معيارهاي شايسته سالاري در اسلام( قسمت اول)
قادر علی واثق: دانشجوی دکترای مدیریت دولتی
معيارهاي شايسته سالاري در اسلام( قسمت اول)
قادر علی واثق: دانشجوی دکترای مدیریت دولتی
شايسته سالاري در سازمانها از اهميت و جايگاه مهم و رفيعي برخوردار است كه در اين جا مورد بررسي قرار ميگيرد. در اين نوشتار ابتدا معناي لغوي و اصطلاحي، ضرورت و اهميت شايسته سالاري ذكر شده وانگهي معيارهاي شايسته سالاري از ديدگاه اسلام مورد بررسي قرار خواهند گرفت. اميد است كه اين نوشتار روزنهاي باشد در راستاي حاكميت شايسته سالاري در حكومت اسلامي.
واژههاي كليدي: انتخاب - شايستگي - شايسته سالاري – روايت - قرآن- مديريت- معيار
مقدمه
زيبايي نظام آفرينش در اين است كه هر چيزي در جاي مناسب خودش قرار گرفته است؛ مثلا، يكي از آفريدههاي خداوند چشم انسان است كه بحق در جايگاه بسيار مناسب و شايستهاش قرار داده شده است به صورتي كه اگر در اين موقعيت قرار نميداشت، قطعا اين كارآيي را نداشت. بديهي است که اگر چشم در قسمت فوقاني صورت انسان قرار نميداشت؛ بلكه در تنهي آدمي بود، ديگر نميتوانست نقاط دور دست را بيببند يا اگر در كف پا قرار داشت، دراين صورت هيچ چيزي را نميديد و هيچ گونه كارآيي نداشت يا اگر در فرق سر قرار داشت، جز قسمت فوقاني، هيچچيزي ديگر را نميديد. بنابراين، با قرار گرفتن چشم در جاي مناسب خودش كارآيي بسيار خوبي دارد، هم دور را ميتواند بيبند و هم نزديك را و با چرخش مناسب، ميتواند، سمت چپ و راست و جهاتهاي ديگر خود را نيز مشاهده كند.
افراد در سازمان نيز همين موقعيت چشم را دارد كه اگر در جاي مناسب خودشان قرار گرفتند، آن كارآيي و اثربخشي لازم را خواهند داشت وگرنه در سازمان به عنوان عضو تأثير گزار به حساب نيامده و هيچ گاه مفيد، اثربخش و كارآ نخواهند بود. به بيان ديگر، درسازمان بايد شايسته سالاري حاكم باشد و افرادر در پستهاي كه شايسته و لايق شان هستند قرار گيرند وگرنه اميد چنداني به موفقيت آنها و به تبع موفقيت سازمان نميرود؛ لذا ميتوان گفت شايسته سالاري در سازمانها از اهميت و جايگاه مهم و رفيعي برخوردار است كه در اين جا مورد بررسي قرار ميگيرد. در اين نوشتار ابتدا معناي لغوي و اصطلاحي، ضرورت و اهميت شايسته سالاري ذكر شده وانگهي معيارهاي شايسته سالاري از ديدگاه اسلام مورد بررسي قرار خواهند گرفت. اميد است كه اين نوشتار روزنهاي باشد در راستاي حاكميت شايسته سالاري در حكومت اسلامي.
روش تحقيق
روشي که در تحقيق اين نوشتار به کار رفته، توصيفي – تحليلي است که به صورت خلاصه فرايند آن ذکر ميشود. پس از آن که طرح تحيح تدين شده و کليد واژههاي آن استخراج شد، با استفاده از نرم افزار جامع التفاسير که حاوي بيش صد نوع تفسير است، اين کليدها واژه مورد جستجو قرار گرفته و اطلاعات حاصل از آن جمع آوري و از آنها فيش برداري شده است. پس از فيشبرداري، مجموع اطلاعات آن تدوين و مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته اند.
معناي شايسته سالاري
• معناي لغوي شايسته سالاري
شايسته سالاري از دو كلمه شايسته و سالاري تركيب يافته است. شايسته صفت است و به معناي لايق و سزاوار آمده است.1 سالاري به معناي سردار، رئيس، بزرگ، پيشرو و قافله و لشكر آمده است.2 بنابراين شايسته سالاري در لغت به معناي پيشرو بودن در لياقت و شايستگيها است. به بيان ديگر، اسم « شايسته »، « شايستگي » بوده و شايستگي در لغت به معناي «داشتن توانايي، مهارت، دانش، لياقت و صلاحيت است».3 اين صلاحيتها تحت عنوان « معيارها »، از ديدگاه اسلام مورد بررسي قرار ميگرند.
• معناي اصطلاحي شايسته سالاري
شايسته سالاري در اصطلاح عبارت است از انتخاب مديران شايسته بر اساس توان منديهاي معنوي، علمي، اجرايي و تجربهي كاري.4 به عبارت ديگر، شايسته سالاري عبارت است از استخدام افرادي كه از نظر« آگاهي و توانايي» شايستگي لازم را دارند.5 به عبارت دقيقتر، شايسته سالاري مجموعهاي است از تواناييها، دانش، مهارت، خصوصيات شخصي و شخصيتي و علايق فرد يا هوشمندي و استعداد كه بعضي بيشتر قابل يادگيري و برخي ديگر نيز كمتر قابل يادگيري هستند.6 در نهايت شايسته سالاري به خصوص از ديدگاه اسلام عبارت است از مجموعه معيارها، شايستگيها و صلاحيتهايي که اگر کسي واجد آنها باشد، شايستگي بيشتري براي تصدي پستهاي سازماني و حکومتي دارد نسبت به افرادي که فاقد آنها هستند.
اهميت و ضرورت شايسته سالاري
بين عملكرد فرد در سازمان وعوامل دروني و بيروني او رابطة مستقيمي وجود دارد. به هر اندازه كه اين رابطه واقع بينانهترباشد، به همان اندازه عملكرد افراد بهبود خواهد يافت؛ مثلا، به هر اندازه كه پاداش دروني فرد رضايت بخشتر باشد، مانند اين که در جايگاه واقعي و شايستهي خودش قرار دشته و داراي قدر و منزلت بالاتر باشد، عملكرد او نيز بهبود پيدا خواهد كرد.7 بنا بر اين، رعايت شايسته سالاري در بهبود عملكرد افراد سازماني از اهميت بسياري برخوردار است. همچنين با توجه به گستردگي علوم و عدم امكان آشنايي به همهي آنان، آموزش در مورد يكي از علوم و تخصص آنها و به كارگيري افراد شايستهتر از ميان ساير افراد، در شرايط فعلي از ضروريات بحساب ميآيد.8
جايگاه شايسته سالاري در اسلام
از نظر دين مقدس اسلام نيز « شايستگي » و « شايسته سالاري » يک مقام رفيعي است که دستيابي به آن کاري بسيار شاق و طاقترفرسا ميباشد، به طوري که اگر کسي به آن دست پيدا کند، به بالاترين مقام و جايگاه دست يافته و بزرگترين افتخار را کسب کرده است؛ لذا بسيارى از پيامبران از خدا تقاضا مىكردند كه آنها را در زمرة شايستگان قرار دهد.9 مثلا حضرت" يوسف" بعد از رسيدن به برترين پيروزيهاى ظاهرى به پيشگاه خدا عرض مىكند: « تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ؛ مرا مسلمان بميران و به شايستگان ملحق كن.»10 يا حضرت سليمان نيز با تمام حشمت و جاه و جلالش عرض مىكند: « أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبادِكَ الصَّالِحِينَ؛ خداوندا مرا به رحمتت در بندگان شايستهات داخل كن ».11 يا حضرت شعيب آن پيامبر بزرگ هنگامى كه قراردادش با موسى تمام مىشود مىگويد: « سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ؛ به خواست خدا مرا از شايستگان خواهى يافت ».12 يا حضرت " ابراهيم" نيز هم براى خودش تقاضا مىكند كه در زمره شايستگان باشد: رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ13 .و همچنين تقاضا مىكند كه فرزندان شايستة داشته باشد: رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ.14 در آيات بسيارى نيز هنگامى كه خداوند مىخواهد پيامبران بزرگى را مدح كند آنها را به قرار گرفتن در زمره شايستگان توصيف مىنمايد. اهميت شايستگي در اسلام به حدي است که به همة مؤمنين دستور داده شده است که در قنوت نمازهاي عيد فطر وعيد قربان به صورت دستجمعي از خداوند آن چيزي را بخواهند که بندگان شايسته آن را ميخوهند و از چيزي پنا ببرند که بندگان شايسته خدا پنا ميبرند. « الهم اني اسئلک خير ماسئلک عبادک الصالحون، و اعوذ بک مما استعاذ منه عبادک الصالحون ».15 از مجموع اين آيات و دعاها به خوبى استفاده مىشود كه صالح بودن، عاليترين مرحله تكامل يك انسان است. اما اين که منظور از اين صالح بودن که تمامي اوليايي الهي علاقه مند به دستيابي به آن است، چيست؟ آيت الله مکار شيرازي در تفسير نمونه پاسخ اين پرسش را داده است. ايشان ميفرمايد: منظور از « صالح بود »؛ يعنى، شايستگى از نظر اعتقاد و ايمان، شايستگى از نظر عمل، و شايستگى از نظر گفتار و اخلاق و غير آنها است.16 لازم به ياد آوري است که در قرآن کريم صالح؛ يعني، شايستگي گاهي در مقابل« فاسد » به کار ميرود. شايسته است؛ يعني، فاسد نيست. البته اين فساد شامل شامل تمامي انواع ظلمها و ستمها و زشتکاريها، ميشود و گاهي صالح در برابر« سيئه »استفاده ميشود. شايسته است؛ يعني، گناه کار نيست.17 بنا براين، از نظر قرآن کريم و سيرة عملي انبياء و اولياء، شايستگي و شايسته سالاري از اهميت و جايگاه بسيار بالاي برخوردار است.
معيارهاي شايسته سالاري از نظر اسلام:
دين اسلام نسبت به ساير اديان اعم از الهي و يا غير الهي از كمال، تماميت و شايستگي بيشتري برخوردار است تا جايي كه ميفرمايد: «ديني غير از اسلام پذيرفته نميشود ».18 همچنين رهبران اين اديان نسبت به رهبران ساير اديان شايستگي بيشتري دارند. امام صادق ميفرمايد: شخص يهودي از پيغمبر پرسيد: آيا شما افضل هستيد يا موسي بن عمران كه با خداوند صحبت كرد و دريا را برايش شكافت و ابرها بر او سايه افكند و عصا در دستش اژدها شد؟ پيغمبر اكرم فرمود: تعريف از خود درست نيست ولي همين مقدار بدان كه اگر توبهي آدم قبول شد، و كشتي نوح در دريا غرق نشد، حضرت ابراهيم در آتش نسوخت، حضرت موسي از اژدها شدن عصايش نترسيد بخاطر توسل به من و خاندان من بود. اي يهودي اگر موسي در زمان من بود و ايمان به نبوت من نميآورد، ايمان او به خدا سودي نداشت و پيغمبر بودنش نفعي نميرسانيد.19 و همچنين پيروان اين دين نسبت به پيروان ساير اديان شايستگي بيشتري دارد«كنتم خير امة»20 شما بهترين امتي هستيد. بنابراين اگر اسلام از تمام اين جهات شايسته است، قطعاً در باب حكومت و اداره جامعه نيز نسبت به ساير نظامها برترين است. اسلام در مورد حکومت داراي معيارهاي دارد كه بر اساس آنها ميتوان افراد شايسته را از ناشايسته بازشناخت و با حاکميت و مديريت افراد شايسته، ضريب موفقيت سازمان و کارآيي و اثربخشي آن را به شدت افزايش داد. اينک اين معيارها از ديدگاه اسلام و بخصوص قرآن کريم مورد بررسي قرار ميگيرند.
1- ايمان
يكي از معيارهاي شايستگي از نظر اسلام ايمان است. منظور از ايمان همانگونه که حضرت علي ( ع ) در پاسخ به سؤالي در بارة تعريف آن، ميفرمايد، عبارت است از شناخت با قلب، اقرار با زبان، و عمل با اعضا و جوارح «وَ سُئِلَ عَنِ الْإِيمَانِ فَقَالَ الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ ».21 از نظر آن حضرت نشانههاي ايمان اين است که راست بگويي، آنگاه که تو را زيان رساند، و دروغ نگوئي آنگاه که تو را سود رساند آن که بيش از مقدار عمل سخن نگويي، و چون از ديگران سخن گويي از خدا بترسي: « وَ قَالَ ( ع ) الْإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ وَ أَلَّا يَكُونَ فِي حَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِكَ وَ أَنْ تَتَّقِيَ اللَّهَ فِي حَدِيثِ غَيْرِكَ »22 همانگونه که ملاحظه ميشود ايمان با ماهيتي که دارد؛ يعني، شناخت و عمل براساس آن، و ويژگيهاي که دارد؛ يعني، رفتار صادقانه و متعادل با ديگران، زمينه را براي يک تعامل و ارتباط دوستانه ميان افراد و بخصوص اعضاي سازمانها فراهم کرده و يک جو آکنده از اعتماد را بر سازمان حاکم ميکند. بديهي است که کساني که واجد چنين معياري باشند، نسبت به کساني که فاقد آن هستند از شايستگي بيشتري بر خوردارند. خداوند بزرگ نيز در مورد شايستگي افراد مؤمن نسبت به ساير افراد ميفرمايد: « لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَـكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ؛ نيكوكارى ( و شايستگي در ) آن نيست كه روى خود را به سوى مشرق و [يا] مغرب بگردانيد بلكه نيكى و ( شايستگي در ) آن است كه كسى به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب [آسمانى] و پيامبران ايمان آورده باشد.»23 اين آيه در واقع اضافه بر بيان ارزش اصل ايمان، مصادق ايمان ( خدا، معاد، ملائکه، قرآن و انبياء ) را نيز بيان نموده و اظهار ميدارد که افراد با اعتقاد به آنها شايستگي پيدا ميکنند. دليل اين که ايمان موجب شايستگي افراد ميشود اين است که افراد مؤمن هدفش روشن بوده و راهي که او را به آن هدف ميرساند نيز روشن است و او هيچگاه راه مستقيم را رها کرده و به بي راهه نمي رود و طبيعتا چنين کسي، با افراد سازمان و جامعه روراست و صادق بوده و هيچگاه تلاش نميکند که آنها را با هر نيرنگ و حيلهاي که شده در راستاي منافع خود، هدايت کند. در مقابل، افراد غير مؤمن رک و روراست نيست و تلاش ميکند که افراد را در جهت منافع خود جهت بدهد. چنانکه خداوند در اين باره ميفرمايد: « أَفَمَن يَمْشِي مُكِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن يَمْشِي سَوِيًّا عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ؛ آيا كسي كه به رو افتاده حركت مي كند، به هدايت نزديكتر است، يا كسي كه راست قامت در صراط مستقيم گام بر ميدارد و پيش ميرود.»24 به اين ترتيب ميتوان گفت ايمان، يگانه و بهترين شاخصي است که سياستهاي اسلامي را از غير آن متمايز ميکند؛ زيرا انسان مؤمن شاخصها و معيارهاي را در تصميمگيريها، سياستها و خطمشيها انتخاب ميکند که کاملا متفاوت از خطمشيهاي است که افراد غير مؤمن انتخاب ميکند؛ زيرا يک سياستمدار مؤمن نميتواند آن باورها و اعتقادات اصولي خود را در سياستگزاريها ناديده بگيرد.
همانگونه که ملاحظه ميشود، آيه اول ( بقره، 177 ) صراحت در اين مطلب دارد که افراد مؤمن شايستهترند نسبت به افراد غير مؤمن. اما آية دوم افراد مؤمن و كافر را با هم مقايسه ميكند كه بعضي مظهر آن دو را پيامبر(ص) و ابوجهل ميدانند.25 در اينايه افراد بي ايمان به كسي تشبيه شدهاند كه از جادهاي ناهموار و پر پيچ و خم ميگذرد، در حالي كه به رو افتاده، و بادست و پا، يا به سينه حركت ميكند، نه راه را به درستي ميبيند، و نه قادر بر كنترل خويشتن است، نه از موانع با خبر است و نه سرعتي دارد؟ كمي راه ميرود و درمانده ميشود. ولي مؤمنان را به افراد راست قامتي تشيبه ميكند كه از جادهاي هموار و صاف با سرعت و قدرت و آگاهي تمام، به راحتي پيش ميرود.26 بديهي است افرادي که هدف و راه رسيدن به آن را بهتر ميشناسند و در يک مسير هموار، با سرعت بالا و با قدرت کامل درحرکت است، شايستگي بيشتري دارد نسبت به کساني که هدف را درست نميشناسند و موانع آن را درست درک نميکنند و راه رسيدن به آن را درست نميبينند و سرعت و دقت لازم را ندارند.
همانگونه كه ملاحظه ميشود در اين آيه، كفر در واقع ناداني و بي راهه راه رفتن است و به هر اندازه به سرعت خود بيافزايد، از مقصد دورتر ميشود ولي مؤمن با آگاهي کامل به راه راست که همان راه خداوند بزرگ و قرب به آن باشد، در حركت است؛ لذا شايستگي بيشتري داشته و بايد امور سازمان و بخصوص مأموريتهاي سازمان به او واگذار شود تا آن را از ابعاد مادي و معنوي در سطح کمال برساند، نه به كافر كه خود گمراه است و نمي تواند راه را از چاه تشخيص دهد تا چه رسد به اين كه ديگران را هدايت كند. آيت الله خامنهي دربارهي لزوم اين ويژگي شايسته سالاري در سلسله مراتب نظامي ميفرمايد: « فرماندهان بايد در نيروهاي مسلح خصوصيات لازم را براي فرماندهي داشته باشند يا دارا شوند… اين خصوصيات در درجه اول ايمان است. فرمانده بي ايمان، به درد فرماندهي نميخورد، ظرفيت ايماني به قدر شغل كاري كه به او محول ميكنيد، بايد داشته باشد، اگر نداشت، فايدهاي ندارد، بارها اين را تكرار كرديم، ضربهاش را خورديم، خورديد، ديديد هر چه سطح كارايي بالاتر ميآيد، بايستي ايمان بيشتر باشد. »27 بنابراين يکي از معيارهاي شايستگي ايمان است. کساني که اين ويژگي و خصوصيت را داشته باشد، نسبت به کساني که فاقد آن هستند شايستگي بيشتري دارند. حتي اين معيار ميتواند يک شاخصي ارزشيابي براي ساير معيارهايي شايسته سالاري نيز تلقي شود؛ يعني، اگر ايمان بود ساير معيارها نيز ارزش دارد و اگر اين معيار نبود برخي از معيارهاي شايستگي ديگر مانند « علم » در عين وجودشان، نه تنها مفيد نيستند؛ بلکه مضر نيز ميباشند. شهيد مطهري در اين باره ميگويد: علم بدون ايمان تيغي است در کف زنگي مست؛ چراغي است در نيمة شب در دست دزد براي گزيدهتر بردن کالا »28
2- تقوا
يکي از معيارهاي شايستگي تقوا است. افرادي که از اين ويژگي بر خوردارند، نسبت به کساني که فاقد آن ميباشند، شايستهترند. چنانچه خداوند ميفرمايد: « يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ؛ اي مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيرهها و قبيلهها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد(اينها ملاك شايستگي نيست) گراميترين ( شايستهترين ) شما نزد خداوند با تقواترين شما نزد خداوند دانا و آگاه است.»29
همانگونه كه ملاحظه ميشود اين آيه شايستگي را در اصل و نسب و قبيله نميداند؛ بلكه معيار شايستگي را تقواي الهي ميداند. بنابراين از نظر قرآن معيار شايستگي انسان امتيازات ظاهري و مادي چون انتساب به قبيلهي معروف و معتبر يا داشتن مال و منال، كاخ و قصر و خدم و حشم، و يا مقامات بلند اجتماعي و سياسي نيست؛ زيرا همهي اينها امور متزلزل و برون ذاتي و مادي زودگذر هستند و يك آيين آسماني همچون اسلام هرگز نميتواند اينها را معيار شايستگي قرار دهد؛ بلكه از نظر اسلام، معيار شايستگي انسان را صفات ذاتي او مخصوصا تقوا و پرهيزگاري و تعهد و پاكي قرار داده و حتي همانگونه که در مورد ايمان گفته شد، اسلام براي موضوعات مهمي چون علم و دانش، ( معيارهاي ديگر شايسته سالاري ) اگر در مسير ايمان و تقوا و ارزشهاي اخلاقي، قرار نگيرد، اهميت قائل نيستند.30 تقوا نه تنها قبل از علم و دانش و ساير معيارهاي شايسته سالاري، قرار دارد؛ بلکه قبل و حتي در رأس همة ارزشهاي اخلاقي که امروز در سازمانها، بسيار مورد توجه هستند، قرار دارد. حضرت علي ( ع ) در بارة اهميت تقوا ميفرمايد: التُّقَى رَئِيسُ الْأَخْلَاق؛ تقوا در رأس همة ارزشهاي اخلاقي قرار دارد.31 حضرت علي ( ع ) ميان تقوا و موفقيت و دستيابي به اهداف رابطه قايل است و معتقد است که تقوا پيشگان بهتر و زودتر ميتوانند به مقصود نايل آيند: « فَمَنْ أَشْعَرَ التَّقْوَى قَلْبَهُ بَرَّزَ مَهَلُهُ وَ فَازَ عَمَلُهُ فَاهْتَبِلُوا هَبَلَهَا؛ کسي که جامة تقوا بر قلبش بپوشاند، کارهاي نيکوي او آشکار شود، و در کارش پيروز گردد. پس در به دست آوردن بهرههاي تقوا فرصت را غنيمت شماريد»32 حضرت علي ( ع ) در خطبة 193 صراحتا ياد آور ميشود که اهل تقوا نسبت به ديگران شايستهترند؛ زيرا آنان رفتاري از خود نشان ميدهند که ديگران از آن عاجزند. چنانچه ميفرمايد: « فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ ... قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِيفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَة؛ٌ اما پرهيزگاران در دنيا داراي شايستگي و فضيلتهاي برترند، سخنانشان راست، پوشش آنان ميانهروي، و راه رفتنشان با تواضع و فروتني است ... دلهاي پرهيزگاران اندوهگين، و مردم از آزارشان در آمان، تنهايشان لاغر، و در خواستهايشان اندک، و نفسشان عفيف و دامنشان پاک است. » حضرت علي ( ع ) تقوا را دواي هرنوع درد فردي، سازماني و اجتماعي دانسته و افراد ميتوانند تمامي اين دردهاي خودشان را با آن درمان کند چنانچه ميفرمايد: « فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِكُمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِكُمْ وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِكُمْ وَ طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِكُمْ وَ جِلَاءُ عَشَا أَبْصَارِكُمْ وَ أَمْنُ فَزَعِ جَأْشِكُمْ وَ ضِيَاءُ سَوَادِ ظُلْمَتِكُمْ؛ همانا تقوا و ترس از خدا، داروي بيماريهاي دلها، روشنيهايي قلبها، و درمان دردهاي بدنها، مرهم زخم جانها، ياک کننده پليديهاي ارواح، و روشنايي بخش تاريکي چشمها، و امنيت در نا آراميها، و روشن کنندة تاريکيهاي شماست. »33 براساس فرمايشات حضرت علي ( ع ) انسان متقي دکتر و درمانگري است که ميتواند تمامي دردهاي سازماني، سياسي، اقتصادر، فرهنگي، رواني و اجتماعي را شناسايي کرده و آنها را درمان کند. به اين ترتيب ميتوان گفت که انسان متقي به مراتب شايستهتر است نسبت به انسان غير متقي. همانگونه که انسان پزشک نسبت به افراد غير پزشک شايستهتر است. بنابراين مهمترين معيارها براي تشخيص شايستگي كه بايد در سازمانها مورد توجه قرار گيرد، تقوا است.
3- علم
يکي از معيارهاي شايستگي علم و آگهي است؛ يعني، کسي علم و آگاهي دارد نسبت به کسي که فاقد آن است، از شايستگي بيشتري برخوردار است؛ به دليل وجود همين معيار است که خداوند حضرت آدم را به عنوان خليفهاي خود انتخاب کرده و او را نسبت به فرشتهها برتري داده و مسجود آنها گردانيد. چنانچه خداوند ميفرمايد « وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ؛ وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَـؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ؛ قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ؛ قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ؛ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ ».34 همانگونه که در اين آيات ملاحظه ميشود، يگانه دليلي که بر اساس آن خداوند ادعاهاي فرشتگان مبني بر سفاک بودن آدم را تکذيب و غير واقعبينانه، تلقي ميکند، و شايستگي حضرت آدم نسبت به فرشتگان را اثبات ميکند، علم حضرت آدم است. از آيات اين نتيجه گرفته ميشود که اگر علم موجب برتري آدم بر فرشتگان ميشود، قطعا باعث شايستگي افراد نسبت به همديگر نيز خواهد شد. همچنين به موجب همين معيار است که خداوند طالوت را در ميان بني اسرايل به عنوان حاکم انتخاب ميکند « وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا؛ و پيامبرشان به آنها گفت: «خداوند طالوت را براى زمامدارى شما مبعوث و انتخاب كرده است. »35 وقتي مردم سؤال و انتقاد ميکند که طالوت امکانات ندارد پس چگونه به عنوان حاکم برگزيده شده است: « قَالُوَاْ أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ؛ « گفتند: چگونه او بر ما حكومت كند، با اينكه ما از او شايستهتريم، و او ثروت زيادى ندارد؟! » لازم به ياد آوري است که انتقاد بني اسرائيل بر انتخاب طالوت به عنوان حاکم و فرمانده به دليلي انحصاري بودن نبوت در ميان فرزندان لاوي و سلطنت در ميان فرزندان يوسف بود. اما از انجايي که طالوت از هيج يکي از اين دو خاندان منتسب نبود، حاکميت و شايستگي او را به عنوان زمامدار، زير سؤال بردند. در جواب ميگويد: خداوند به جاى اين عناوين انتسابى و ثروت، دانش و تدبير كشور دارى و نيروى جسمانى فوق العادهاى به طالوت بخشيده است36 که شما فاقد آنها هستيد؛ لذا او نسبت به شما شايشتهتر است « قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ؛ گفت: «خدا او را بر شما برگزيده، و او را در علم و ( قدرت ) جسم، وسعت بخشيده است.»37 به عبارت ديگر، از نظر قوم بني اسرائل معيار شايستگي تمکن مالي بود که طالوت فاقد آن به حساب ميآمد، ولي از نظر قرآن کريم معيار شايستگي دانايي و توانايي است که طالوت واجد آنها بود؛38 يعني، قرآن کريم خطاب به آنها ميفرمايد: اين كه مىبينيد خداوند طالوت را برگزيده و زمامدار شما قرار داده به خاطر اين است كه از نظر هوش و فرزانگى و علم، پر مايه است و از نظر نيروى جسمانى، قوى و پر قدرت. در واقع قرآن کريم به آنها ميگويد: اولا اين گزينش خداوند حكيم است و ثانيا شما سخت در انتخاب معيار شايستگي رهبري در اشتباهيد؛ زيرا معيارهاي اساسى رهبرى، نسبت عالى و ثروت نيستتند چون هر دو امر اعتبارى و بيرون ذاتى است؛ بلکه معيارهاي شايستگي رهبري علم و دانش و نيروى جسمانى هستند که طالوت واجد آنها هستند. درحقيقت اين دو امتياز واقعى و درون ذاتى هستند كه تاثير عميقى در مساله رهبرى دارند؛39 زيرا رهبر بايد با علم و دانش خود، مصلحت جامعهاى را كه در رأس آن است تشخيص دهد و با قدرت خود آن را به موقع به اجرا در آورد، با علم و تدبير خود نقشه صحيح براى پيكار با دشمن بكشد و با نيروى جسمانى آن را پياده كند.
در بارة اين که عالم نسبت به غير عالم شايستگي بيشتري دارد، آياتي بسياري وجود دارند که در اين جا به برخي از آنها اشاره ميشود:« أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ر؛ آيا كسى كه به سوى حق رهبرى مىكند سزاوارتر است مورد پيروى قرار گيرد يا كسى كه راه نمىنمايد مگر آنكه [خود] هدايتشود، شما را چه شده ؟ چگونه داورى مىكنيد؟»40 در آية ديگر ميفرمايد « قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ؛ آيا كسانى كه مىدانند و كسانى كه نمىدانند يكسانند؟ »41 همانگونه که ملاحظه ميشود استفهامي که در اين دو آيه شريف وجود دار، استفهام انکاري است؛ يعني، هدايت کنندگان و عالمان را با هدايت شوندگان و جاهلان يکي ندانيد؛ بلکه آنان نسبت به اين ها به مراتب شايشت ترند.
بادقت در سلسله مراتبي سازماني اسلامي که از خدوند شروع شده و به زير مجموعة ولي فقيه خاتمه پيدا، ميکند، ميتوان اين مطلب را دريافت که هريک از آنها به قلمروي مديريتي خودش بايد آگاهي داشته باشد؛ مثلا، قلمرو مديريتي خداوند تمام عالم هستي است، او از تمام هستي آگاهي دارد. چنانچه ميفرمايد: «
وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا؛ و كليدهاى غيب تنها نزد اوست جز او [كسى] آن را نمىداند و آنچه در خشكى و درياست مىداند.»42 يا در آية ديگر ميفرمايد
: « يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّمَاء وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا؛ آنچه در زمين فرو مىرود و آنچه از آن بر مىآيد و آنچه از آسمان فرو مىشود و آنچه در آن بالا مىرود [همه را] مىداند.»43 همين علم جامع و کامل خداوند از قلمروي مديريت شان باعث شده است که افراد خاصي ( پيامبران ( ص ) را که ميتواند از پس کارها بدرستي بر بيآيد، به عنوان مدير، به انجام کارها مسؤليت دهد « اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ )44 و هر چيز را در جايگاه اصلي خودش قرار دهد. چنانچه حضرت صادق ( ع ) ميفرمايد: و وضع كلّ شىء منه موضعه بعلمه؛ و با علم خويش هر چيزى را در جاى خود قرار داده است.45
لازم به ياد آوري است که اگر ما در مسايل امامت، معتقديم که ائمة اطهار ( ع )، نسبت به افرادي ديگر شايستهتر است؛ يکي به خواطر وجود همين معيار؛ يعني، علم و همچنين معيار عدالت است که بعدا مورد بررسي قرارميگيرد. با توجه به اين که آنان نزدي هيچ کسي جز پيغمبر اکرم (ص )46 تعلم نکرده است،47 در عين حال از همة افراد عصر خود عالمتر و همچنين از همة آنان، عادلتربوده اند.48
اکنون سؤالي که در اين جا مطرح ميشود اين است که موضوع اين علم ( معلوم ) که يکي از معيارهاي شايستگي در ادارة سازمان و جامعه به حساب ميآيد، چيست؟ آيا اگر کسي به چگونگي ملائکه علم پيدا کند يا به اوصاف صانع تبارك و تعالى علم پيدا کند شايستگي براي ادارة سازمان و جامعه پيدا ميکند؟ آيا اگر كسى همه علوم طبيعى را بداند و تمام قواى طبيعت را كشف كند، يا موسيقى را خوب بداند، شايستگى خلافت را پيدا مىكند؟ به طور مسلم جواب اين پرسشها منفي است؛ يعني، با اين علوم شايستگي برا اداره حاصل نميشود. آنچه مسلم است اين است که منظور از اين علم، علم به احکام و قوانين اسلام و اجراي آن است.49 از نظر امام خميني ( ره ) چون حکومت اسلام، حکومت قانون است، براي زمام دار علم به قوانين لازم ميباشد.50 به عبارت ديگر از نظر امام خميني (ره ) اولا بايد عالم به احکام اسلام؛ يعني، قانوندان باشد و ثانيا بايد عدالت داشته و از کمال اعتقادي و اخلاقي برخوردار باشد. از نظر حضرت ايشان اين امر علاوه بر دلايل شرعي دلايل عقلي نيز دارد؛ زيرا حكومت اسلامى حكومت قانون است، نه خودسرى و نه حكومت اشخاص بر مردم. اگر زمام دار مطالب قانونى را نداند، لايق حكومت نيست: چون اگر تقليد كند، قدرت حكومت شكسته مىشود. و اگر نكند، نمىتواند حاكم و مجرى قانون اسلام باشد.51
4- عدالت
يکي از معيارهاي شايستگي عدالت است؛ يعني، کسي که عادل است، نسبت به کسي که ظالم است، شايستهتر است.52 برهمين اساس است که وقتي خداوند حضرت ابراهيم را مورد آزمايش قرار داده و آن حضرت هم سرفراز از آن بيرون آمد، خداوند خطاب به او ميفرمايد من شما را امام قرار دادم « وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ، قالَ: إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً؛ »53 حضرت ابراهيم فرمود خدايا فرزندانم چه ؟ آيا آنها را نيز به عنوان امام و پيشوا منصوب ميفرمايي؟ « قالَ: وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي؟ » خداوند در جواب فرمود: مديراني را که من منصوب ميکنم بايد عادل باشد. و فرزندان شما چون که عادل نيست؛ بلکه ظالم ميباشد، نمي تواند اين مقام را تصاحب کند، « قالَ: لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ ». از اين آيه شريفه چنين استفاده ميشود که يکي از معيارهاي شايستگي، عدالت است؛ يعني، مديري که عادلتر است شايستهتر است. لازم به ياد آوري است که ذريه و فرزندان حضرت ابراهيم در نسلهاي بعدي، پس از آن که که شايسته شدن و اين معيار از شايستگي را پيدا کردند خداوند مقام امامت را به آنها داد. چنانکه در قرآن کريم آمده است: « وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ؛ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا؛ و اسحاق و يعقوب را [به عنوان نعمتى] افزون به او بخشوديم و همه را از شايستگان قرار داديم؛ و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مىكردند »54 از اين بيان استفاده ميشود که فرزندان حضرت ابراهيم (يعقوب و اسحاق ) پس از اين که معيار لازم شايستگي همانند عدالت و علم را پيدا کردند، آنگاه خداوند اين مقام را به آنها دادند. همانگونه که ذکر شد ذريه و فرزندان حضرت ابراهيم قبل از دستيابي به معيار عدالت از اين پست محروم بودند. اين بيان قراني پيام مهمي براي جوامع انساني و بخصوص اسلامي ميتواند داشته باشد و آن اين که تا کسي شايستگي مقامي را پيدا نکند، بر اساس رابطه سالاري آن مقام را به او ندهيد؛ زيرا چنين افرادي بجايي اين که کارها را اصلاح کند، خرابتر ميکند. البته در بارة اين معياري از شايسته سالاري احاديثي بسياري از رسول خدا روايت شده است که برخي از آنها در اينجا ذکر ميشود:
1لف) قال رسول الله (ص ): « ان الله احب الناس الي الله تعالي يوم القيامة و ادناهم منه مجلسا امام عادل و ابغض الناس الي الله تعالي و ابعدهم منه امام جائر؛ رسو خدا فرمود: دوست داشتني ترين کس نزد خداي در قيامت و کسي که از همه به او نزد يک تر است، پيشواي دادگستر است و بد ترين و دور ترين کس، پيشواي ستمگر است.»55
ب) قال رسول الله ( ص ): « ما من احد افضل عند الله من امام ان قال صدق و ان حکم عدل؛ هيچ کس پيش خدا برتر نيست از زمامداري که چون مي گويد، راست ميگويد و چون حکم ميکند، دادگري ميکند.»56
ج) قال رسول الله ( ص ): « ايما وال ولي من امر امتي بعدي اقيم علي الصراط و نشرت الملائکه صحيفته فان کان عادلا نجاه الله بعدله و ان کان جائرا انتقض به الصراط انتفاضة تزايل بين مفاصله حتي يکون بين عضوين من اعضئه مسيرة مأة عام ثم ينخرق به الصراط؛ هر زمامدار که پس از من امري از مسلمانان را به دست گيرد، در قيامت بر پل صراط او را نگاه ميدارند و نامة عملش را ميگشايند، اگر دادگر باشد، خداوند او را با دادگري اش نجات ميدهد واگر ستمگر باشد،صراط زير پايش ميلرزد به گونة که بندهايش از هم ميگسلد و ميان اعضاي بدنش صد سال فاصله ميافتد و آنگاه از صراط به زير ميافتد.»57
د) «السلطان العادل المتواضع ظل الله و رمحه في الارض يرفع له عمل سبعين صديقا؛ سلطان دادگر و فروتن، سايه و سلاح خداوند است در زمين و براي او پاداش عمل هفتاد صديق را مينويسد.»58 بنابر اين، از اين آيات و روايات استفاده ميشود که عدالت برتري ميآورد و کساني که از اين ويژگي برخوردارند نسبت به کساني ديگر که فاقد آن ميباشند، از شايستگي بيشتري برخوردارند.
5- راستگويي
يکي از معيارهاي شايستگي راستگويي است. اين ويژگي در آيات بسياري قرآن کريم آمده است. مثلا در مورد حضرت موسي ( ع ) آمده است که وقتي آن حضرت نزد فرعون آمد و او را دعوت به حق کرد، براي اين که به عنوان يک مدير اعتماد ديگران را به خود جلب کند، ميفرمايد: من « راستگو » هستم « حَقِيقٌ عَلى أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ؛ شايسته است كه بر خدا جز [سخن] حق نگويم »59 لذا شما به عنوان يکي از اعضاي سازمان من بايد سخنم را بپذيريد و دعوتم را اجابت کنيد. يا خداوند خطاب به پيغمبر اکرم ميفرمايد اگر تو به عنوان يک مدير مياني سخنم را درست به زير مجموعههايت نرساني و چيزي را بگويي که من آن را نگفتم؛ يعني، « راستگو » نباشي من رگههاي قلبت را ميزنم و سرت را از تنت جدا ميکنم: (وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ ؛ و اگر [او] پارهاى گفتهها بر ما بسته بود؛ دست راستش را سخت مىگرفتيم؛ سپس رگ قلبش را پاره مىكرديم؛ و هيچ يك از شما مانع از [عذاب] او نمىشديد60 حضرت علي ( ع ) پيغمبر اکرم (ص ) را توصيف به صدق کرده ميفرمايد: قد قال الرّسول الصادق فهو امينك المأمون؛«پيامبر راستگو». كه امانتدار تو، و مورد وثوق تو ميباشد، گفته است.61 يا حضرت علي ( ع ) به عنوان مدير پس از پيغمبر (ص ) در بارة خود، خطاب به افراد تحت مديريت خود، ميفرمايد: و الذي بعثه بالحق و اصطفاه على الخلق، ما أنطق الّا صادقا؛ امام على(ع ) سوگند به آنكه او را به حق برانگيخت و برآفريدگان برگزيد، كه جز به راستى سخن نمىگويم.62 از مجموع اين آيات و روايات اين حقيقت به دست ميآيد که شايسته است يک مدير در گفتار و کردار خود صداقت داشته باشد تا هم آناني که از نظر سلسله مراتب در مافوق او قرار دارند و هم افرادي که زير نظر او فعاليت ميکنند، به او اعتماد کنند. بديهي است که اعتماد متقابل شرط اساسي موفقيت در هر کاري جمعي و اداري ميباشد.
6- بصيرت
يکي از ابعاد شايستگي از نظر قرآن کريم «بصيرت » است. منظور از بصيرت نوري است که خداوند تبارک و تعالي در ذهن افراد مؤمن و متقي ايجاد ميکند تا آنچه را که از طريق دانش مديريت نميتوان ديد، ببيند. بصيرت به اين معني است که به عنوان يک معيار مستقل و جدايي از علم ذکر شده است؛ زيرا بصيرت يک امر دروني و ذاتي و خدادادي است که قابل کسب و يادگيري نميباشد؛ بلکه بيشتر از طريق تذکيه نفس و تقويت معنويات حاصل ميشود. بر خلاف علم که ميتوان آن را از طريق آموزش و يادگيري بدست ميآورد. به عبارت ديگر، منظور از بصيرت احساس ويژهاي ( نور ) است که شکوفايي آن انسان را به انجام کار از طريق ديگران قادر مي سازد و او را داراي هنر مديريت مينمايد63. از نظر قرآن کريم کساني که واجد اين بصيرت و نور باشد، نسبت به کساني که فاقد آن است از شايستگي بيشتري برخوردار بوده و ميتواند نقش تعيين کننده در تصحيح برخوردهاي اجتماعي ادارة سازمان و جامعه داشته باشد. چنانچه خداوند مي فرمايد: « أَ وَ مَنْ كانَ مَيتاً فَأَحْييناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيسَ بِخارِجٍ مِنْها؛ آيا كسى كه مرده[دل] بود و زندهاش گردانيديم و براى او نورى پديد آورديم تا در پرتو آن در ميان مردم راه برود چون كسى است كه گويى گرفتار در تاريكيهاست و از آن بيرونآمدنى نيست.»64 از اين آيه استفاده ميشود که اين نور بصيرت نقش نور چراغ را ايفا ميکند، همانگونه که نور چراغ راه را از چاه مشخص ميکند، نور بصيرت نيز به افراد بينش اجتماعي ميدهد که با افراد گوناگون سازمان، گروهها و جامعه و همچنين با مسايل و پيشآمدهاي مختلف سازماني و اجتماعي چگونه برخورد کند. اين نور به رهبران و مديران راه صحيح را ارائه مي نمايد؛ لذا بسياري از انبياء براي تأثير گذاري بيشتر بر افراد جامعه، در روز عرفه خواهان اين نور بصيرت از خداوند شدند، چنانچه از حضرت علي (ع) نقل شده که رسول اکرم فرمود: « اکثر دعائي و دعاء الانبياء قبلي ... الهم اجعل في سمعي نورا، و في بصري نورا، و في قلبي نورا؛ بيشتر دعاي من و دعاي پيامبران پيش از من اين دعا بود … خدوندا در قوهاي شنوايي من نور قرار ده و در قوهاي بينايي ام نور عنايت کن و دلم را نوراني کن ».65 يا امام سجاد(ع) ميفرمايد: « وهب لي نوراَ امشي به في الظلمات؛ خديا نوري به من عنايت کن که در پرتوآن در جامعه حرکت کنم و با آن در تاريکيها راه يابم.»66
اکنون سؤالي که ممکن است مطرح شود اين است که خاستگاه اين نور کجا است؟ و چگونه اين نور پديد ميآيد تا افراد از طريق آن، آنچه ناديدني است آن بينند؟ جواب اين است که خداوند با فراهم شدن سه شرط اين نور را به بندگاه خود عنايت ميکند:
1- شرح صدر(گسترش ظرفيت فکري و روحي)67
اگر بندهي داراي شرح صدر شده باشد، خداوند اين نور بصيرت را به او ميدهد.« أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ ؛ آيا کسي که سينه اش آماده براي پذيرش اسلام کرده و در نتيجه همواره با نوري الهي قدم بر ميدارد با کسي که اين آمادگي را ندارد ( و دلش با قساوت گرفته است. )قابل مقايسه است ؟»68 بر همين اساس، حضرت موسي براي رسيدن به اين نور بصيرت از خداوند طلب شرح صدر ميکند: « قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي؛ گفت پبروردگار سينه ام بگشاي »69 يا خداوند خطاب به پيامبر اکرم ميفرمايد: « أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ؛ آيا من به تو اين شرح صدر را ندادم؟»
70
2 و 3- تقوا و ايمان
راه ديگري براي رسيدن به نور بصيرت تقوا و ايمان هستند؛ يعني، اگر کسي ايمان به خدا، قيامت و پيامبران الهي، کتب آسماني و فرشتگاه داشته و تقواي الهي را پيشه کند؛ يعني، واجبات الهي را انجام داده و از محرمات او چشم پوشي کند، خداوند اين نور بصيرت و قدرت تشخيص را به او عنايت ميکند، « يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يؤْتِكُمْ كِفْلَينِ مِن رَّحْمَتِهِ وَيجْعَل لَّكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد از خدا پروا داريد و به پيامبر او بگرويد تا از رحمتخويش شما را دو بهره عطا كند و براى شما نورى قرار دهد كه به [بركت] آن راه سپريد. »71 به اين معنا است آية که مي فرمايد: « يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللّهَ يجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد اگر از خدا پروا داريد براى شما [نيروى] تشخيص [حق از باطل] قرار مىدهد »72