دانش زبان شناسی و کاربردهای آن در مطالعات قرآنی
دکتر علی معموری/مدیر بخش معارف و مفاهیم دائره المعارف قرآن کریم
دانش زبان شناسی و کاربردهای آن در مطالعات قرآنی دکتر علی معموری مدیر بخش معارف و مفاهیم دائره المعارف قرآن کریم چکیده زبانشناسی دانشی به نسبت نوپاست که به تدریج شاخههای مستقلی از آن پدید آمد و با سرعت فراوان گسترش و در علوم مختلف انسانی کاربردهای فراوانی یافت. زبانشناسی و شاخههای آن کاربردهای متنوع و فراوانی در حوزه مطالعات قرآنی دارد، از جمله: آواشناسی در تجوید، کاربردشناسی در متشابهات، زبان شناسی تاریخی در بلاغت، ریشهشناسی در واژگان دخیل قرآن و معنا شناسی در تفسیر موضوعی. در این مقاله دانش زبان شناسی و شاخههای آن و مهمترین کاربردهای آنها در مطالعات قرآنی را معرفي ميكنيم. [1]
کلیدواژهها: زبان، زبانشناسی، معناشناسی، ریشهشناسی، قرآن
درآمد دانش زبانشناسی از حدود یک و نیم قرن پیش در اثر شرایط گوناگونی از جمله گسترش ارتباطات و پیدایش رویکرد مطالعات میان رشتهای به گونهاي شگفتانگیز گسترش یافت و شاخههای متعددی در درون آن تاسیس شد و بازتاب گستردهاي بر دانشهای اجتماعیِ دیگر چون تاریخ و الهیات بر جای گذاشت. آشنایی زبانشناسان با زبانهای ديگر علاوه بر زبان مادری، در کنار پیشرفتهای به دست آمده در زمینههای باستانشناسی، مردمشناسی، روانشناسی و.. بیشترین تاثیر را در گسترش قلمرو زبانشناسی داشت. به عبارت دیگر وجود سه ویژگی «تاریخی»، «تطبیقی» و «میانرشتهای» در زبان شناسی جدید، مهمترین عامل دگرگوني آن به شمار میرود.
تعريف زبان و زبانشناسی زبان نظامی قراردادی از نشانهها است. نظامهای نشانهشناختی ممکن است مجموعهای از رنگها، علایم آوایی، نشانههاي نوشتاری و .... باشند. نظامهای مختلف نشانهای در زندگی وجود دارند و به کار گرفته میشوند. دانش نشانهشناسی (Semiotics) به مطالعه این نظامهای نشانهای میپردازد؛ اما اهمیت ویژه و حجم وسیع زبان موجب شده است دانشی مستقل به مطالعه آن بپردازد. بنابراین در نشانهشناسی به نشانههای غیر زبانی پرداخته میشود و در زبانشناسی به طور ويژه به یک گونه خاص از نشانهها ـ نشانههای زبانی ـ پرداخته میشود. نسبت زبانشناسی و نشانهشناسی از جهت تاریخ پیدایش و گسترش عکس نسبت منطقی آنها است. زبان گرچه زیرمجموعه نشانههاست و از این جهت زبانشناسی نیز بخشی از نشانهشناسی به شمار میرود؛ اما از جهت تاریخی نشانهشناسی خود در دامان زبان شناسی تولد و گسترش یافته است. گسترش زبانشناسی در سدههای اخیر این اندیشه را مطرح ساخت که درباره نشانههای غیر زبانی نیز میتوان مطالعه کرد و به این گونه زمینههای پیدایش دانشی نوین با عنوان نشانهشناسی فراهم آمد. دوسوسور زبان شناس معروف سوئیسی برای نخستین بار از امکان وجود دانش نشانهشناسی یاد کرد (ن. ک. به: دینهسن، 1380ش، 5- 20 و نیز اگرادی، بیتا و برای آگاهی بیشتر از تاریخ زبانشناسی، ن.ک. به: رابینز، 1370ش). زبان پدیدهای ایستا (Static) نیست؛ بلکه در بستر جامعه و تاریخ شکل میگیرد و پیشرفت میکند. زبان مقولهای اجتماعی است و ماهیت تاریخی دارد. زبان در پیوند تنگاتنگ با ابعاد دیگر زندگی اجتماعی، چون فرهنگ، دانش، دین است. زبان یک موجود اندام وار(Organic) است که دارای ابزار و آلات و ادوات مختلفی است و همانند انسان که دارای دست، پا، چشم، گوش و ... است و همه این اعضاء در قالب یک نظام با یکدیگر در تعامل هستند و هدف و کارکردی را ایفا میکنند. زبان دارای اعضا و ساختار سازهای، واجی، دستوری، معنایی، ریشهای و ... است و تمام این ساختارها، ساختارهای مستقل از هم نیستند، بلکه همانند اعضای بدن انسان هستند که در قالب یک واحد عمل میکنند (ن. ک. به: Hayes, 1- 9؛ هال، 1350ش و باطنی، 1364ش). زبان یک مقوله ثابت نیست که در یک دوره پدید آید و به همان شکل بماند. طرز برداشت بسیاری از زبان شناسان کهن در ادبیات عرب این بوده که زبان مقولهاي ثابت است. این موضوع با عنوان توقیفی بودن یا اصطلاحی بودن زبان در منابع کهن ادبی و اصول فقه بحث شده است. پیروان نظریه توقیفی بر این باورند که زبان از سوی واضعی مشخص بنا نهاده شده است و به همان شکل به نسلهای بعد منتقل میشود. پیروان نظریه اصطلاحی آن را پدیدهای صرفاً قراردادی میشمرند که تنها تابع قرارداد عمومی مردم و تحولات آن است (ن. ک. به: زبیدی، 1994م، ج1، ص53- 54). افسانه «یعرب بن قحطان» به روشنی طرز برداشت زبانشناسان کهن زبان عربی را بیان میکند. طبق این داستان از او به عنوان واضع زبان عربی یاد میشود و در برخی منابع دیگر هم از واضعان دیگری چون اسماعیل یاد شده است و بسیاری از ادیبان نیز بر این باورند که خدا زبان عربی را به طور مستقیم وضع کرد و زبانهای دیگر از آن ریشه گرفتند (ن. ک. به: ابنمنظور، 1405ق، ج1، ص587؛ زبیدی، 1994، ج2، ص223، ذیل ماده عرب). بسیاری از قواعد زبانی در دانش صرف، نحو و دیگر علوم ادبی سنتی بر مبنای همین اسطوره و افسانه ساخته شده است. اگرچه بسیاری از ادیبان از این داستان یاد نکرده و درباره آن نظر ندادهاند؛ اما احیاناً ناخودآگاه در مقام بیان قواعد و پژوهش در حوزه زبان، بر مبنای چنین تصوری عمل کردهاند (برای نمونه ن. ک. به: سیوطی، 1998م، 29- 30). زبان در زبان شناسی ماهیت کاملاً تاریخی دارد؛ در قالب تاریخ زاییده و بزرگ میشود. دوره نوازدی، کودکی، نوجوانی، جوانی، میانسالی و پیری و مرگ دارد، حتی ممکن است دچار تناسخ هم بشود و بعد از مرگ دوباره در قالب پیکرهاي جدید ظاهر شود. ممکن است یک واژه در معنای واژه دیگری ظاهر شود و یا به طور کلی معنای پيشين خود را از دست بدهد، و به اصطلاح دچار انسلاخ شود و معنای دیگری دریافت کند. دانش زبان شناسی یک دانش صد در صد تجربی دانسته میشود و برای هر ادعایی که بخواهد بیان کند، حتماً مدرک تجربی و مستند ارائه دهد . اگر این کلمه در ابتدا این بوده و بعد به آن کلمه تبدیل شده، براساس چه مدرک و سندی این کار صورت گرفته و در کدام منطقه و در کدام دوره زمانی و توسط چه واسطهها و کاتالیزورهایی صورت گرفته است؟ در تک تک این موارد باید مستند تجربی، مادی و محسوس ارائه شود. زبانشناسی هیچ گونه تحلیل انتزاعی و ذهنی را درباره پدیدههای زبانی به رسمیت نمیشناسد و از این جهت در چالش با علوم ادبی سنتی است که گاه تحلیلهای فراوان و مفصلی در بیان سیر تحولات واژه و موضوعات دیگر زبانی ارایه میدهند که هیچ یک مستند تاریخی و تجربی ندارد و برآمده از تخیلات ادیبان هستند (ن. ک. به: Hayes, 28- 35). نمونه این نوع تخیلات را میتوان در کتاب مختصر شرح امثله مشاهده کرد. از لحاظ تاریخی این مشکلی که در حوزه زبان شناسی سنتی ادبیات عرب پدید آمد به نوعی متأثر از ورود منطق یونانی و یونانی زده شدن صرف و نحو عربی است که سعی کردند در حوزه زبان هم بر منبای جزمیات، قطعیات و بر مبنای تعدادي اصول ثابت، اظهارنظر و تصمیمگیری کنند (برای آگاهی بیشتر ن.ک. به: لانغاد، 2000م، 219- 318). این یک درآمد کلی در ارتباط با زبان و تفاوتی که زبان شناسی معاصر با زبان شناسی کهن دارد، ميباشد. زبانشناسی معاصر هیچ پیش فرض غیر محسوس و غیر مادی در تحلیل زبان را معتبر نمیداند.
معرفی مهمترين مکاتب زبانشناسی زبانشناسی نوین در طول عمر نه چندان دراز خود مکاتب چندی را به خود دیده است. در این بخش از مقاله نگاهی گذرا به مهمترین آنها خواهیم افکند. زبانشناسی ساختارگرا: دوسوسور (د 1913) بنیانگذار زبانشناسی نوین به شمار میرود که رهیافت جدیدی در دانش مطالعه زبان پایه گذارد. مهمترین اثر او کتاب «دروسی در زبانشناسی عمومی» است که آقای کورش صفوی به زبان فارسی برگردانده است. او رهیافتی ساختارگرایانه به زبان دارد. سوسور با تفکیک زبان (Long) از گفتار (Parol) به نوعی آغازگر ساختارگرایی به شمار میآید. لانگ جنبه نظام یافته زبان است که پیش از فرد وجود دارد و افراد در سخن گفتن تابع آن هستند و پارول همان جنبه فردی زبان است که به صورت گفتار ظاهر میشود. در سطح لانگ با دو زنجیره موازی از دال و مدلولها مواجه هستیم که هر دو بر مبنای تفاوت ساخته و گسترش یافتهاند، اما یکی بر مبنای تفاوتهای آوایی و دیگری بر مبنای تفاوتهای اندیشگی. ساختارگرایان بر اساس همین طرز تفکر خود را در برابر سامانه به نسبت ثابتی میدیدند که به دلیل نیاز گویندگان به ارتباط و انتقال مفاهیم، وحدتی از معنا را در خود حفظ میکند. سوسور به زبان ـ به مثابه یک نظام کلی متمایز از واقعیت بیرونی ـ کلیتی خودبسند بخشیده بود، اما از سوی دیگر ماهیت دو لایهای زبان که هر دو لایه آن متحرکند این انسجام را فرومیپاشد. (ویدوسون، 1377ش، 157- 166. برای آگاهی بیشتر درباره زبانشناسی ساختارگر: ن. ک. به: سوسور، 1378ش). ساختارگرایی از مکتب فرمالیسم (Formalism) روسی سرچشمه گرفته و به توسعه و گسترش آن پرداخته است. یاکوبسن و تزوتان تودروف از دیگر شخصیتهای معروف زبان شناسی ساختارگرا هستند. ساختارگرایان به تجزیه و تحلیل اثر ادبی بر مبنای ساخت آن توجه دارند و ساخت از نظر آنان هر دو جنبه صورت و معنا را پوشش میدهد. ساختارگرایان هر جزء یا پدیده را در ارتباط با یک کل بررسی میکنند و جزیی از ساختاری کلی میشمارند (شمیسا، 1381ش، 177). ساختارگرایی بیشتر به گونه مطالعات «همزمانی: Synchronic» و نه از نوع «در زمانی: Diachronic» میپردازد. نگاه همزمانی به مقوله زبان به این معنا است که ربط اجزا و پدیدهها در یک دوره زمانی مشخص دنبال میشود و به عوامل گذشته توجهی نمیشود و البته گاهی تحلیل در زمانی نیز میکند و تحول ساختارها را مورد مطالعه قرار میدهد (همان، 180). ساختارگرایان با مطالعه ساختاری وجودی مستقل به متن بخشیده و آن را جدای از بافت تاریخی و فرهنگی و هر گونه عامل خارجی دیگر مورد مطالعه قرار میدهند (همان ، 184). مردم زبانشناسی: وایسگربر (د1985) از زبانشناسان معروف آلمانی است که به طور خاص بر لزوم تعامل بین زبان شناسی و مردم شناسی تأکید کرد و بنیانگذار مکتب بن در زبانشناسی به شمار میرود. وی متاثر از ويلهلم فن هومبولت (د 1835) است که درباره وحدت زبان و اندیشه مطالعاتی انجام داده است. وایسگربر بر این باور بود که هر زبانی دارای جهانبینی ویژه خود است. متکلمان به هر زبان، صرفاً این گونه نیست که یک زبان را انتخاب و به آن تکلم میکنند، بلکه این زبان در ورای پیشینه خود، نوعی جهان بینی دارد. نوع نگاه فارس زبانها، عرب زبانها و... به جهان، انسان، هستی، خدا، مرگ، زن و .... متفاوت است و چون آگاهیها متفاوت است، به طور طبیعی زبانها نیز گوناگون میشوند. تفاوت زبانها، تنها بر این مبنا نیست که شیوه تلفظها فرق میکنند؛ بلکه اختلاف اصلی زبانها در عمق جهانبینی متکلمان آن ریشه دارد (ن. ک. به: سلمانیان؛ برای آگاهی بیشتر: باطنی، 1374ش) وایسگربر از این جهانبینی به روح زبان تعبیر میکند و زبان را در پیوند تنگ با اندیشه و احساس و زندگی اجتماعی میشمرد. وی در توضیح نظریه خود از چهار مرحله یاد میکند که زبان با عبور از آنها پدید آمده و گسترش مییابد: جهان خارج (آن چه هست) ←روح زبان (آن چه مشترکاً احساس میشود) ←نظام معنايی (آن چه مشترکاً فهمیده میشود) ←نظام لفظی (آن چه مشترکاً گفته میشود) . برای روشنی بیشتر مطلب به یک نمونه از اختلاف جهانبینی زبانها اشاره میشود. مقایسه واژه عقل با ترجمه یونانی آن به نام «Logos » به روشنی نشانگر تفاوت جهانبینی عربی و یونانی است. واژه عقل در زبان عربی از عقال ریشه گرفته و عقال به طناب دایرهشکلی گفته میشد که بر پای شتر میبستند و به عنوان قفل و زنجیر مانع بلندشدن و حرکتکردن شتر ميشد. همچنین عقال را برای نگهداشتن کوفیه یا چفیه روی سر استفاده میکردند. عقل در زبان عربی نیز در ارتباط با این ریشه است. عقل در عربی به معنای نیروی کنترل نفس به کار میرود که جلوی غرایز نافرمان نفس را میگیرد. بنابراین عقل درزبان عربی یک رویکرد کاملاً اخلاقی دارد و به معنای یک ابزار برای کنترل غرایز است. عقل در کاربردهای روایی و قرآنی هم به همین معنا به کار رفته است. شاید عقل در هیچ جایی از متون عربی کهن به معنای فلسفی آن (قوة عاقله مجرد و محض) به کار نرفته باشد (ن. ک. به: خليل، بیتا، ص۱۵۹؛ محاربی، بیتا، ص۲۱۸-۲۰۱؛ راغب، بیتا، ص۳۴۲)، اما واژه «Logos» در زبان یونانی به معنی نظم است و عقل نیروی نظمبخش است. به همین دلیل در پایان همة دانشها، کلمة لوژی «logy» را داریم که از همان «Logos» گرفته شده است و به معنای نظمدهنده به آن علم یا پدیده به کار میرود. بنابراین یک مفهوم مشترک مانند عقل ممکن است در اثر تفاوت جهانبینیهای زبانی آن قدر متفاوت شود که گویا افراد هر زبان معنایی مخصوص به خود را از آن اراده میکنند (ن. ک. به: Britannica: Logos; Oxford advanced learner's dictionary: Logos). کارهای به نسبت مهمی بر مبنای مکتب بن در حوزة مطالعات قرآنی صورت گرفته است. مهمترین شخصیت این مکتب که مطالعات قرآنی بسیار مهمی بر مبنای نظریه وایسگربر انجام داد، «توشیهیکو ایزوتسو» است که آثارش اخیراً در ایران و جهان عرب شناخته شده و مورد ترجمه و مطالعه قرار گرفته است. مهمترین آثار وی «مفاهیم اخلاقی دینی در قرآن» و «انسان و خدا در قرآن» است. همچنین کتاب مهم دیگری با عنوان «آفرینش و رستاخیز» دارد که توسط شاگردش شینیا ماکینو نگاشته شده است. در رهیافت «مردمزبان شناسی» متن قرآن در بافت تاریخی و فرهنگی و قومی و اجتماعی خود فهمیده میشود و از این جهت در نقطه مخالف زبانشناسی ساختارگرا قرار دارد. زبانشناسی همگانی: «نوآم چامسکی» زبانشناس معروف آمریکایی، بنیانگذار این مکتب به شمار میرود و بعد از وي افرادی مانند «کاتز» و «رودوف» از چهرههای سرشناس این مکتب هستند. مکتب زبان شناسي همگاني بر این باور است که زبان دارای یک ماهیت کاملاً واحد است و همه زبانها از يک منطق پیروی میکنند. پس این مکتب را از این جهت میتوان در برابر مکتب بن قرار داد. وایسگربر سعی داشت، بین زبانها مرز فرهنگی و تمدنی کاملاً مشخصي ایجاد کند و زبانها را مستقل از هم تحلیل نماید. در نتیجه امکان تحلیل یک پدیده زبانی فارغ از نوع زبان آن وجود ندارد. در مقابل «نوآم جامسکی» تأکید دارد که زبان پدیدهای کاملاً واحد است و باید به دنبال مطالعه قواعد عمومی زبان جهت دستیابی به منطق واحد آن باشیم. نظریات و مبانی «نوآم چامسکی» در دانش ترجمه و تولید مترجمهای ماشینی کاربرد فراواني داشته است (برای آگاهی بیشتر درباره زبانشناسی همگانی، ن. ک. به: اچسون، 1370ش و درباره دیدگاه زبانشناسی چامسکی: چامسکی، 1384ش؛ سازمند، 1383ش؛ اسميت، 1367ش). نظریات این مکتب در قاعدهمندی ترجمه قرآن نیز کارآیی فراوانی میتواند داشته باشد که متاسفانه تا کنون مورد توجه مترجمان قرآن قرار نگرفته است. یکی از ویژگیهای مهم این مکتب و نیز تا حدودی زبانشناسی ساختارگرا آن است که قرآن فارغ از عربي بودن مطالعه ميشود و توجه چنداني به جنبههای قومی و نژادی نمیشود. این نگرش برای نژادهای غیر عرب جذاب است و به تقویت بعد جهانی قرآن میانجامد و مفید میباشد. مکاتب دیگری چون مکتب زبان شناسی کاربردی در انگلستان (ن. ک. به: Firth, 1970) نیز وجود دارند که پرداختن به آنها به خروج از موضوع مورد بحث میانجامد. از این روی به این گزارش کوتاه از مکاتب و نظریات زبانشناسی بسنده میشود. شاخههای زبان شناسی زبانشناسی چند شاخه دارد که برخی رشته علمی مستقلاند و هر یک کاربرد ویژه خود را در مطالعات قرآنی دارند. 1ـ آواشناسی: دانش «Phonetics» به مطالعه صورت مادی زبان میپردازد و چگونگی تولید صدا با اندامهای صوتی انسان را مطالعه ميكند. دانش مشابه آن در حوزه دانشهای سنتی ما دانش «مخارج الاصوات» است که کاربرد فراوان در علم تجوید دارد. مخارج الاصوات در تجوید تفاوت روشنی با آواشناسی دارد. پیشرفت علوم در بسیاری از زمینهها مانند فیزیولوژی و آناتومی بدن این امکان را در اختیار آواشناسان قرار داد که بتوانند مخارج حروف را به شکل دقیق و علمی، تعیین کنند. آنان برای توصیف هر آوا، آن را به صورت مجموعهای از ویژگیهای مشخص مانند: واکهای، رهش، قدامی، تیغهای و .. تجزیه کردهاند که ترکیب آنها سازنده آوای مورد نظر میباشد. (برای آگاهی بیشتر ن. ک. به: حقشناس، 1369ش؛ هايمن، 1368ش؛ یارمحمدی، 1364ش) مخارج در تجوید بسیار محدود و غیر دقیق توصیف میشوند. از این روی آواشناسی میتواند به ساماندهی و بازسازی دانش تجوید یاری رساند و آموزش قرآن را تا اندازه زیادی آسان، سریع و دقیق سازد. 2ـ نحو شناسی: دانش «Syntax» به دستور زبان میپردازد. زبانشناس نحوی در پی استخراج قواعد دستور زبان و تدوین آن به صورت یک نظام است و تلاش پیوسته براي آسانسازی روش یادگیری این قواعد دارد. دانش نحو در زبان شناسی کاملاً جنبه تجربی دارد و پیوسته در حال تغییر است، در حالی که نحو عربی قرنهاست پیشرفتی به خود ندیده است و نظامی را که سیبویه نزدیک به هزار سال پیش در «الکتاب» استخراج نموده، هنوز معتبر ميداند و نحو عربی بر همان مبنا استوار است. نظام نحو عربی افزون بر رکود و تحولگریزی، از مشکل جدی دیگری رنج میبرد. بخشهای فراوانی از این دانش نه بر پایه مطالعات تجربی زبان که بر پایه تفکرات انتزاعی در زبان ساخته و تدوین شده است. نحو یک مجموعه نظاممند و امری حقیقی ـ نه اعتباری ـ است. نحو باید کشف و شناسایی شود، نه ساخته و پرداخته. نحوشناسان خود را مکتشف ـ نه مخترع ـ میدانند. دستور هر زبانی درون ساختار آن قرار دارد و همه ما ناخودآگاه از دوران نوزادی آن را فراگرفتهايم و بر مبنای آن تکلم میکنیم؛ بدون آنکه دقیقاً بدانیم چه کاری انجام میدهیم (برای آگاهی بیشتر از مبانی نحو جدید ن. ک. به: باطنی، 1370ش). تقسیم افعال، نمونه بارز نگرش انتزاعی در نحو است. افعال در فارسی و انگلیسی بر سه قسم گذشته، حال و آینده تقسیم میشوند که عامل زمان، مبنای تقسیم است. افعال در زبان عربی بر سه فعل ماضی، مضارع و امر تقسیم میشوند. تقسیمی که در زبان عربی به کار میرود، نامتوازن و ناسازگار با واقعیت زبان است. دو گونه نخست افعال بر مبنای عامل زمان تقسیم شده و تقسیم امر و غیر امر بر مبنای اخباری و انشایی بودن تقسیم شده است. ریشه این اشکال به این بر میگردد که دستور زبان را به شکل نظام یکپارچه در نظر نگرفتهاند. افزون بر آن در بسیاری از موارد افعال ماضی و مضارع در معنایی غیر از زمان مخصوص به آنها به کار میروند. برای نمونه فعل ماضی در بسیاری از کاربردهای خود صرفاً به قطعیت و تردیدناپذیری وقوع یک حادثه فرا زماني آن اشاره دارد. نمونههای این نوع افعال در قرآن فراوان دیده میشود که معمولا دستورپژوهان و مفسران در توجیه آن به زحمت فراوان افتادهاند. در واقع تقسیم افعال بر مبنای زمان، امری الزامی و تغییر نشدني نیست و چه بسا بتوان تقسیمهاي دیگری، متناسب با ساختار دستوری زبان عربی، پیشنهاد کرد (برای آگاهی بیشتر ن. ک. به: معموری، 1386). تفاوت دیگر در ارائه معیارهای کیفی و کمی است. در نحو سنتی، بیشتر نقشهای زبانی به صورت کیفی تعریف میشوند و فراوان پیش میآید که در تشخیص نقش یک واژه در جمله، امکان اطلاق بیش از یک نقش بر آن وجود دارد، در حالی که نقشها در نحو نوین کاملاً کمی تعریف شدهاند و امکان آمیختگی بین آنها بسیار کمتر است. برای نمونه مجموعه وسیعی از نقشها در نحو سنتی زبان عربی با نام مفعول شناخته میشوند؛ در حالی که هیچ وجه مشترکی بین برخی از آنها با برخی دیگر وجود ندارد. این نقشها در نحو نوین هر یک جداگانه تحلیل شدهاند و برخی به صورت متمم و برخی قید به شمار میروند و هر یک جداگانه تبیین و تحلیل میشوند. نمونه دیگر نقش موصول است که فاقد معنای مشخصی در نقشهای دستوری است، در حالی که موصول در نحو نوین به صورت ادوات ربط بین جملات معرفی میشود. آشنایی با نحو در زبانشناسی نوین به پیشرفت و گسترش نحو عربی انجامیده و افزون بر آن در ترجمه قرآن نیز نقش مهمی ایفا كرده است، زیرا یکی از مشکلات ترجمه، شناسایی و تحلیل درست نقش هر کلمه و یافتن معادل دقیق آن در زبان مقصد است. 3ـکاربردشناسی: دانش(Pragmatism) به کاربرد زبان و ارتباط آن با ابعاد مختلف زندگی بشر میپردازد. برای مثال از جمله زیر میتوان دو برداشت متفاوت کرد: «تنبیه حسن، بی مورد بود» میتوان در یک جا حسن را فاعل در نظر گرفت و در جای دیگر حسن را مفعول خواند. دانش کاربرد شناسی، به شکل مشخص روی چنین مواردی کار میکند که البته چنین مواردی در زبان بسیار زیاد است. (برای آگاهی بیشتر ن. ک. به: یول، 1385ش). دانش کاربردشناسی در تحلیل آیات متشابه و نیز آیات مشتبهات میتواند سودمند واقع شود، زیرا تشابه خیلی از آیاتی که آنها را متشابه میدانیم، ناشی از وجود پیچیدگی معنایی نیست؛ بلکه ناشی از وجود یک ساختار مشخص است که امکان فهم بیش از یک معنا در آن وجود دارد. کاربردشناسی با تحلیل بافت درونی و بیرونی متن و جایگاه قرارگیری عبارت مورد نظر درون متن به حل این نوع مشکلات زبانی یاری میرساند. 4ـ زبان شناسی تاریخی: سیر تاریخی پیدایش زبان و سیر گسترش آن را مطالعه ميكند. زبان یک پدیده پویا (Dynamic) و نه ایستا (Static) است. بنابراین ساختارهای گوناگون آن ممکن است در طول تاریخ دگرگون شود و ساختاری به جای ساختار دیگر بنشیند. شناسایی این تحولات در فهم متون کهن نقش و اهمیت فراوانی دارد (برای آگاهی بیشتر ن. ک. به: آرلاتو، 1373ش، ص11- 34). برای نمونه به ساختار «ی» نسبت در قرآن اشاره میکنیم. موارد کاربرد این ساختار در قرآن کمتر از تعداد انگشتان یک دست است؛ اما امروزه در زبان عربی، استفاده از «ی» نسبت بسیار زیاد است. بنابراین در اینجا یک تفاوت آشکار مشاهده میشود و زبان دچار دگرگوني شده است. ساختاری که قبلاً به کار نمیرفت، اکنون فراوان به کار میرود. زبان شناسان تاریخی در این موضوع به این مسئله میپردازند که اگر «ی» نسبت نبود، نیاز به «ی» نسبت که بود. پس عربزبانان به جای «ی» نسبت از چه چیزی استفاده میکردند؟ جایگزین «ی» نسبت در قرآن «من بیانیه» است. به دلیل اینکه این ساختار متداول نبود، امکان استفاده از «ی» نسبت هم خیلی زیاد در قرآن نبود. زبان شناسی تاریخی، تأثیر زیادی در مطالعة دانش بلاغت و نقش مهمی در فهم و تفسیر قرآن دارد. در حوزة نقد حدیث و نقد قرائات نیز مؤثر است. 5ـریشهشناسی:دانش (Etymology) به شناخت ریشههای کلمات میپردازد و معادل آن در دانشهای سنتی ادبیات عرب «علم الاشتقاق» است. ریشهشناسی مانند ديگر شاخههای زبانشناسی، دانشی کاملا تجربی است و ریشه واژگان را بر مبنای مستندات تاریخی استخراج میکند و سیر پیدایش و پیشرفت آنها تحلیل میشود. در ریشهشناسی تنها به سیر دگرگونيهاي ریشه درون یک زبان بسنده نميشود و پیشینه آن در زبانهای دیگر نیز دنبال میشود. معادل آن در علوم قرآنی «معربات» یا به اصطلاح جدید «واژگان دخیل» است. ریشهشناسی تأثیر بسیار زیادی در دانش مفردات قرآن و در پي آن در دانش تفسیر دارد و ممکن است دانش تفسیر را کاملاً دگرگون سازد و به طور خاص در مفردات قرآن تأثیر بگذارد و به واسطه مفردات، تأثیر خود را در حوزة تفسیر بگذارد. مطالعات به نسبت فراوانی در حوزه ریشهشناسی واژگان قرآنی هست که متاسفانه تعداد کمی از آنها به فارسی برگردان شده است. کتاب واژگان دخیل آرتور جفری از معروفترین منابع در این حوزه است که در کتابنامه آن نیز به منابع متعدد دیگری در این موضوع میتوان دست یافت (برای آگاهی بیشتر از ریشهشناسی و کاربردهای آن و برخی منابع مهم آن، ن. ک. به: معموری، 1384ش). 6ـ معناشناسی: دانش (Semantics) به پیدایش معنا و سیر پیشرفت و دگرگونيهاي آن میپردازد و روابط معنایی بین مفاهیم مختلف را شناسایی و شبکهای از معانی مرتبط به هم را استخراج میکند (ن. ک. به: صفوی، 1383، 5- 25؛ برای مطالعه بیشتر درباره معناشناسی: پالمر، 1366ش؛ شعیری، 1381ش). معناشناسی به ویژه در تفسیر موضوعی قرآن نقش فراوانی دارد، زیرا این امکان را فراهم میکند که روابط معنایی مفاهیم مختلف قرآنی را به شیوهای روشمند استخراج كنيم و از این روابط به نظریهای در موضوع مورد بحث دست یابیم. کتاب «مفاهیم اخلاقی دینی در قرآن» ایزوتسو از نمونههای بارز این نوع مطالعات است. نکته جالب توجه در این کتاب آن است که مفاهیم مختلف اخلاقی در قرآن در ضمن یک شبکه معنایی گسترده دیده شدهاند که ما را سرانجام به نظریهای قرآنی در موضوع نظام اخلاقی میرساند. ویژگی مهم دیگر رهیافت معناشناسانه این پژوهش آن است که روابط معنایی بین مفاهیم قرآنی بر اساس معیارهای علمی قابل قبولی بر مبنای شناسایی روابطی چون جانشینی، هم نشینی، تضاد و .. استخراج شدهاند و به ندرت به منابع لغوی بسنده شده است. یکی از مشکلات جدی منابع لغوی در زبان عربی، فاصله به نسبت دراز بین تاریخ تدوین آنها و عصر نزول قرآن است. این فاصله که دگرگونيهاي فراوانی را در زبان عربی شاهد بوده است، موجب بیاعتمادی پژوهشگران به منابع لغوی میشود. از این روی اگر بتوان روشی معتبر در فهم روابط معنایی به کار گرفت که در آن به خصوص منابع لغوی بسنده نشود، تحول و اعتبار بیشتری به مطالعات قرآنی بخشيده خواهد شد.
جمعبندی و نتیجهگیری در این مقاله نگاهی گذرا به دانش زبانشناسی و مهمترین مکاتب و شاخههای آن افکنده شد. این دانش به رغم پیشینه نه چندان طولانی آن، تاثیرات فراوانی بر مجموعه گستردهاي از دانشهای قرآنی گذاشته است. با این وجود، مطالعات قرآنی هنوز توجه کافی به این دانش است و همين امر موجب شده است این شاخه از علوم زمینهاي ناپيموده برای زبانشناسی باقي بماند. از این روی نوآوریهای فراوانی در این حوزه از مطالعات قرآنی وجود دارد که امید میرود در آینده نزدیک شاهد آن باشیم.
منابع 1. آفرینش و رستاخیز: پژوهشي معني شناختي در ساخت جهانبيني قرآني، ماکینو، شینیا، انتشارات اميركبير، تهران، 1363. 2. آواشناسي، حقشناس، علیمحمد، آگاه؛ 1369ش. 3. تاج العروس، زبیدی، محمدمرتضی، دارالفکر، بیروت، 1994م. 4. تاریخ مختصر زبانشناسی، رابینز، رابرت هنری، علیمحمد حقشناس، نشر مرکز، تهران، 1370ش. 5. چامسکی و انقلاب زبان شناسی، سازمند، علیحسین و رضا نیلیپور، نشر دانژه، تهران، 1383ش. 6. چهار گفتار درباره زبان، باطنی، محمد رضا، آگاه، تهران، 1364ش. 7. خدا و انسان در قرآن، ایزوتسو، توشیهیکو، احمد آرام، شرکت سهامی انتشار، تهران، 1381ش. 8. دارالكتب العلميه، سیوطی، جلال الدین، بيروت، 1998م. 9. در آمدي بر زبانشناسي معاصر، اگرادی، آرونف و دابروسکی، علي درزي، تهران، انتشارات سمت، بیتا. 10. درآمد بر زبانشناسي تاريخي، آرلاتو، آنتونی، یحیی مدرسی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، 1373ش. 11. درآمدي بر آواشناسي، یارمحمدی، لطفالله، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1364ش. 12. درآمدی بر معنی شناسی، صفوی، کورش، نشر سوره مهر، تهران، 1383ش. 13. درآمدی بر نشانه شناسی، دینهسن، آنه ماری، مظفر قهرمان، نشر پرسش، آبادان، 1380ش. 14. درآمدی بر کاربرد ریشهشناسی در مطالعات تاریخی، معموری، علی، نشریه کتیبه، ش سوم، آبان ۱۳۸۴ش. 15. دوره زبانشناسی عمومی، سوسور، فرديناند دو، کورش صفوی، هرمس، تهران، 1378ش. 16. راهنمای نظریه ادبی معاصر، ویدوسون، پیتر و رامان سلدن، عباس مخبر، ویرایش سوم، طرح نو، تهران، 1377ش. 17. زبان و اندیشه، چامسکی، نوآم، کورش صفوی، نشر هرمس، تهران، 1384ش. 18. زبان و تفكر: مجموعه مقالات زبانشناسی، همو، 1374ش. 19. زبان و زبانشناسي، هال، رابرت، محمدرضا باطني، شركت سهامي كتابهاي جيبي، چاپ اول، تهران، 1350ش. 20. زبانشناس همگاني، اچسون، جين، حسين وثوقي، سازمان آموزش و انتشارات علوي، تهران، 1370ش. 21. زبانشناسی نوین: نتایج انقلاب چامسکی، اسميت، نیل و ديردري ويلسون، نشر آگاه، تهران، 1367ش. 22. العقل و فهم القرآن، حارث بن اسد محاسبى، دارالكندى، بیتاجا. 23. العین، خليل فراهیدی، دارالهجرة، قم، 1409ق. 24. لسان العرب، ابنمنظور، نشر ادب الحوزه، قم، 1405ق. 25. مبانی معناشناسی نوین، شعیری، حمیدرضا، انتشارات سمت، تهران، 1381ش. 26. مفاهیم اخلاقی دینی در قرآن، ایزوتسو، توشیهیکو، فریدون بدرهای، نشر فرزان روز، تهران، 1378ش. 27. مفردات غریب القرآن، راغب، دفتر نشر کتاب، بیتاجا. 28. مقايسه تطبيقی کاربردهای فعل ماضی و مضارع در قرآن: با تکيه بر نمونه بقره، همو، http://ali.mamouri.com/1386/04/04/p_3.html. 29. من القرآن الی الفلسفة، لانغاد، ژاک، وجیه اسعد، منشورات وزارة الثقافة، دمشق،2000م. 30. نظام آوايي زبان: نظريه و تحليل، هايمن، لاری ام، يدالله ثمره، نشر فرهنگ معاصر، تهران، 1368ش. 31. نقد ادبی، شمیسا، سیروس، انتشارات فردوس، تهران، 1381ش. 32. نگاهي تازه به دستور زبان، باطنی، محمد رضا، آگاه، تهران، 1370ش. 33. نگاهي تازه به معنيشناسي، پالمر، فرانك، كورش صفوي، سروش، 1366ش. 34. نگاهي گذرا به برخي نظريههاي ترجمه، سلمانیان، فرهاد، http://www.kkhec.ac.ir/klf/3ev6qnfk.doc 35. کاربردشناسی زبان، یول، جورج، محمد عموزاده مهدیرجی و منوچهر توانگر، انتشارات سمت، تهران، 1385ش. 36. Encyclopedia Britannica, online edition. 37. Firth, J.R, The Tongues of Men, Oxford University Press, London, 1970. 38. Hayes, Curtis & other, ABC's of Languages & Linguistics, انتشارات اخگر، تهران، 1373ش. Oxford advanced learner's dictionary, by A.S. Hornsby, Oxford University Press, London, 2005. منبع مجله تخصصی قرآن و مدیریت |