اغماض و چشم پوشی آگاهانه و مصلحت گرایانه نسبت به جرایم، تخطیها، خودسریها و سؤاستفادهها، نبود بازرسی از زیر دست و بالا دست وگزارش دهی منظم برای مردم، منجر به فساد اداری گسترده شده است؛
4. یکی دیگر از مظاهر فساد اداری، خود بزرگ بینی مقامهای اجرایی ست. اگر به وزارتخانهها و ادارات افغانستان نظری بیفکنیم، مشاهده میشود که هر مسئول از 15 تا 160 نفرمحافظ شخصی و پیش خدمت دارد. چندین اتاق و دفتر را بنامهای مختلف مصروف کارهای شخصی و از اموال بیت المال ساختهاند، درحالیکه چند مأمور اداری در یک دفتر کوچک، بدون تجهیزات گرم کن و سرد کن با تحمل مشکلات زیادی مشغول به کار است، حتی ارتباط کاری بین مدیر و کارمندان وجود ندارد. حلقه محافظان، رتق وفتق، تشریفات ویک سلسله تعاملات دست و پاگیر، فاصلهای برزخ گونه بین رئیس وکارکنان اداره ایجاد کرده است. مردم باید ازهفت کوه قاف بگذرند تا خدمت گزاران خود را ملاقات کنند. مقامات بلند پایه، هیچ تماس منظم هفتگی و ماهیانه باکارمندان خود ندارند تا از مشکلات با خبر شده و پیشنهادات و نظرات همدیگر را برای بهبود وضعیت امور بشنوند و تبادل نظر نمایند؛
5. برخی از مظاهر فساد در ادارات افغانستان را میتوان ناشی از تجمل پرستی دانست. هیچکسی با بودجه ملی، برخورد صرفه جویانه ندارد. استفاده و فشار شخصی برای آماده ساختن اتومبیل های لوکس و آخرین مدل به نوعی مسابقه بین مقام های حکومتی و دولتی مبدل شده است؛
6. به هراندازهایکه مقام ها از لحاظ درجه بندی بالا رفته و ارتقاء می یابند، به همان اندازه نقض قانون، استفاده بدون قید و شرط از امکانات مالی واداری به به بالاترین درجه میرسد؛
7. خودنقادی، خودکنترلی، شفافیت واقعی و نه لفظی، رعایت تعهد وتخصص، تجربه، شناسایی و ارتقا برمبنای لیاقت، صداقت و کاردانی در ادارات افغانستان، به سراب نایاب مبدل شده است؛
8. امروزه توصیه، سهمیه دهی، سفارش داخلی و خارجی در استخدام مقامات، امر رایج است؛
9. استقلال اراده، خردورزی، تعقل و تدبیر را از میان برداشته و فضای اداره را چاپلوس پروری و پاچه خواری مسموم ساخته است؛
10. چنانچه شنیده میشود، برخی از مسؤولین یا خویشاوندانشان، به تجارت مواد مخدر دست دارند؛ وسایل وامکانات حکومت را برای فراهم آوری تسهیلات در این راستا به کار میگیرند؛ زارعین را تشویق به کشت خشخاش نموده، عشر وسهم خود را به زور اخذ مینمایند؛
11. یکی دیگر از مظاهر فساد اداری در افغانستان، تشکیل حلقهها ودایرههای عقیدتی، سمتی و خویشاوندی در ادارهای دولتی است که هرصدای افشاگر رشوه ستانی، اختلاس وسوء استفاده را با توطئه، تفتین و بدنام سازی، تهدید، تخویف و حتی برکناری ازوظیفه، درگلوخفه میسازد.
فساد اداری و شاخص های بین المللی
سازمان شفافيت بين المللي سازماني غيردولتي است که در سال 1993 تاسيس شد و مقر اصلي آن در آلمان است (البته شعبه اي هم در انگليس دارد) هدف اصلي آن مبارزه با فساد است. شاخص CPI از سوي اين سازمان و به وسيله آقاي لامبدورف در ژوئن 1995 براي اولين بار تهيه و در سال 1996 به صورت رسمي ارائه شد. در اين شاخص کشورها از نظر ميزان فساد ارزيابي و بررسي مي شوند و هر سال فهرستي از اين کشورها با توجه به ميزان سلامت و فساد آنها منتشر مي شود.
شاخص شفافیت بینالمللی (Transparency International-TI) درک فساد (Corruption Perception Index-CPI) کشورها را بر حسب درجه فساد موجود در میان مقامات اداری و سیاستمداران، رتبهبندی مینماید. این شاخص یک شاخص ترکیبی میباشد که بر مبنای دادههایی در ارتباط با فساد که توسط آمارگیری از کارآفرینان و کارشناسان برجسته در سازمانهای مختلف انجام میگیرد، محاسبه میشود. این شاخص منعکسکننده نظرات کارآفرینان و تحلیلگران در سراسر جهان است. شاخص درک فساد (CPI) بر روی فساد در بخش عمومی (شامل دولت) متمرکز شده است و فساد را سوءاستفاده بخش عمومی و دستگاههای دولتی از منافع افراد جامعه تعریف میکند. آمارگیریهایی که برای تهیه این شاخص انجام میگیرد سؤالاتی را در رابطه با سوءاستفاده قدرت دستگاههای دولتی و عمومی از منافع خصوصی مردم مورد پرسش قرار میدهد. این سؤالات به طور مثال، در رابطه با رشوهگیری توسط دستگاههای دولتی است. نظرسنجیها همه موارد فساد مدیریت و فساد سیاسی کوچک و بزرگ را شامل میشود. عدد این شاخص (CPI) بین صفر تا 10 است که از مجموع نظرسنجیها و ارزیابیها به دست میآید. کشوری با کمترین نمره دارای بالاترین درجه فساد و بالعکس کشوری با بالاترین نمره دارای کمترین درجه فساد است. این شاخص بیش از 10 سال است تهیه میشود که هماکنون محاسبه شاخص برای 180 کشور انجام میگیرد و این کشورها از نظر فساد رتبهبندی میشوند. وقتی وضعیت فساد در هر کشور در دو سال مقایسه میشود باید به نمره (و یا عدد) شاخص آن کشور توجه شود چرا که رتبهبندی آن کشور لزوماً به معنی بهتر یا بدتر شدن وضعیت فساد در آن کشور نیست. به دلیل آنکه ممکن است تعداد کشورهای جدیدی در فاصله یک سال مورد ارزیابی قرار گرفته باشند.
سازمان شفافیت بینالملل گزارش سال 2007 خود را درباره دامنه فساد مالی و اداری در کشورهای مختلف جهان منتشر كرد. این گزارش برای گستردگی فساد شاخصهایی را تدوین کرده و بر این اساس، کشورهای مختلف از نظر وجود میزان فساد مالی و اداری در هر یک از آنها ردهبندی شدهاند. در گزارش سال 2007، کشور دانمارک همراه با فنلاند و سنگاپور با شاخص عددی یک و بالاترين نمره از 10 يعني نمره 4/9 دارای کمترین میزان فساد دانسته شدهاند و کشورهای برمه و سومالی، با شاخصهای عددی 179 و نمره 4/1 از 10، در پایینترین رده قرار دارند. شاخص نسبت داده شده به افغانستان 172 و نمره 8/1 است که این کشور را در کنار چاد و سودان قرار میدهد. سازمان شفافیت بینالملل از نظر گستردگی فساد مالی برای تاجیکستان شاخص 150 را تعیین کرده که همرديف شاخص مربوط به آذربایجان، بلاروس، قیرقیزستان، لیبریا و زیمبابوه است. در ردهبندی کشورهای خاورمیانه، قطر با شاخص 32 دارای کمترین میزان فساد، و عراق با شاخص 178، دارای بیشترین میزان فساد مالی و اداری تشخیص داده شده است.[16]
عوامل ظهور و گسترش فساد اداري
ظهور فساد اداري مستلزم وجود شرايط خاصي است که علاوه بر ريشهها، عوامل تسهيل كنندهاي دارد كه به طور خلاصه در زير ذکر ميشوند:
1. ريشههاي اصلي فساد اداري
الف) ريشههاي فرهنگي و اجتماعي
دوره گذار به معنای دورهای است که در آن یک جامعه برای نوسازی وپذیرش فرهنگ وهنجارهای نوین آماده می شود. بنا براین وقتی جامعهای خود را در آغاز یک راه جدید میبیند، به این معنا است که در زندگی خود باید هنجارهای نوی را پذیرا شود. هنجارهای نو نیز نمیتوانند به صورت آنی شکل بگیرد، بلکه در یک فرآیند بسیار کند وتدریجی شکل میگیرد. درچنین حالتی میان سنت های کهن و سنت های جدید و به عبارتی میان هنجارهای قدیمیتر و هنجارهای جدید، تعارضهایی به وجود میآید. در چنین دورههایی بسیاری از سنتهای قدیمی مورد نکوهش افراد قرار میگیرند و دیگر برای آنها غیر قابل تحمل میشود. از سوی دیگر تا هنوز هنجارهای نوین شکل نگرفته است، لذا افراد یک نوع آزادی عمل را احساس می کنند، در این حالت آنان دست به کارهایی میزنند که مطابق با هیچ هنجاری نیست.[17]
از این رو از آنجایی که افغانستان در دورۀ گذار به سر میبرد، شايد مهمترين عوامل فساد در ادارات افغانستان، مسايل فرهنگي و عقيدتي باشد. فرهنگ عمومي جامعه، ارزشها و هنجارهاي حاكم بر افراد و اجتماع و عقايد و باورهاي مردم نقش محوري در اين زمينه دارد. ماديگرايي، فردي گرايي، مصرفزدگي، كاهش قبح تخلفات در سازمان و جامعه و مهمتر از همه ضعف ايمان و وجدان كاري از مهمترين ريشههاي فرهنگي و اجتماعي فساد اداري هستند.
ب) ريشههاي اقتصادي
عدم ثبات اقتصادي، تورم لجام گسيخته، ركود، كاهش درآمدها و قدرت خريد مردم، عدم عدالت اقتصادي و اجتماعي، توزيع نامناسب امكانات و تسهيلات در جامعه و امثال اين موارد از عمدهترين ريشههاي اقتصادي فساد اداري به شمار ميآيند.
ج) آفرینش منابع قدرت وثروت
ازآنجا که در دورۀ گذار، گروههای جدیدی از هر سو رشد میکنند، البته این یکی از نتایج اجتناب ناپذری دوره گذار است. به عنوان مثال وقتی دولت جدید در افغانستان استقرار یافت و از این رهگذر آزادی نسبتاً وسیعی برای همه طیفهای جامعه احساس شد، به موازات دولت جدید، گروههای جدید سیاسی، فرهنگی، مدنی، اقتصادی و... تکثیرشدند. و از آنجا که دولت جدید نتوانسته بود محملهای منطقی برای هرکدام بسازد، چون خود تازه به میدان آمده بود و از طرفی این گروهها هم در درون جامعه نهادینه نشده بودند، از این رو بسیاری از مشکلات آنها به دوش دولت افتاد، زیرا هر کس تلاش میکرد تا منابعی را که اساساً برای دولت مهیا شده بود را به نحوی از چنگ آن بیرون کند. مساله دردناک « ان . جی . او» ها در افغانستان خود نشان روشنی از چنین وضعیتی است. از سوی دیگر ممکن است که حتی برخی از سرمایهداران برای بدست آوردن مناصب و منابع جدید قدرت و ثروت در ابتدا از سرمایه شخصیاش استفاده کنند، ولی وقتی به قدرت رسیدند، باید سرمایه مصرف شده خود را از یک راهی به خزانه شخصی خود برگردانند.[18]
2. زمینه های تسهيل كننده و تشدید فساد اداری
2.1. سوء مديريت
از آنجا که کشورهاي توسعه نيافته از فقرفرهنگي و فقر نيروي متخصص انساني رنج ميبرند، معمولاً در رأس امور افراد شايسته، مدير و با کفايت کمتر ديده ميشود. همين امر باعث ميشود که وزير يا يک مدير نتواند پرسنل خود را به خوبي کنترل نموده و مانع غلطيدن او به ورطه فساد گردد[19]. البته روي کار نبودن نيروهاي مدير و شايسته از يکسو به فقر نيروهاي انساني در اين کشورها، و از سوي ديگر به باندبازي حاکمان رده بالا در بکارگيري پرسنل ادارات، بر ميگردد.
2.2. فقر مالي و همکاري با دلالهاي منطقهاي
از نظرساختاري، دولتي که از نظر مالي ضعيف باشد، تا حدودي ناگزير ميشود که با دلالهاي منطقهاي و باندهاي فاسد همکاسه شود و به خاطر حفظ موجوديت خود از کمکهاي آنها بهرهمند گرديده و درعوض به خواستههاي آنها جامه عمل بپوشاند. به عنوان مثال: مافيا در ايتاليا، باسک در اسپانيا، کوما هارتيس در يونان نمونههايي از اين باندها در کشورهاي مختلف است[20]. اين دلالها بر اساس شبکههاي حامي پروري باعث روي کار آمدن افراد فاسد ميشوند و از اين طريق فساد سياسي، اداري و انتخاباتي را گسترش ميدهند. در افغانستان نيز به عقيده برخي مافياي مواد مخدر، باندهاي قاچاق اعضاي بدن انسان، و معاملهگران مسائل اخلاقی زمينه را براي بروز فساد در کشور تشديد نموده اند[21].
اگرچه از برخي جهات مثلاً از جهت پايين بودن حقوق کارمندان فقر ميتواند زمينه ساز جدي براي بروز فساد بويژه فساد اداري باشد. اما تحقيقات ميداني نشان ميدهد که کشورهايي که از ميزان بالايي فساد برخوردار هستند، زياد هم فقير نيستند[22].
2.3. عدم پاسخگويي دولت
يکي از اصول اساسي دموکراسي پاسخگو بودن دولت و کارمندان دولت در قبال کارهايي است که انجام ميدهند. اما پاسخگو بودن مستلزم شفافيت است. شفاف بودن کارها زماني پديد ميآيد که مردم از کارها و اقدامات مسئولين اطلاع داشته باشند[23]. اما در کشورهاي توسعه نيافته به دلايلي چنين شفافيتي وجود ندارد. از جهتي مطبوعات و رسانهها به حدي از بلوغ و کارآيي نرسيدهاند که مردم را به طور کامل در جريان فعاليتهاي مسئولين قراردهند و ازسوي دولت نيز به رسانهها و مردم آزادي عمل کافي داده نميشود. گذشته از اينها مردم نيز اين حق را براي خود قايل نيستند تا خواستار شفاف سازي فعاليتهاي دولت باشند.
2.4. مورد تهديد قرار گرفتن مبارزه گران با فساد
در کشورهايي که فساد شيوع قابل توجهي دارد اگر تعداد معدودي از افراد بخواهند با اين پديده مبارزه کنند، با خطر ترور يا جنجالهاي سياسي مواجه خواهند شد[24]. برهمين اساس است که رمضان بشردوست وزیر مالیه دولت قبل آقای حامد کرزی به خاطرتلاش عليه انجوهاي خارجي از کار برکنار يا مجبوربه استعفا ميشود. درشرايط کنوني که لوي ثارنوال وظيفه مبارزه با فساد را در افغانستان بر دوش دارد، وقتي رمضان بشردوست او را در جهت عدم دستگيري و معرفي مفسدين متهم ميسازد، لوي ثارنوال مجبورميشود به خاطرکوتاهي در کار خود، بشردوست را يک فرد ديوانه و بي عقل خطاب نمايد[25].
2.5. احساس بي عدالتي در ادارات دولت
هرگاه کارمندان احساس کنند که عدالت اجتماعي در جامعه حاکم نيست و کساني که شايستگي کمتر دارند از استحقاق بيشتربرخوردارند و زحمت بردوش يک عده و امتيازات مال يک تعداد خاص ميباشد، دراين صورت عقده حقارت و تلافي در وجود اين تعداد محروم بيدار گشته و به فکر جبران افتاده و دست به فساد ميزنند. براساس اين رويکرد درصورتي که کارمندان دولت احساس کنند که درکارهاي خصوصي درآمد آنها بيشتراست يا در بين کارمندان دولت نورچشميها وجود دارند يا درصورتي که احساس کنند که شايستگي آنها بيش از حقوقي است که دريافت ميکنند، زمينههاي مختلف فساد از کمکاري اداري گرفته تا رشوهخواري در وجود آنها بيدار ميشود. بر اساس اين ديدگاه افرادي که رشوه ميپردازند، دادههاي خود را با ستادههاي خود مقايسه ميکنند و در صورتي که پول خرج شده او کمتر ازدرآمد باشد، احساس غبن و ضرر مينمايند. در اين صورت با پرداخت رشوه يعني مصرف کمتر ميخواهند به سود بيشتر برسند. دراين رويکرد بيش از آنکه خود بي عدالتي به عنوان يک نابهنجاري اجتماعي و سياسي موثر واقع شود، احساس که در فرد بوجود مي آيد موثر است. البته احساس بي عدالتي زماني پديد مي آيد که:
الف) افراد دچار محروميتهاي سياسي و اجتماعي بشوند.
ب) رشد افراد غيرمتخصص درادارات کشور افزايش يابد، دراين صورت متخصصها احساس بي عدالتي و عدم رسيدن به حق مينمايند.
ج) خويشاوند سالاري بر ادارات دولتي حاکم گردد.[26]
براساس احساس بي عدالتي، کارمندان دولت دچار انگيزههاي انحرافي ميشوند و به جاي خدمات رساني به مردم، بيشتربه فکر خدمت رساني به خويشتن و تحقق منافع فردي و خانوادگي خويش بر ميآيند[27].
2.6. نگرش مردم نسبت به فساد
در کشورهاي توسعه يافته از آنجا که فساد مانع سرمايه گذاري و توسعه محسوب ميشود، مردم عادي به چشم يک عمل ضد اجتماعي و ناپسند به اين پديده مينگرند. اما درکشورهاي توسعه نيافته و جهان سومي چون اين نگرش وجود ندارد زشتي فساد از چشم مردم افتاده است و ارتکاب فساد بدنامي اجتماعي به دنبال ندارد. آکپو نشان داد که: « در جوامع سنتي ازآنجا که مرزبين سازمانهاي دولتي و خصوصي کمرنگتر بوده هديه دادن بطورواضح از رشوهخواري متمايز نيست، بدنامي اجتماعي ممکن است کمتر باشد[28]».
در کشورهاي جهان سوم رشوه دادن به کارمندان دولت يک امراجتناب ناپذيرتلقي ميشود و ظاهرًا رسيدن به خدمات دولتي بدون پرداختن رشوه امکان پذيرنيست. اين مساله فساد را به عنوان يک امرعادي جلوه داده، چاره جويي براي فساد را تضعيف ميکند و همکاري مردم با دولت را دراز بين بردن فساد کمرنگ ميسازد. تحقيقات نشان ميدهد که در صورتي که فساد مالي آن چنان فراگير شود و در قبال آن اعتراضي نباشد، از نظرشهروندان آن جامعه زيانبار نيست. همچنين دراين بخش ميتوان به عدم توجه مردم به آثار تخريبي فساد در توسعه و پيشرفت کشور اشاره کرد. اگر مردم به اين آثارتخريبي توجه داشته باشند، حد اقل کمتر به رشوه دادن اقدام ميکنند و يا نسبت به وجود آن واکنش تلخ از خود نشان ميدهند.
درباره : نظام سیاسی ,نظام اقتصادی ,نظام فرهنگی ,نظام اداری ,
قسمت دوم
7- بينش سياسي
يکي از معيارهاي شياسته سالاري و شايستگي از نظر اسلام داشتن «بينش سياسي» است؛ يعني کسي که واجد بينش سياسي ميباشد شايستگي بيشتري براي مديريت سازمان و جامعه دارد تا افرادي که فاقد آن ميباشند. منظور از بينش سياسي با توجه به معناي ريشه سياست؛ يعني, تدبير امور جامعه73 قيام به اصلاح امور آنها74 و دور انديشي،75 اين است که با شناخت دقيق مصالح افراد، سازمانها و جامعه، به اصلاح آنها قيام نموده تا بتواند از اين طريق در شرايط و موقعيتهاي مختلف امور آنها را به طور مناسبتر و شايستهتر تدبير و مديريت کند. به اين ترتيب مي توان گفت که «سياست از لوازم اجتناب ناپذير مديريت است و تنها کسي ميتواند به طور شايسته از عهده ادارهي گروه، سازمان و حکومت برآيد که بينش سياسي داشته باشد.76 لازم به ياد آوري است که بينش سياسي متفاوت از معيارهايهاي ديگري مانند « علم » و « بصيرت » ميباشد؛ زيرامنظور از علم همانگونه که گفته شد، قوانين و مقررات موجود ميباشد يا منظور از بصيرت همانطوري که گفته شد، نوري است که خداوند بوسيله کسب معنويت در اذهان افراد قرار ميدهد. اما منظور از بينش سياسي آن چيزهاي نيست که در لايههاي کتابها يا قوانين و مقررات ديده ميشود يا از جانب خداوند در اذهان افراد الهام ميشود؛ بلکه منظور از آن درک و فهم نکتههاي بسيار حياتي و پيچيدة است که از طريق نگاه جامع و نظاممندو تجزيه و تحليل مجموعة پديدههاي سياسي و اجتماعي با توجه به حوادث گذشته، حال و آينده به دست ميآيد. اين که در روايات آمده است: « العالم بزمانه لاتهجم عليه اللوابس »77 اشاره به همين بينش سياسي دارد. حضرت علي(ع) در اين باره ميفرمايد:
1- من حسنت سياسته دامت رياسته؛ کسي که بينش سياسي خوبي داشته باشد، رياستش تداوم مييابد.78
2- آفة الزعماء ضعف السياسة؛ آفتي که زعما و متصديان رهبري را تهديد ميکند ضعف بينش سياسي است.79 بنابراين، از اين مباحث اين واقعيت به دست ميآيد که يکي از معيارها داشتن « بينش سياسي » است و کساني که واجد آن باشد، از شايستگي بيشتري بر خوردار هستند.
8- اخلاق نيکو
يکي از معيارهاي شايستگي از نظر اسلام «حسن الخلق» است. براي حسن خلق دو معنا ذکر شده است:
• ملکة ثابت در نفس که صدور کارهاي که از نظر عقلا و شرع نيکو هستند را تسهيل ميکند80
• خوش برخورد بودن81
منظور از حسن خلق به عنوان يکي از معيارهاي شايستگي، معناي دوم آن است نه معناي اول. با توجه به معناي دوم است که امام صادق(ع) در پاسخ شخصي که از او خواسته بود تا حسن خلق را براي او تعريف کند، ميفرمايد:
تُلينٌ جانبک، و تطيب کلامک و تلقي اخاک ببشر حسن؛ با مردم با فروتني برخورد کني، سخنت عطر آگين باشد، و بابرادر ديني خود با چهرة باز و بشاش ملاقات نمايي82 يا پيمغبر اکرم 0ص) در مورد کسي که چهار بار از آن حضرت تقاضاي تعريف دين را کرده بود، بار اول، بار دوم و بار سوم ميفرمايد: دين؛ يعني، حسن الخلق و بار چهارم مي فرمايد: دين؛ يعني، اين که در برخورد عصباني نشوي.83 اين ذکر خاص پس از عام در سخن پيغمبر اکرم به اين معني است که دين؛ يعني، همان برخورد نيکو با ديگران به طوري که اگر کسي بر خورد شايسته با ديگران نداشته باشد، اصل وجود دين او مورد ترديد قرار ميگيرد.
همانگونه که ذکر شد يکي از معيارهاي شايستگي حسن خلق است؛ يعني، افرادي که داراي حسن خلق بوده و خوش برخورد هستند نسبت به افرادي ديگري که فاقد آن ويژگي هستند، شايستگي بيشتري دارند که مسؤليت و مديريت سازمان و جامعه را بعهده گيرند؛ زيرا مديران با برخورد شايسته و بايستة خود بهتر ميتوانند مديريت کنند ؛ يعني، ديگران را به کار گيرند. انبياء و اولياء ( ع ) در طي رسالت که داشتند خوش برخوردترين افراد با همة افراد جامعه بوده و بخصوص پيامبر ( ص ) با برخورد شايسته شان توانست « آن مردم نيمه وحشي و تند خو و بد اخلاق و پراکنده را به خود جذب کند و از آنها امتي متحد و نيرومند و نمونه بسازد. »84 و اين سيره پيامبر اکرم (ص) ميتواند الگوي خوبي « و لکم في رسول الله اسوة حسنة »85 براي شيوه برخورد مديران با مراجعه کنندگان باشد که با آنان برخورد شايسته و مناسب کنند. لازم به ياد آوري است که امروزه « خوش بر خوردي » يکي از عوامل موفقيت سازمان بخصوص سازمان هاي تجاري و بازارگاني شمرده شده که از طريق جذب افراد خوش اخلاق وخوش بر خورد براي فروش وبازاريابي سودهاي کلاني را عايد سازمان ميکنند. از نظر قرآن کريم عمدهترين عامل جاذبة پيامبر برخوردهاي خوب و شايستة او بود. چنانچه ميفرمايد:« فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ؛ پس به [بركت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پيرامون تو پراكنده مىشدند.»86
از عبارت « فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ » استفاده ميشود که « نرم خويي و خوش برخوردي » يک ويژگي است که قابل تعليم و تعلم و دادن گرفتن از ناحيه مدير مافوق ( خداوند ) ميباشد. خداوند اين مرحمت و لطف را نسبت به پيغمبراکرم ( ص ) داشته؛ و او نيز با اختيار خود اين گونه مهربان و خوش برخورد شده است؛ لذا خدا وند در ادامه آيه شيوة برخورد با افراد تحت مديريت را به پيغمبر اکرم ميآموزد: « فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ؛ پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار[ها] با آنان مشورت كن.»87 ؛ يعني، اي پيغمبر اگر در کارهاي سياسي و اجتماعي از آنها کوتاهي ديدي و با تو همکاري صادقانه نداشتند، بازهم شما حق نداريد که با آنها بر خورد تندي دشته باشي. گذشتهها را ناديده بگير و نسبت به آينده تلاش کن از طريق شور و مشاوره به آنها شخصيت داده و رفتار آنهار اصلاح کني. بنا بر اين، يکي از معيارهاي شايستگي افراد که بايد در امر گزينش سازمان به طور جدي مورد توجه مديران و دولت مردان قرار گيرد، حسن خلق؛ يعني، خوش برخوردي است. اين ويژگي همانگونه که در اولياء و انبياء به صورت بسيار بر جسته وجود داشته و چه بسا با اخلاق نيکو و برخوردهاي شايستة شان، افرادي بسياري را جذب اسلام کردند، در مديران جامعة اسلامي نيز بايد مورد عنايت قرار گيرند. با مطالعه سيرة آن بزرگواران، نمونههاي بسياري را ميتوان در تاريخ اسلام يافت که هدايت افراد انساني از طريق اخلاق نيکو رخ داده است که از ذکر آنها در اين جا صرف نظر ميشود.
9- رفق و مدارا
يکي از معيار هاي شايستگي « رفق و مدارا » است. منظور از رفق و مدارا « نرمش در برخورد با ديگران » ميباشد.88 البته لازم به ياد آوري است که رفق و مدارا تنها يک موضوع اخلاقي به معناي ملايمت در بر خورد با ديگران نميباشد؛ بلکه به يک هدف بزرگتري؛ يعني، رهنمود سياسي و حکومتي نيز اشاره دارد. آيات و رواياتي بسياري در بارة رفق و مدارا به عنوان يک موضوع حکومتي و مديريتي وجود دارند که در اين جا به برخي از آنها اشاره ميشود:
قال علي ( ع ): نعم السياسة الرفيق؛ سياست مبتني بر رفق خوب سياستي است.89
قال الصادق ( ع ): من کان رفيقا في امره نال مايريد من الناس؛ کسي که سياست رفق و مدارا را در کارهايش به کارگيرد، هرچه از مردم بخواهد به آن نايل ميآيد.90 در قرآن کريم نيز همانگونه که ذکر شد، با توجه به همين معناي رفق و مدارا، خطاب به پيغمبر اکرم ميفرمايد: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ؛ پس به [بركت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پيرامون تو پراكنده مىشدند پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار[ها] با آنان مشورت كن.91 لازم به ياد آوري است که رفق و مدارا در مجموعة سلسله مراتب که در اسلام وجود دارند مشاهده ميشود. همانگونه که گفته شد، اين سلسله مراتب در اسلام از خداوند بزرگ شروع شده و با انبياء و اولياء و ولي فقيه ادامه پيدا کرده و با مجموعة تحت مديريت فقيه خاتمه پيدا ميکند.92 از خداوند که در رأس سلسله مراتب قرار دارد، در دعاي جوشن کبير، به عنوان « رفيق » ياد شده است؛ يعني، کسي که بسيار اهل رفق و مدارا است: اللهم اني اسئلک باسمک يا شفيق يا رفيق.93 انبياء از نظر سلسله مراتب اسلامي پس از خداوند قرار داشته و اهل رفق و مدا را هستند. چنانچه پيغمبر اکرم ميفرمايد: انا اٌمرنا معاشرالانبياء بمدارات الناس کما امرنا باداء الفرائض؛ ما گروه انبياء از جانب خداوند مأموريت داريم که با مردم مدارا کنيم همان گونه که مأموريم واجبات الهي راانجام دهيم.94
با توجه به مطالب که ذکر شد، ميتوان گفت که رفق و مدارا يکي از معيارهاي شايسته سالاري ميباشد؛ يعني، افرادي که اين ويژگي را داراست، نسبت به کساني که فاقد آن هستند؛ يعني، با ديگران با سختي، خشونت و تندي برخورد ميکنند، شايستگي بيشتري براي تصدي امور سازمان و جامعه را دارند.
10- قاطعيت
يکي از معيارهاي شايستگي و شايسته سالاري، قاطعيت است. منظور از قاطعيت اين است که کسي در ادارة سازمان و افراد تحت مديريت خود و همچنين در تصميمگيري قاطع بوده و هيچگونه ضعف و ترديدي از خود نشان ندهد. به عبارت ديگر، منظور از قاطعيت در اين جا اين است که وقتي تمامي جوانب قضايا مورد بررسي قرار گرفتند، آنچه را که تصميم گرفت « و صلاح تشخيص داد بايد قاطعانه انجام دهد »،95 ازنظر اسلام کسي که اين ويژگي را داشته باشد نسبت به کساني که فاقد آن است، براي تصدي امور شايستگي بيشتري دارد. براساس همين ويژگي و معيار، حضرت علي ( ع ) در نامة خود به مالک اشتر توصيه ميکند که براي قضاوت افرادي را برگزينند که قاطع باشند: « و اصرمهم عنداتضاح الحکم؛ و قاطعترين آنها را هنگامي که حکم معلوم شد انتخاب کن »96. آية شريفة ميفرمايد: اذا عزمت فتوکل علي الله. بر اساس اين توصيهي امام و آية شريفه کسي در حکومت اسلامي شايستگي قضاوت و ادارة جامعه را دارد که قاطع باشد؛ يعني، وقتي براي او معلوم شد، چگونه حکم کند يا چگونه امور جامعه را اداره کند، جوسازيها او را دچار وسوسه و ضعف در تصميم گيري نکند، بلکه بدون هيچ ملاحظة و با قاطعيت کامل در امر قضاوت رأي خود را صادر نموده يا تصميمات خود را به اجرا بگزارد.
لازم به ياد آوري است که اين قاطعيت هيچگونه منافاتي با رفق و مدارا که قبلا مورد برسي قرار گرفت، ندارد؛ زيرا در اسلام همانگونه که ذکر شد، هم قاطعيت شرط مديريت است و هم رفق و مدارا. به بيان ديگر، « مدير شايسته کسي است که هم نرمش داشته باشد و هم برش داشته باشد. هم « اشداء علي الکفار » باشد و هم « رحماء بينهم » باشد. هم در برخورد، نرم، ملايم و پر حوصله باشد و هم در تصميمگيري، قاطع و بٌرّا باشد.
10- انتقاد پذيري
يکي از معيارهاي شايستگي « انتقاد پذيري » است. منظور از انتقاد پذيري اين است که « مدير بايد به همکاران و افراد تحت مديريت خود اجازة انتقاد بدهد و انتقاداتي که به شيوه مديريت و اقدامات او ميشود، بادقت و انصاف و حوصيلهمندي ملاحظه و مطالعه کند و اگر ديد که انتقاد وارد است به اشتباه خود اعتراف و حرکت خود را تصحيح کند. »97
حضرت علي ( ع ) با توجه به اين که ما او را معصوم و بري از هرگونه خطا و اشتباه ميدانيم؛ به افراد تحت مديريت خود توصيه ميکند که اگر انتقاداتي بر کارهاي او وارد است بدون کوچکترين دغدغه ميتوانند آن را بيان کنند و مطمئن باشند که من از کسي، به خاطر انتقاداتي که از عملکرد من دارد نميرنجم. چنانچه ميفرمايد: فَلَا تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ وَ لَا تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ وَ لَا تَظُنُّوا بِي اسْتِثْقَالًا فِي حَقٍّ قِيلَ لِي وَ لَا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ يعْرَضَ عَلَيهِ كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيهِ فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي إِلَّا أَنْ يكْفِي اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي؛ با من به گونة که با جباران و گردنکشان سخن ميگويند سخن نگوييد و انتقاداتي راکه از افراد عصباني پنهان ميکنند از من پنهان نسازيد، و با من با تملق و چاپلوسي رفتار نکنيد و نپنداريد که اگر انتقاد درستي به من داشته باشيد پذيريفتن آن بر من دشوار است، و گمان مبريد که من از شما درخواست بزرگ نمودن خود را دارم؛ زيرا کسي که شنيدن سخن حق و عدل بر او دشوار و سنگين ميآيد عمل کردن به حق وعدل بر او دشوارتر است. پس، از گفتار حق و مشورت به عدل خو داري نکنيد. زيرا من نزد خود برتر نيستم از آنکه خطا کنم، و از خطا در کارخويش ايمن نيستم مگر که خداوند کفايت کند مرا از آنچه او مالکتر است به آن ازمن.98
همانگونه که ملاحظه ميشود امام ( ع ) با وصف اين که معصوم است، از مردم ميخواهد که اگر در حکومت او کاري را ناحق تشخيص دادند بيپروا انتقاد کنند و سخصيت سياسي و معنوي او مانع از انتقاد آنها نباشد، و بدين ترتيب، ميخواهد انديشة نقد و ژرفنگري در اعمال مسؤولان نظام اسلامي را به عنوان يک معيار مهم شايستگي در مردم مسلمان بيدار کرده و عملا انتقادپذيري را در مديريتهاي اسلامي رايج گرداند.
نگرش مردم نسبت به کارمندان دولت2.7.
در کشورهاي جهان سوم کارمندان دولت نه به عنوان خادم؛ بلکه به عنوان فرماندهان واجب الاطاعه نگريسته ميشوند. مثلاً يک تحقيق ميداني در تايلند نشان ميدهد که شهروندان به مقامهاي دولتي به چشم ارباب مي نگريستند. اين نگرش باعث ميشود که که مردم انتظار خدمت از کارمندان دولت نداشته باشند و تنها در قبال پرداخت رشوه اين حق را براي خود قايل شوند. چنين نگرشي يک نگرش رواني است که باعث ميشود مردم به راحتي در قبال برخورداري از خدمات قانوني دولت هم تن به پرداخت رشوه بدهند. همچنين تحقيق ميداني از مردم تايلند نشان داد که مردم خدمات عمومي را لطف و عنايتي تلقي ميکردند که افراد پر قدرت به افراد معمولي بي قدرت و پايين تر اعطا ميکنند[29].همین معضل در کشور و ادارت افغانستان هم حاکم است.
همچنين ميتوان به نگرش کارمندان دولت به خدماتي که به مردم ارائه ميدهند نيز اشاره کرد که در کشورهاي جهان سوم کارمندان دولت يک توجه ناهشيار به اين امر دارند که ارائه خدمات از قبيل اعطاي مجوز يک کارخانه، شرکت، اعطاي سند مالکيت يک ملک، اعطاي حق خدمت دولت و... را لطفي از سوي خود تلقي نموده و اخذ رشوه در قبال آن را حقي براي خود ميدانند.
2.8. ناکارآمدي دولت ها
دولتهاي توسعه نيافته و از جمله دولت افغانستان عمدتاً با مشکل ناکارآمدي مواجه هستند. پژوهشهاي متعددي درخصوص رابطه فساد با ناکارآمدي انجام شده است. فساد و ناکارآمدي لازم و ملزوم يکديگرند. به اين صورت که ناکارآمدي هم موجب بروز و تشديد فساد ميشود و هم در اثر فساد خود نيز تشديد ميشود.
اثر ناکارآمدي روي فساد به اين صورت است که مديران نالايق و افراد زيردست شان چون براي اداره امورراه حل عملي نمييابند، از راه فساد مساله را حل ميکنند. از طرف ديگر وقتي فساد در جامعه رايج باشد، مسئولان و مجريان قانون به نحوي تضعيف ميشوند که ديگر قادر به اداره امور نيستند. در ادامه اين روند چون مردم ميبينند که مسئولان قادر به تعقيب متخلفين نيستند بيشتر به فساد روي ميآورند. هر گاه باور عمومي براين باشد که ديگران اعمال خلاف زيادي مرتکب ميشوند و مجريان قانون درمقابل آن ضعيف عمل ميکنند، در اين صورت براي افراد فاسد يک نوع ايمني بوجود ميآيد که در سطح وسيعي مساله گسترش مييابد. در مقابل اگر مردم تصور کنند که فساد کم است و در صورت مشاهده فساد با مجازات شديدي مواجه ميشوند، احتمال وقوع فساد کاهش مييابد.
ناکارآمدي دولت باعث معطلي و کندي در انجام پروژههاي بازسازي ميشود. پروژههاي ناتمام و طولاني زمينه را براي بروز فساد مهيا ميسازد. ناکارآمدي دولت از سويي باعث ميشود که دولت نتواند در آمدهايي از قبيل عوارض و ماليات را وصول نمايد. زيرا مردم با تباني با ماموران ماليات از پرداخت آنها شانه خالي نموده و از اين طريق نيز دولت ضعيفتر و فساد قويتر ميگردد[30].
2.9. قوانين ضعيف و دست و پا گير
ضعف قوانين از دو جنبه باعث فساد ميشود. نخست فقدان قوانين منسجم براي مقابله با فساد. دوم قوانين ناکارآمد دربخشهاي مختلف تجاري، مالي، بانکي، ثبت اسناد، و ساير ابعاد اقتصادي باعث خود پناهگاهي براي افراد فاسد و بروز فساد مالي ميشود.
برخي محققين معتقدند که مقررات دست و پاگير دولتي يک راهبرد عملي است که توسط ديوان سالاران درست ميشود تا تمايل مراجعه کنندگان به رشوه بيشتر شود. وقتي روال عادي صدوريك مجوز بيش از شش ماه طول بکشد، اگر کسي بخواهد براي تسريع درکار و جلوگيري از«خواب سرمايه» چاره اي بينديشد، اولين و آخرين راه حل، پرداخت رشوه به عوامل حزبي و دولتي است[31].
بر اساس تحقيقات انجام شده مقامهاي فاسد به عمد باعث تأخير در کارها ميشوند تا رشوههاي بيشتري بدست آورند[32]. درچينن وضعيتي کمسيونها که درجهت مبارزه با فساد درست ميشوند، بيشتر نرخ فساد و رشوه را افزايش ميدهند تا از بين بردن فساد. مثلاً درنظامهاي سياسي که فساد درسطوح مختلف آن وجود دارد، ايجاد يک نهاد مبارزه با فساد، از يک سو انحراف در افکار عمومي ايجاد ميکند و از سوي ديگر کاري را كه با پرداخت رشوه اندک انجام ميگرفت بايد براي انجام آن مبالغي چند برابر پرداخت شود. از سوي سوم روند باندبازي در ادارات دولتي را تسريع ميبخشد، افراد جناحهاي ديگر از ادارات به جرم فساد حذف و عناصر همرنگ با دولت و ستاد مبارزه با فساد در ادارات کار گذاشته ميشود
پيامدهاي منفی فساد اداري
صاحبنظران در زمينة آثار فساد اداري ديدگاههاي متفاوتي عرضه نمودهاند كه در ميان آنها حتي ميتوان مواردي را مشاهده كرد كه در آن آثار مثبت فساد اداري صحبت به بيان آمده است. به هر حال به اجمال فقط ديدگاه آثار منفی فساد اداری را بررسی می کنیم:
1. فساد اداري تركيب مخارج دولت را به هم ريخته و به سمت طرحهاي پيچيده و غيرقابل توجيه و سرمايهگذاريهاي كلان كه چندان قابل نظارت دقيق نيستند هدايت ميكند؛
2. فساد اداري ازطريق فساد استخدامي و وورد منابع انساني كه به طور فاقد شايستگي هستند، كارآيي نظام اداري را در بلندمدت كاهش ميدهد؛
3. فساد اداری رشد اقتصادي را كند ميكند، زيرا انگيزة سرمايهگذاري را چه براي سرمايهگذاران داخلي و چه براي سرمايهگذاران خارجي كاهش ميدهد. شواهد بيانگر اينست كه سرمايهگذاري در يك كشور به نسبت فاسد درمقايسه با يك كشور غيرفاسد معادل 20% ماليات اضافي بر سرمايهگذاري است.
4. فساد اداری از درجة مشروعيت و اثر بخشي دولتها ميكاهد، ثبات و امنيت جوامع را به خطر مياندازد و ارزشهاي دموكراسي و اخلاقيات را مخدوش ميسازد و از اين طريق مانع توسعة سياسي و اجتماعي جامعه ميشود.[33]
5. کاهش امکان برنامه ریزی وسیاست گذاری واقع بینانه؛ زیرا در صورت فراوانی فساد، هیچ آماری صحیحی در دست نخواهد بود وچون آمار درست در دست نیست، سیاست گذاری ها غلط از آب درخواهند آمد؛
6. کاهش قدرت چانه زنی دولت در روابط بین الملل؛ چون دولت های که دچار مرض فساد هستند، از پشتوانه کافی مردمی برخوردار نیستند، نمیتوانند در عرصههای بین المللی از منافع ملی خود دفاع کنند.[34]
راهبردهای كنترل و رفع فساد اداري
بدون تردید مبارزه با فساد یک فرآیند طولانی وزمان بر و البته برگشت ناپذیر است که در زمان کم حاصل نمیشود، اما تنها راه غلبه براین غول هراس انگیز، عزم و اراده مدیریتی و سیاسی است. به عبارت دیگر در فرایند مبارزه با فساد سه چیز همواره باید مد نظر باشد:
1. فساد یک امر اجتناب ناپذیر، ملموس وعینی است که در همه جا وجود دارد؛
2. غلبه برفساد یک فرایند طولانی و دوام داراست که در کوتاه مدت هرگز حاصل نمی شود؛
3. به هر حال مبارزه با فساد باید نتیجه بدهد ودر کشورهای مختلف نتیجه داده است، پس نباید نا امید شد.
استراتژی های بانک جهانی
به اعتقاد بانک جهانی استراتژی مبارزه با فساد بر پنج عنصر کلیدی استوار است که عبارتند از:
1. افزایش پاسخگویی سیاسی؛
2. تقویت مشارکت جامعه مدنی؛
3. ایجاد یک بخش خصوصی رقابتی؛
4. موانع نهادینه شده قدرت؛
5. بهبود وارتقای مدیریت بخش دولتی.[35]
شکی نیست که هرکدام از موارد فوق در جای خود لازم وضروری است، ولی به نظر میرسد که در جهت مبارزه با فساد در افغانستان، کارهای زیربنایی تری لازم است که مقدم بر هر اقدام دیگری است. زیرا بسیار بدیهی است که سلامت یک جامعه و یک نظام به صورت یکشبه به وجود نمی آید، بلکه در یک فرآیند کاملاً طولانی و مداوم شکل میگیرد و نظام اداری امروز افغانستان بدون تردید میراث دولتهای مستعجل و بی سر و سامان گذشته است. به همین خاطر هم اگر در آن فساد اداری وجود دارد، بسیار طبیعی و تا حدودی جبری خواهد بود. این سخن برای توجیه فساد در بدنه سیستم اداری کشور افغانستان یا برای مرهم گذاشتن بر داغ های سوزناک فساد اداری نیست، بلکه به این خاطر است که، وجود این مرض در سیستم اداری افغانستان به قدری روشن است که نیاز به تأمل ندارد، ولی باید به ریشهها، عوامل وخاستگاههای فساد اداری تأمل کنیم و سرانجام به علاج آن بپردازیم.
افغانستان از روزی که به همین نام، نامیده شده است، بخش بزرگی از تاریخ خود را در سایه حاکمیتهای پادشاهی و سنتی گذرانده است. چنانکه همگان میدانند تا سال 1352 شمسی که محمد داود در یک کودتا، سیستم سیاسی کشور را جمهوری اعلام کرد، نظام پادشاهی حاکم بود. پس میتوان گفت که از عمر دولت مدرن در کشورافغانستان – اگر بتوان دولت های مابعد سلطنتی را مدرن نامید- چیزی در حدودی سی سال میگذرد. این سی سال هم از جمهوری داودخانی گرفته تا سیستم کمونیستی، سیستم اسلامی مجاهدین و سیستم طالبانی، هریک داستان های جالبی از نظم و اداره را در اذهان تداعی می کند.
آن گونه که «اولیورروا»[36]تحلیل میکند، مقوله دولت درافغانستان با اتحادیه قبایل شکل گرفت وبا همان درونما ادامه یافت وحتی امروزه نیز نظام سیاسی و اداری کشور افغانستان متأثر از همان نوع نگاههایی است که در گذشته وجود داشته است. از روزی که احمد شاه در سال 1747 میلادی، دولتی را به نام افغانستان تأسیس کرد، یگانه معیار برای دولت هماره خواستهای یک قبیله و یک قوم بوده است. دراین فرآیند قوم و قبیله حاکم به دولت به عنوان یک مجموعهای نگریسته میشده است که تنها حافظ منافع آنان است و بس. چون حاکمان همگی دست نشانده قوم و قبیله خود بوده و از خود ارادهای نداشتهاند. در همۀ سیستمهای پادشاهی گذشته، حکومت، حکومت برادرزادهها وعموزادهها وشاهزادگان نزدیک به دربار بوده است. حتی بعدها وقتی حکومتهای به ظاهر جمهوری تشکیل میشدند، نیز آن ساختارها به هم نمیخورد، زیرا پیوندهای خانوادگی تبدیل به پیوندهای حزبی، جناحی، قومی و... میشد. البته چنین ساختارهایی به قول هشام شرابی[37] ریشه در تاریخ کشورهایی مثل افغانستان دارد که به آسانی نمیتوان آن را از میان برد.
از این رو میتوان گفت که، هنوز بنیادهای دولت در افغانستان از استحکام کافی برخوردار نیست. پس پیش از هرچیز دیگر لازم است که تمام تلاش ها برای نهادی شدن پایههای دولت واستحکام آن به کار گرفته شود.
مهم ترین راهبردهایی که در حال حاضر میتواند مورد توجه دولت قرار گیرد، در چهار مرحله خواهد بود:
راهبرد اول: مبارزه مستقیم
در مبارزه مستقیم دولت باید به جنگ فساد و مظاهر آن برود. تمام امکانات و دست داشتههای دولت باید در این مسیر به کار انداخته شود. کارهایی که دولت افغانستان انجام داده است، به نظر میرسد که مربوط به همین مرحله است. تشکیل کمیسیون مبارزه با فساد وارتشا، تصویب قانون مبارزه با فساد وارتشا و... در همین راستا است. اینکه دولت تا چه حد دراین مرحله موفق بوده است، متأسفانه خود در هالهای از ابهام قرار دارد. چون گروههای تحقیق وتفحص وجود ندارد، لذا آمار و ارقام دقیق نیز وجود نخواهد داشت.
سیاست های راهبرد اول
بر اساس این استراتژی، سیاست های زیر پیشنهاد میگردد:
1. نخستین وعمدهترین اقدام، ایجاد وتقویت ارادۀ همسان و محکم، برای مهارساختن فساد است. متأسفانه شواهد بیانگر این واقعیت است که هنوز هم چنین اراده بحد کافی موجود نیست.
2. دومین گام اقدامات تنبیهی بیشتر است، باید آنهایی که با فساد سروکار دارند، مجازات قانونی شوند. به صورت گسترده اعم ازکابینه، بیانیههای رئیس جمهور، رسانهها، صحبتها و نشست ها از فساد حرف زده و میزنند، ولی با کمال تأسف اقدام عملی کمترصورت میپذیرد. تشخیص، اعلان وکمسیون سازیهای مبارزه با فساد اداری[38]وغیره یک روی سکه است، ولی کوتاه کردن دست مفسدان از گلوی مردم طرف دیگر ومهم سکه است.
3. هنوز ارزیابی دقیق از فساد سیاسی، اقتصادی، مالی واداری ارائه نشده است. روشن نیست ازمجموع کارمندان دولت، چند درصد آن مصروف فساد انگیزیاند؟ در کدام اداره، کدام نوع فساد وجود دارد؟ ازموجودیت فساد سخنها گفته میشود، ولی از زبان آمار و ارقام، تحلیل و شیوههای اثرگذاری آن سخنی به میان نمیآید. اساساًً آنچه از شواهد و قراین بر میآید تا هنوز فرصت مهارتاندوزی و به کارگیری این فن در ادارات افغانستان فراهم نشده است. از این رو از یکی اقدامات عاجل، آموزش و به کار گیری این فن است.
راهبرد دوم: راهکارهای پیشگیرانه
راهکارهای پیشگیرانه در تمام کشورهای جهان که معضل فساد را تجربه کردهاند، یکی از راههای مهار فساد بوده است. دراین مرحله دولت باید به تأمین نیازهای اساسی کارمندان و کارکنان دولت بپردازد. تأمین نیاز کارمندان دولت در وهله نخست، بالابردن میزان حقوق ومزایای آنها است. دومین کار در این راستا سیاست های تشویقی وتنبیهی است که باید در سازمانها و نهادهای جامعه پیاده شود. سیاستهای تشویقی نه تنها اعطای جوایز وارتقای مناصب، بلکه به وجود آوردن فرهنگ نیک نامی وصداقت وامثال آن است. راهکارهای پیشگیرانه البته که تنها مربوط به افراد نیست، بلکه شامل سیاستهای شفاف سازی، بسط فرهنگ گزارش دهی و ایجاد سازوکارهای قانونی و سازمانی برای پیشگیری از فساد میشود.
سیاست های راهبرد دوم
بر اساس این راهبرد، سیاستهای ذیل باید اعمال گردد:
1. اصلاح نظام اداري
اعمال اصلاحات در سازمانهاي دولتي از جمله اصلاح و بهبود تشكيلات سازمانها، بهبود نظام بودجه بندی، مديريت مالي اثربخش، نظام مالياتي كارآمد و اقداماتي از اين قبيل ميتواند در كاهش عرضۀ فساد اداري مؤثر باشد. اين اصلاحات بايد بتواند قدرت انحصاري كاركنان را در تصميمگيري تعديل نمايد، ارتباط مستقيم ارباب رجوع و كاركنان را به حداقل برساند، سرعت انجام كارها را افزايش دهد و از ايجاد روابط بلندمدت بين كارمندان و مراجعان جلوگيري نمايد.
2. جلوگيري از فساد استخدامي
فساد استخدامي به معناي اعمال تبعيض و عدم توجه به معيارهاي شايستگي در انتخاب، انتصاب و ارتقاي كاركنان، محيط سازمانها را براي رشد فساد آماده ميكند؛ چرا كه اين امر به ايجاد شبكههاي غير رسمي در سازمان كمك ميكند و از طريق كاستن از هزينههاي مبادرت به فساد اداري عرضۀ فساد را افزايش ميدهد. استقرار نظام متمركز گزينش و شفافيت در فرايند و نتايج انتخاب و نيز برقراري سازوکارهای منطقي و روشن در انتصابها و ارتقاهاي درون سازماني ميتواند فساد استخدامي و تبعات آن را محدودتر سازد.
3. افزايش حقوق و مزاياي كاركنان دولت
همچنانكه تحقيقات نشان ميدهد بخش عمدهاي از تخلفات اداري ريشه درتنگناهاي اقتصادي دارد كه به طور طبيعي بهبود بخشيدن به وضعيت اقتصادي كاركنان به كنترل بخشي از فساد اداري كمك خواهد نمود.
4. سياست زدايي از نظام اداري
با توجه به اينكه هريك از انواع فساد اداري ناشي از زمينههاي خاص است؛ از اين رو سياست زدايي از نظام اداري ميتواند به كاستن انواعي از فساد اداري منجر شود كه در نتيجة مداخلات وملاحظات سياسي اتفاق ميافتد.
5. نظارت عمومي بر دستگاههاي دولتي
به منظور تحقق امر پاسخگويي، تمام نهادهاي جامعة مدني اعم از احزاب، جمعيتها، اتحاديههاي كارمندي و كارگري، بويژه رسانههاي گروهي بايد بتوانند بر عملكرد دستگاههاي عمومي نظارت داشته باشند. بهطور كلي ميتوان گفت توسعة پايدار بهطور عام مستلزم سازوكارهاي رسمي و غيررسمي محدودكنندهاي است كه دولت و مقامات آن را در قبال اعمالشان مسؤول و پاسخگو بداند.
6. تشكيل سازمانهاي مستقل مبارزه با فساد
اگرچه تحقيقات و نظرسنجيهاي مختلف در نقاط مختلف جهان حكايت از آن را دارد كه افراد به كارايي چنين سازمانهايي در بلندمدت چندان خوش بين نيستند، ولي وجود چنين تشكيلاتي ميتواند به عنوان ابزاري مقتدر عمل كند كه نمايانگر تعهد بلندمدت و شايستة دولت در اين زمينه است؛ البته براي مقابله با سوء استفادهاي سياسي احتمالي از اين ابزار، بايد مكانيزمهاي كنترلي لازم نيز پيشبيني شود.[39]
راهبرد سوم: ایجاد هستههای علمی وپژوهشی
برای موضوع مهمی چون فساد اداری در افغانستان امروزه، پیش از هرچیز تبیینهای علمی و شناخت علل وعوامل مختلف فساد با تمام رویکردهای موجود در شاخههای مختلف علوم و دانشهای بشری، یک ضرورت و نیاز مبرم به حساب میآید. تنها در پرتو شناخت درست و راهبردهای علمی است که میتوان نه تنها بر فساد، بلکه برتمام معضلات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، غلبه کرد. دراین راستا باید افراد نخبه و دانشمند در رشتههای مختلفی چون، حقوق، سیاست، جامعه شناسی، روان شناسی، مدیریت، اقتصاد و... گرد هم آیند و راهبردهای علمی و قابل محاسبه و کمیت پذیر ارائه کنند. گرچه تاکنون مسأله فساد در دیگر کشورها به عنوان یک مقوله بین رشتهای مطرح بوده است، ولی اکنون فساد، خود در بسیاری از کشورها تبدیل به یک رشته مستقل در کنار دیگر رشتهها شده است. بنا براین جا دارد که در کشور افغانستان نیز مطالعاتی در این زمینه به صورت اکادمیک با توجه به فرهنگ و اقتضائات حاکم بر جامعه افغانستان صورت بگیرد.
سیاست های راهبرد سوم
بر اساس این راهبرد پیشنهاد میشود که سیاست های زیر اتخاذ گردد:
1. پيشگيري از طريق اصلاح و بهسازي نظام اداري و آموزش؛
2. توسعه مديريت و توسعه كيفي نيروي انساني؛
3. افزايش اگاهي و آموزش مستمر مردم در خصوص برنامهها و دستاوردهاي مقابله با فساد؛
4. احيا و آموزش ارزشهاي اخلاقي و انضباط اجتماعي؛
5. پرورش انسان های متعهد و متخصص؛
6. استفاده از نیروهای کارآمد و آموزش دیده و با تجربه؛
بخصوص که بحران کمبود ظرفیت انسانی یکی از چالشهای عظیمی است که ادارۀ افغانستان را با یک ضعف عمده مواجه ساخته است، به تعبیر دیگر نابسامانی در چند دهۀ گذشته باعث فرار مغزها، شخصیتهای محوری و کادری در امور اداری به خارج از کشور گردید.
7. ایجاد سازمان های نظارتی دقیق و عملی و بی طرف و مبارزه کننده با فساد؛
9. مبارزه با فساد اداری خودش یک مدیریت اداری قوی را در رأس میخواهد و تا زمانی که سیستم مدیریتی در ادارات دولت تغییر نکند و قانون مشخصی در این راستا ایجاد نشود که با تطبیق آن قانون افراد آن را اجرا و رعایت کنند، طبیعی است که رشوه خواری و مفاسد اداری در جامعه گسترش و رشد پیدا میکند و...
راهبرد چهارم: راهبردهای فرهنگی
استراتژیهای فرهنگی یکی از راهبردهایی است که در آن تنها دولت حضور ندارد، بلکه دراین راستا باید از رسانههای همگانی، مدارس، دانشگاهها، نهادهای مدنی، مساجد، نهادهای مذهبی و... استفاده شود. در ذهن و وجدان جامعهای مثل افغانستان، مفاهیم جدیدی چون هویت ملی، وحدت ملی، مشارکت سیاسی، نمادهای ملی وارزشهایی چون دموکراسی، آزادی، حقوق بشر وحتی آموزههای دینی یا هنوز شکل نگرفتهاند یا اگر شکل گرفتهاند، به گونه غلط و وارونه جا گرفتهاند. به همین خاطر تغییر در باورهای اجتماعی وسیاسی ونهادینه ساختن مفاهیم جدید ضرورتی است که میتواند به روند کاهش فساد و مهار آن به خوبی کمک کند.
سیاست های راهبرد چهارم
بر اساس این راهبرد، سیاست زیر پیشنهاد می گردد:
1. بالا بردن سطح آگاهيهاي عمومي
از آنجا كه فقر اقتصادي و فقر علمي و آموزشي دو عامل بسيار اساسي در پيدايش فساد اداري به شمار ميآيند و بويژه فقر علمي و آموزشي كه خطرناكتر به نظر ميرسد؛ از اين رو افزايش سطح آگاهي عمومي نسبت به آثار زيانبار و متعددي كه فساد اداري بر زندگي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي جامعه ميگذارد و ايجاد درك عمومي براي مبارزه با فساد از جمله طرق مطلوبي است كه ميتواند از گسترش تقاضا براي فساد اداري جلوگیری کند.
2. تشويق كاركنان و شهروندان به ارسال اطلاعات وافشاگري
چنانچه شهروندان و كاركنان سالم براي فاش سازي موارد تخلف مشاهده شده انگيزۀ كافي داشته باشند، هزينه فساد اداري براي هر دو طرف افزايش مييابد و به كاهش عرضه و تقاضاي فساد اداري كمك ميكند.
3. آزادي مطبوعات و رسانه های جمعی
اگر بپذيريم كه اطلاع رساني دشمن شمارۀ يك فساد است و نيز بپذيريم كه يكي از سازوکارهای بسيار قوي در زمينة اطلاع رساني در مورد فساد اداري، مطبوعات و رسانههای جمعی هستند، آزادي مطبوعات و رسانههای جمع
http://modir_af.rozblog.com/post/26