زیربنای فلسفی مدیریت اسلامی
مولف/مترجم: زهرا رزمی
زیربنای فلسفی مدیریت اسلامی
مولف/مترجم: زهرا رزمی
مقدمه
در راستای بیان زیربنای فلسفی مدیریت اسلامی، ابتدا واژههای مدیریت و مدیر با توجه و نظری به مباحث فلسفی شناخت حرکت جوهری تعریف گردیده، سپس برای ورود به بحث شناخت و حرکت جوهری به مسألة وجود به عنوان مدخلی برای ورود به مباحث ذکر شده، اشاره و پس از آن مباحث شناخت و حرکت جوهری بیان و پیآمدهای عقلی این مباحث ذکر و سپس تأثیر این پی آمدها بر انسان بطور اعم و مدیر بطور اخص و حرکت او به عنوان مدیریت ذکر گردیده است.
تعریف مدیریت: مدیریت از نظر لغت یعنی اداره کردن
تعریف مدیر: مدیر از لحاظ لغت یعنی اداره کننده
حال به ریشة اداره اشاره و با توجه به آن مدیریت و مدیر تعریف میگردد. اداره از مادة دَوَرَ گرفته شده که مصدر آن دروان یعنی گردیدن پس با توجه به این معنای خاص: مدیر یعنی گرداننده و مدیریت یعنی گرداندن یک شهر، سازمان، دستگاه یا... در جهت هدف خاص خودش.
در متون اسلامی تعبیری که بکار رفته است مدبر است بجای مدیر. بنابراین آنچه در مفهوم گرداننده وجود دارد تدبیر و تحول است. تعریفی که از تدبر گردیده است عبارتست از:
الف ـ تفکر تصرف قو عاقله است با نظر افکندن به دلائل و...
ب ـ تدبر تصوف قوة عاقله است با نظر نمودن در عواقب
از آثار تفکر تنظیم و از آثار تدبر، ترتیب امور است. تدبیر در لغت یعنی پشت سر گذاردن و چیزی را به پشت سر نهادن. به عاقبت اندیشی و آینده نگری در کارها تدبیر میگویند. منشأ تدبیر از وجود خداوند است. به عنوان «مدبر اللیل و النهار» و «محول الحول و الاحوال» و نیز «لا حول و لا قوه الا بالله» (هیچ حرکت و نیروی بکار نیفتد مگر با نظارت خداوندی و تحت سلطة او. بنابراین مفهوم تدبر و تحول که در گرداننده است از وجود خداوند نشأت گرفته و در نظام طولی در مراتب نازلتر به انسان بطور اعم و به مدیر بطور اخص رسیده است.
لازمة مدیریت، مدبریت و مدبر بودن است. تا کسی مدبر نباشد نمیتواند مدیر باشد. و نیز با توجه به تعریف بالا ار دبر که رد تدبرتصوف قوة عاقله است با نظر نمودن در عواقب»، لازمةدیگر مدیر بودن عاقل بودن است.
وجود
تعریف وجود: وجوه به معنای هستی است.
در بحث وجود دو تفکر یا نظریة کلی وجود دارد که عبارتند از: ایدهآلیسم و رئالیسم.
ایده آلیسم: معتقدند جز ذهن و معلومات آن چیزی در جهان خارج وجود ندارد.
رئالیسم: معتقدند خارج از ذهن ما جهانی وجود دارد که دو دسته هستند یک عده معتقدند جهان بیرون از ذهن فقط ماده است. پس هستی را مساوی ماده میدانند و دستة دیگر که هستی را مساوی ماده وغیرماده میبینند. اندیشة اول، اندیشه مادیگران و اندیشة دوم اندیشة خداپرستاناست. از لحاظ فلسفة اسلامی وجود به دو نوع تقسیم میگردد: 1 ـ واجب 2 ـ ممکن
از نظر ملاصدرا ملاک نیازمندی و بی نیازی در ذات وجود است، بنابراین ملاک نیازمندی فقر ذاتی است یعنی آنچه در ممکنات وجود دارد. و وجود واجب وجودی است بسیط محض کامل که وجود الله است. ملازمة بحث وجود، بحث شناخت است که به این بحث پرداخته میشود.
شناخت
تعریف شناخت: شناخت به معنای آگاهی، علم، ادراک است.
چگونه شناسایی برای ما حاصل میشود؟
ریشههای اولیة شناخت:
آگاهیهای انسان بردو نوع است: تصور و تصدیق
تصور ـ آگاهی و ادراک ماده را میگویند که هیچگونه حکمی دربرندارد، ادراکی ساده و بدون نسبت و حکم است. مثل تصور درخت.
تصدیق ـ به آگاهی و ادراکی میگویند که همراه با نسبت و حکمی باشد. در واقع نسبت و رابطهای است که بین یک شیء با شیء دیگر برقارر می کنیم. مثل درخت سبز
این تصورات چگونه حاصل شدهاند؟ چگونه آگاهیهای اولیه برای ما ثابت شده است؟ در این مورد نظرات مختلفی وجود دارد که در چهار دستة کلی میتوان آنرا تقسیم نمود که دربردارندة نظرات متقدمین و متأخرین باشد که عبارتند از:
1 ـ نظریة یاداوری افلاطون
افلاطون معتقد بود ما دو جهان داریم: جهان محسوس و جهان معقول و علم فقط به کلیات یعنی همان معقولات تعلق میگیرد نه به جزئیات (یعنی محسوسات). معقولات وجودی مستقل داشته ودر مجردت وجود دارند. انسان قبل از به دنیا آمدن دارای روح بوده و پس از حلول در این جسم، آن معقولات به یادش میآید. در واقع معلومات انسان اکتسابی نیست بلکه یادآوری است.
2 ـ نظریة ارسطو
ارسطو در رد نظریة بالا گفت روح قبل از این جسم وجود نداشته است و پس از آن بوجود آمده، بنابراین انسان علمی از قبل نداشته است. و اگر بخواهیم به مفاهیم برسیم لازم نیست قبلاً علمی از آن داشته باشیم.
3 ـ نظریة عقلیون
معتقد بودند ما دو نوع معلومات داریم یک سری از راه حواس بدست میآید (محسوسات) و یک سری از راه حواس بدست نمیاید بلکه فطری و ذاتی عقل است و عقل آنها را خود از خود ساخته است. از جمله این افراد کارت است که میگوید ما بعد، حرکت، امتداد ؟؟؟ خدا و از این قبیل مفاهیم را از راه حواس بدست نمیآوریم بنابراین باید گفت عقل اینها خودساخته است. همچنین کانت که می گوید زمان و مکان و مفاهیم ده گانة آنها را عقل، خود ساخته ابداع نموده است.
4 ـ نظریه حسیون
حسیون معتقدند تمامی معلومات انسان از راه حواس است و غیر از حواس، انسان معلوماتی ندارد. از مؤسسین آن «ژان لاک» میباشد که میگوید کار ذهن این است که جزئیات را میگیرد و تعمیم میدهد. ماتریالیست ها نیز دستهای از حسیون هستند. این دسته در پاسخ برای درک مفاهیم از جمله علیت، سنخیت، از راه حواس بدست نمیآید قاصرند.
نظریة دانشمندان اسلامی
نظر دانشمندان اسلامی مطابق با نظر ارسطو است. معتقدند انسان از قبل معلوماتی نداشته ودلیل این گفته نیز آیة قرآن است که میفرماید: والله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا. خداوند شما را از بطون مادرانتان خارج نمود در حالیکه چیزی نمیدانستید. و معتقدند آگاهیهائی که از حس برمیخیزد دو نوع است: 1 ـ آگاهیهای اولیه 2 ـ آگاهیهای ثانویه. دسته اول معلوماتی است که مستقیماً از راه حواس بدست میآید اعم از حواس ظاهری و باطنی که در واقع ا نتزاع مستقیم است.
دستة دوم معلوماتی است که از راه حواس بدست نیامدهاند مثل وحدت، کثرت، علیت. این مفاهیم ثانویه هستند و تصورات اولیه زمینه میشوند برای رسیدن به تصوراتی که از بیرون نیامده اند. بطور کلی این نظر را نظر انتزاعیون نیز میگویند که با نظریة ارسطو یکی است.
اهمیت و لزوم شناخت
ایدئولوژیها بر اساس جهان بینیها و جهان بینیها براساس جهان شناسیها و بر اساس شناخت ؟؟؟است. در واقع انسان تا شناخت شناس نباشد نمیتواند جهان شناس باشد. نمیتوانیم جهان بینی داشته باشیم و به دنبال آن نمیتوانیم ایدئولوژی داشته باشیم.
ابزار شناخت
1 ـ حس (بخشی ازمعرفت انسان و نه تمام آن توسط حس بدست میآید.
2 ـ فکر ـ مراحل و کار ذهن عبارتست از (الف) 1 ـ تصویری (ب) 2 ـ یاداوری و تداعی معانی (ج) 3 ـ تجزیه و ترکیب (ج) 4 تجزیه و تعمیم (د) ـ تفکر
3 ـ عمل ـ انساندارای دو بعد است شناخت و عمل. در واقع اندیشه بدون عمل و عمل بدون اندیشه کارائی ندارد. عمل ظرف شناخت است.
4 ـ دل ـ دل منبع الهام برای انسان است.
منابع شناخت
1 ـ طبیعت ـ طبیعت منبع بیرونی و عامل ماده است که زمان، مکان و حرکت از اصول حاکم بر آن است.
2 ـ عقل ـ عقل منبع درونی است.
3 ـ تاریخ ـ تاریخ به دوگونه به عنوان منبع محسوب میگردد: 1 ـ تاریخی نقلی 2 ـ تاریخ علمی
در تاریخ نقلی احوال گذشتگان نقل میگردد.
تاریخ علمی: اخبار گذشتگان شنیده و سپس قوانین و روابط آنرا کشف مینمایند. در واقع آنچه با فلسفة تاریخ نزدیک است. در فلسفة تاریخ جریان تحولات، تطورات و تغییرات جوامع بررسی میگردد.
4 ـ دل یا قلب ـ دل به عنوان فرودگاه روشنیها و الهامات است که موجب شناخت میگردد. (قران هر چهار منبع را معتبر میداند. )
در اینجا ابتداء حرکت جوهری مطرح و سپس با توجه به اینکه دو مبحث در بحث مدیریت ملازم یکدیگر میباشند پی آمدهای شناخت و حرکت جوهری ذکر خواهد گردید.
حرکت جوهری
تعریف حرکت: حرکت در زبان محاوره فقط بر انتقال مکانی اطلاق میگردد ولی در اصطلاح فلسفی معنی آن وسیعتر است و عبارتست از سلوک تدریجی از وصفی به وصف دیگر. اگر وصفی از قوة محض خارج گردد و به تدریج آن وصف ظاهر شود تا آنگاه که به حد کمال خودب رسد سیر تدریجی میان قوه و فعل را حرکت مینامند.
تعریف سکون: سکون یعنی شیء که شأنیت تحرک و فعلیت تحرک را ندارد.
اقسام حرکت:
اقسام حرکت عبارتند از: مکان، وضع، کمیت، کیفیت، جوهر
کیفیت یعنی رنگ، مزه، زبری، صافی
کمیت: حجم، بزرگی، کوچکی
وضع: نسبت به هر یک از اجزاء جسم با جزء دیگر
مکان (این): نسبت جسم به مکان
همة اینها (کیفیت، کمیت، وضع، مکان) وجود مستقل ندارند، بلکه چون حالت و کیفیت و خاصیت و یا به اصطلاح فلسفه عرض است وجودش وابسته به موضوعی است که تکیه گاه و محل قیام این عرض است.
جوهر موجودی است عینی که در دیگری حلول ندارد.
اعراض وجود مستقل ندارند بلکه وجودشان قائم و وابسته به وجود جوهراست و بنابراین اگر ببینیم دگرگونی و حرکتی در اعراض واقع شده است باید ضرورتاً نتیجه بگیریم که جوهر حرکت داشته است که عرض حرکت نموده، چه اگر جوهر که تکیه گاه بیواسطة عرض است ثابت میبود، عرض حرکت و ؟؟؟ نداشت.
پی آمدهای عقلی حرکت جوهری
1 ـ اگر طبیعت، یعنی جهان مادی سراسر حرکت است با توجه به اینکه حرکت پدیده است و هر پدیده نیاز به علت دارد، علت این حرکت چیست؟ از آنجا که همة عالم ماده، حرکت و پدیده است، علت آنرا در خود این عالم نمیتوان یافت بلکه باید خارج از آن، از عالم غیرمادی یعنی عامل مجرد باشد. علت مجرد که هر لحظه این حرکت را ایجاد کند، همان خلق مداوم که ملاصدرا با توجه به آیة کل یوم هو فی شأن آنرا بیان مینماید. این حرکت بدون تردید نیاز به محرک یا آفرینندهای دارد که او دیگر از سنج این حرکت یا ماده نیست، موجودی مجر که یا خود بیواسطه یا با واسطة موجوداتی مجرد، علت نهایی حرکت است.
نتیجه از این پی آمد عقلی در جهت مدیریت:
منشأ حرکت وجود خداوند است که حرکت آفرین است و این ایجاد حرکت در نظام طولی به انسان بطور اعم و مدیر بطور اخص خواهد رسید.
2 ـ جهان یکپارچه حرکت است و حرکت بدون جهت معنی ندارد. هر حرکتی رو به غایتی و جایی میرود، جهان نیز ناگزیر به همان مقصد دارد که این تعبیر دیگری از مسأله معاد است که در ادیان مطرح میباشد واین سیر عین وجود یافتن عالم است و به بیان دیگر جهان چنان ایجاد میشود که بدو بدان غایت دارد.
نتیجه از این پی آمد عقلی در جهت مدیریت:
الف ـ با توجه به غایت حرکت جهان، انسان نیز به آن سمت در حرکت است و لذا هر نوع اداره نمودن و گردانندگی از جمله مدیریت در جهت رسیدن به آن غایت است.
ب ـ با توجه به قوس صعود و نزول در راستای این حرکت. در قوس نزول انسان احساس فقر واقعی مینماید، فقر نسبت به همه چیز و در قوس صعود فنای فیالله است و باز به دنبال آن فنای فیالله احساس فقر مینماید. پس این دو قوس انسان در حرکت است. انسان د رحالیکه خود را هیچ میداند، درعین حال فنای در قدرت مطلق میبیند. در واقع سیر من الحق ـ الی الحق را طی مینماید. این سیر انسان بطور اعم و مدیر بطور اخص میباشد. و نتیجة عقلی در جهت مدیریت اینکه با توجه به فنای در قدرت مطلق، مدیر قدرت را نیز نسبی و اصل آنرا از آن او میداند و در همان جهت و غایت نیز از آن استفاده میکند.
پی آمدهای عقلی شناخت
1 ـ حقیقت محوری
2 ـ رسیدن به مفهوم حیات معقول
3 ـ جهت دادن به علم در جهت تفکر دربارة حیات
4 ـ بعد نورانی شناخت
5 ـ خارج نمودن انسان از دیدگاه ابزاری نسبت به انسان
6 ـ عمل متناسب با استدلال و برهام و شناخت تجربه
7 ـ حرکت تعقلی اندیشه
نتیجه از این پی آمدهای عقلی در مدیریت:
1 ـ حقیقت محوری
نتیجة این پی آمد عقلی در مدیریت، احراز از مدیریت محوری و قطب محوری خواهد بود.
2 ـ رسیدن به مفهوم حیات معقول
نتیجة این پی آمد عقلی در مدیریت، بهرهبرداری از منابع در راه حیات معقول بود و اینکه انسان و به تبع آن مدیر خود درک نموده و به اسارت منابع درنیاید بلکه به عنوان ابزار به صورت بهینه در جهت حیات معقول از آن استفاده نماید.
3 ـ جهت دادن به علم در جهت تفکر دربارة حیات
نتیجة آن در انسان و مدیریت، تفکر دربارة حیات خود و اینکه از کجا آمده و برای چه آمده و به کجا میرود. برخلاف آنکه اکنون یک لحظه گوئی در دنیای کنونی فرصت اندیشیدن به آن نیست.
4 ـ خارج نمودن انسان از دیدگاه ابزاری نسبت به انسان
نتیجه آن در مدیریت، خارج نمودن انسان به عنوان ابزار در دست مدیر بوده و توجه به کرامت انسانی.
5 ـ عمل متناسب با استدلال و برهان و شناخت تجربه
نتیجه آن در مدیریت، مدیر به عنوان شناخت دهنده است و یکی از وظایف اصلی او ایجاد شناخت در زیردستان است. چنین مدیری به دنبال گرفتن نقاط ضعف زیر دست نخواهد بود واگر زیردست ناموفق باشد، ناشی از قصور یا ناتوانی مدیر در ایجاد شناخت بوده است. این ایجاد شناخت میتواند با واسطه انجام گیرد یا بیواسطه. در واقع به نوعی مفهوم رشد نیز در اینجا مدنظر است.
6 ـ بعد نورانی شناخت
نتیجة آن در مدیریت و برای مدیر حرکت در مجرای تعهد است.
7 ـ حرکت تعقلی اندیشه
نتیجة آن در مدیریت، حرکت تعقلی موجب پیآمدهائی چون نوآوری، ایجاد و بیان نظرات و تئوریهای نو و به دنبال آن خلاقیت در عمل میگردد.
8 ـ نگاه تحول گرا به انسان
نتیجة آن در مدیریت، مدیر محول کننده است نه حاکم و پی آمد نگرش موجب اعتماد و اطمینان بین مدیر و زیردستان میگردد. همچنین دید تحول گرائی مدیر موجب ابداع و ابتکار در کار، زیردست تحول پذیر میگردد.
سال انتشار(میلادی): 2006
وضعیت:تمام متن
منبع :مرجع علوم مدیریت ایران